مینانبئی: ناصر وقتی متوجه میشود که سرطان پوستِ پیشرفته دارد، از دکتر میخواهد تا به هر طریقی شده، جان او را نجاتدهد. دکتر، ناصر را به مریخ میفرستد. ناصر بعد از ۳۰۰ سال یعنی در سال ۱۷۰۰ در سیارهای دیگر از خواب برمیخیزد و با دنیایی کاملا متفاوت روبهرو میشود. در آنجا با یکی از نوادگانش به نام لونا (ویشکا آسایش) و خانواده او زندگی تازهای را شروع میکند.این سریال، در قالب طنز مفاهیم قابلتاملی را به تصویر میکشد و در حالی که مخاطب را میخنداند، به فکر هم فرومیبرد و برای ایجاد یک فضای شاد خانوادگی، حال و هوا و ادبیاتی مناسب دارد.
خلاقیت همه جانبه
فضای خلاقانه و خیالانگیزیِ مریخ، تفاوت در نوع لباس پوشیدن مریخیها، وسایل ارتباطی و وسایل نقلیه پیشرفته، شیوه پرداخت مدرن هزینهها، اصطلاحات بدیع و نوپدید، لوکیشنهای دیدنی و آداب و رسوم و قوانین عجیب ساکنان مریخ نیز، این سریال را جذابتر کرده است. ملاکهای زیبایی نیز در مریخ با زمین تفاوت دارد؛ بهطور مثال قدِ بلند در مریخ، ملاک زیبایی نیست و پوست سبزِ مریخی، سبب برتری نژادی است و همین تفاوتها و تضادها، سبب ایجاد طنز میشود. همچنین در این سریال، تبعیض جنسیتی مورد نقد قرار میگیرد؛ اما این بار علیه مردان. بهگونهای که حتی رباتِ خانه هم از مرد خانواده حرفشنوی ندارد و به این شیوه با تضادها و تفاوتها، در این سریال بسیاری از رفتارهای نابهنجار اجتماعی به بوته نقد کشیدهمیشود و مخاطب بیآنکه آزرده از گزندگیِ پند و اندرز شود، در میان خنده و حال خوش، آگاه میگردد.
بازی سامدرخشانی، از دیگر جذابیتهای این سریال است؛ البته شخصیتپردازی سایر بازیگران هم کاملا قوی و باورپذیر است و هریک در نقش خود، خوش نشستهاند.
آموزههای مهارتهای زندگی
نکته سنجشگرانه این سریالِ کمدی-فانتزی، گنجاندن آگاهانه آموزههای مهارتهای زندگی در قسمتهای مختلف آن بهشکلی دلنشین است؛ برای مثال در یکی از قسمتها صحبت از بیماریهای اعضای خانواده میشود و لونا، با شرمساری از بیماری مزمن خود به نام «رودربایستی» میگوید که بسیار از آن رنجمیبرد. در واقع لونا یکی از مشکلات افرادِ دارای سبک ارتباطی منفعلانه را در علم روانشناسی دارد؛ چرا که او نمیتواند از حقوق خود دفاعکند یا بهراحتی احساس و نظرش را بگوید. به همین دلیل هم بسیار متضررمیشود و مدام به رئیس خود احساس ناخوشایندی دارد و حرصمیخورد. لونا وقتی با ناصر، که از اجدادش است، درباره بیماری خود صحبتمیکند، ناصر بهشکلی طنز برایش دو قرص رودرباسین ۱۰ تجویز میکند و به لونا آموزش میدهد که چگونه حرفش را بزند و حق خود را بگیرد.
در قسمت دیگری میبینیم که شخصی خود را به لونا نزدیک و وانمود میکند که دوستِ دوران دبیرستان اوست. از خاطراتش با لونا حرف میزند؛ از جمله اینکه میگوید ریاضیاش ضعیف بوده و لونا به او درس میداده؛ در حالیکه لونا میداند که در درس ریاضی قوی نبوده و او را هم اصلا به خاطر نمیآورد؛ اما چون این حرفها به مذاقش خوش میآید، درنگی نمیکند. بعدا معلوم میشود که این شخص صاحب شرکتی ورشکسته است و از سادگی لونا و از اینکه او و خانوادهاش مهارت تفکرنقاد ندارند، سوءاستفاده کرده تا خود را نجاتدهد و آنها را به دردسر بیندازد؛ البته تمامی قسمتهای سریال از آنجا که طنز است، با خوشی تماممیشود. دیالوگهای طنزی که بین شخصیتها رد و بدل میشود، نیز بر شور و حال این لحظاتِ مفرح، میافزاید.
۵۵۵۵