گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ «نسل بدون متولی»! اینطور رویشان اسم گذاشتهاند. نسل نوجوان را میگویند که انگار تا امروز کسی یادش نبوده یک جایی در گوشهای از این جامعه، دارند زندگی میکنند، قد میکشند، میبینند، میشنوند، یاد میگیرند، تحلیل میکنند و شخصیتشان شکل میگیرد. حالا انگار طوفان حوادث دو ماه اخیر، پرده بیخیالی و غفلت را از مقابل چشم خیلیها کنار زده باشد، تازه موجودیت این نسل میانه در جامعه را به رسمیت شناختهاند. حالا جلسه پشت جلسه و طرح پشت طرح. حالا هر نهاد و گروهی را ببینی، دارد از دیگری سبقت میگیرد برای تحت پوشش گرفتن این نسل بدون متولی!
اما در همان حال که نهادهای مسئول و مرتبط در این سالها با بیعملی و ترک فعلهایشان، نوجوانان جامعه را نادیده گرفته و به فاصله گرفتن آنها از نسلهای بالاتر و از متن جامعه دامن زدهاند، کم نبودهاند دغدغهمندانی که داوطلبانه و با دست خالی، وسط این میدان پرماجرا آمدهاند و آغوش محبتشان را برای نوجوانان سرگشته جامعه باز کردهاند و تلاش کردهاند آنها را در کانون امن همین خانواده حفظ و برای ورود قوی و ایمن به آینده بزرگسالی آماده کنند. حجتالاسلام «مرتضی راضی»، مدیر 30 ساله موسسه فرهنگی هنری «ماه» و همراهان جوان و خوشفکرش، نمونهای از این دلسوزان گمنام هستند. به بهانه حضور پررنگ دهه هشتادیها در متن حوادث اخیر، به سراغ این طلبه دغدغهمند رفتیم تا برایمان بگوید چه انگیزهای باعث شده این گروه، تمام فکر و ذکرش معطوف به دختران نوجوان جامعه باشد...
حجتالاسلام «مرتضی راضی»، مدیر موسسه فرهنگی هنری «ماه»
*در کارنامه فعالیتهای فرهنگی شما، کار برای گروههای خاص مثل معتادان و قاچاقچیان و این قبیل گروهها هم دیده میشود. قبل از شروع بحث اصلی، از این کارهای ویژه بگویید. حضور در این فضاهای خاص، انتخاب خودتان بود یا به طور اتفاقی در این مسیر قرار گرفتید؟
- بله. بنده سالها بهعنوان مبلّغ در زندانها فعالیت میکردم و در بندهای مختلف امنیتیها، سارقها، قاچاقچیها و قاتلها حاضر میشدم. علاوهبراین، چندین سال هم مبلّغ کمپهای ترک اعتیاد بودم. همه اینها انتخاب خود ما بود. ما جمعی از طلبههای جوان بودیم که با خودمان عهد کرده بودیم برای کارهای فرهنگی و تبلیغ، به جاهایی برویم که کسی نمیرود یا نمیتواند برود. تصمیم گرفتیم سراغ کارهای نشدنی برویم و آنها را شدنی کنیم. یک استدلال هم برای خودمان داشتیم. گروهی از مخاطبان هستند که بالاخره حرف خدا و اهل بیت (ع) به آنها میرسد اما بعضی گروهها در جامعه اصلاً در این فضاها نیستند. ما عزممان را جزم کردیم سراغ آنها برویم. غیر از زندانها، ما به جاهای به اصطلاح خیلی خفنتر هم میرفتیم. یکی از کارهایمان این بود که سراغ پاتوقهای فساد در شهرهای مختلف میرفتیم و با جوانانی که مشغول خوشگذرانی بودند، حرف میزدیم. انگیزهمان هم این بود که برویم سراغ آنهایی که هیچ وقت سراغ ما نمیآیند.
عکس، تزیینی است
*نتیجه این کارهای خودجوش در فضاهای خاص، رضایتبخش بود؟
ـ بله، فوق العاده نتیجهبخش بود. بگذارید یک خاطره برایتان نقل کنم. چند سال قبل در یکی از پارکهای یکی از شهرهای جنوبی کشور که فضای نامناسبی داشت، در جمع جوانانی که دور هم جمع شده بودند، شروع به صحبت کردم. حرفهایم که تمام شد، دختر خانمی با ظاهر آنچنانی جلو آمد و درحالیکه هقهق گریه به او اجازه نمیداد راحت حرف بزند، گفت: «حاج آقا! من در این شهر، شهره هستم به کارهای غیراخلاقی. شما امشب هم کار مرا خراب کردید، هم خودم را! من این حرفها را تا حالا نشنیده بودم. تا الان کجا بودید که نگذارید جوانی من اینطور بگذرد؟ کاش زودتر این حرفها به گوش من میرسید.»
*چه اتفاقی افتاد که در ادامه به سمت نوجوانان تغییر مسیر دادید؛ آن هم بهطور مشخص دختران نوجوان؟
ـ ما مدتها کار پژوهشی انجام میدادیم و بررسی میکردیم که ببینیم افرادی که در محیطهای زندان و کمپ ترک اعتیاد و... با آنها برخورد داریم، چرا تا این حد دچار مشکل شدهاند؟ ریشه آن چه بوده؟ در نتیجه آن تحقیق و پژوهشها به 3 گزاره مهم رسیدیم؛ اول، عمده مشکلات جامعه از خانواده نشأت میگیرد، موفقیتهایش هم. اکثر قریب به اتفاق افرادی که گرفتار بزههای مختلف شده بودند و کارشان به زندان و کمپ رسیده بود، مشکلات خانوادگی داشتند. دوم، وزن تربیتی خانواده روی دوش زن خانواده است؛ هم بهعنوان همسر، هم بهعنوان مادر. و سوم، مهمترین دوران رشد این زن خانواده، دوران نوجوانی او بوده و در همان مقطع، شخصیت او شکل گرفته است. سالها کار مطالعاتی و میدانی انجام دادیم و بررسی کردیم حالا که این زن نمیتواند خانوادهاش را مدیریت و حفظ کند، مشکل کجاست؟ نتیجه تحقیقات میگفت او در نوجوانیاش ضربه خورده است. خانمهای موفق هم همینطور هستند؛ شخصیت خوب آنها در دوران نوجوانی شکل گرفته است.
بهاینترتیب بعد از مدتها کار تحقیقی، حدود 2 سال قبل تصمیم گرفتیم فعالیتهایمان را روی دختران نوجوان متمرکز کنیم چراکه معتقدیم مهمترین قشری که در آینده جامعه تأثیرگذار است، همین دختران هستند. این اعتقاد کل مجموعه ما در موسسه «ماه» است که روی مهمترین چالش جامعه دست گذاشتهایم. اتفاقات اخیر هم نشان داد که هدفگذاری ما هدفگذاری درستی بوده است. دشمن هم دقیقاً روی همین مسئله دست گذاشته است و روی موضوع دختران تمرکز کرده است. چون چشم به هم بزنید، این دختران میشوند همسران و مادران آینده جامعه. اینها اگر آسیب ببینند، دیگر نمیتوانند آن نقش مهم تربیتی را در خانواده ایفا کنند.
*در موسسه «ماه»، قرار شد جامعه هدف شما چه کسانی باشند؛ دختران نوجوان جامعه به طور عام یا نه، شما هم تقسیمبندی کردید و گفتید: دخترانی که همفکر ما هستند، پوشش آنها مورد تأیید ماست و...؟
ـ مخاطب هدفی که ما درباره آنها ذائقه سنجی و برایشان تولید محتوا میکنیم، دختران قشر خاکستری هستند؛ یعنی نه بچههایی که خیلی مثبت هستند و نه بچههایی که دچار آسیبهای اجتماعی شدید شدهاند. البته برای این دو گروه مثبت و منفی هم برنامه داریم اما برنامهریزی اصلی ما برای این بچههای وسط است. به همین دلیل، اگر در برنامههای فرهنگی تفریحی ما بیایید، میبینید گروهی از این بچهها به لحاظ پوشش ظاهری، مشکل دارند. در واقع خیلی از این بچهها بهواسطه شرکت در برنامههای ما، بهمرور پوشش و حجابشان را درست میکنند.
*قاعدتاً بسیاری از این بچهها اصلاً سمت افرادی مثل شما نمیآیند. موسسه شما چطور با این دختران نوجوان ارتباط برقرار و جذبشان میکند؟
ـ در درجه اول، فعالان فرهنگی را به صورت شبکهای در مناطق مختلف تهران سازماندهی میکنیم. مثلاً سراغ خانمی که در یک منطقه فعالیتهای فرهنگی انجام میدهد، میرویم و او را برای کار هدفمند برای دختران نوجوان محدوده خودش تشویق میکنیم. بعد، با ارائه آموزشهای لازم و در اختیار گذاشتن طرح، ایده و محتواهای موردنیاز، به او انگیزه کار و تلاش میدهیم. مجموعه این فعالان فرهنگی، شبکهای میشوند که بچهها را به ما وصل میکنند.
در درجه دوم، این خود بچهها هستند که مبلّغ موسسه ماه میشوند. چرا؟ چون با یک بار حضور در برنامههای ما، تبدیل به مخاطب ثابت ما میشوند. چرا؟ چون برنامههایی که ما برای دختران نوجوان تدارک میبینیم، سرشار از جذابیت است؛ اردوهای تفریحی، جشنهای مناسبتی، دورههای آموزشی و حتی محفل مذهبی ما که بهعنوان اولین هیئت دخترانه معروف شده، همه و همه عواملی میشوند برای جذب بچهها.
*جشن روز دختر در موسسه «ماه»
شاید برایتان جالب باشد بدانید ما در مراسمهایی که داریم، حتی برای فضای ورودی بچهها هم، طراحی ویژه انجام میدهیم. برایمان مهم است بچهها از همان لحظه ورود به برنامه، غرق در انرژی شوند، گاردشان بشکند، حس مثبت پیدا کنند و حالشان خوب شود. این ظرافتها درباره تمام بخشهای برنامههایمان وجود دارد. مثلاً در نظرسنجیهایی که داریم، درصد زیادی از بچهها میگویند چیزی که ما را خیلی جذب میکند، خوراکیهایی است که در برنامهها تدارک دیده میشود. درحالیکه ما یک مجموعه کاملاً مردمی هستیم و بنابراین خیلی برای این موارد، هزینه نمیکنیم.
اما نکته اینجاست که حتی در آماده کردن خوراکی برای بچهها هم، سلیقه به خرج میدهیم و همین موضوع، توجه آنها را جلب میکند. مثلاً شربتی که در برنامه روز دختر به بچهها دادیم، حسابی برایشان خاطرهانگیز شد چون یکی از خانمهای موسسه، یخهای تزیینی در این شربت انداخته بود؛ یخهایی که با سلیقه ایشان، حاوی گل و قطعات میوه بود. با همین دقت نظرها، تعداد مخاطبان برنامههای ما بدون اینکه تبلیغات کنیم، هزار نفر به بالاست. یکی دیگر از دلایل این استقبال خوب، این است که صفر تا صد برنامههای ما را خود دخترهای نوجوان میگردانند...
*بنابراین یکی از جذابیتهای موسسه شما برای دختران نوجوان این است که به آنها مسئولیت میدهید...
ـ بله. برنامهها کاملاً دست دختران است؛ از انتظامات و پذیرایی گرفته تا مجریگری مراسم، مداحی در هیئت و حتی گاهی سخنرانی. یعنی یک دختر نوجوان، در مقابل هزار نفر میآید و دیدگاهش را ارائه میدهد. خب، هم این سخنران و هم حاضران در مراسم، میبینند همه این جمع، رفقا و هم سن و سالان خودشان هستند. بنابراین حس خوبی پیدا میکنند. این جملهای است که خیلی از بچهها درباره موسسه ما تکرار میکنند؛ میگویند: «اینجا، یک محفل مخصوص ماست. متعلق به ماست. اینجا خودمان هستیم.» مجموعه این عوامل باعث میشود هر دختر نوجوانی یک بار در برنامههای ما شرکت کند، مخاطب دائمی موسسه ماه شود.
*حالا با این مقدمه مفصل، مشتاق شدهایم بدانیم به لحاظ محتوایی، برای این مخاطبان خاص چه تدارکی دیدهاید؟ قرار است این مادران آینده را برای ورود قویتر و ایمنتر به جامعه، به چه آموزههای فکری و اخلاقی و... مجهز کنید؟
ـ آنچه ما به لحاظ محتوایی به طور جدی رویش کار میکنیم، هویت دخترانه است. در ابتدای بحث، به سه موضوع اساسی اشاره شد؛ عمده مشکلات جامعه از خانواده نشأت میگیرد، وزن تربیتی خانواده روی دوش زن خانواده است و شخصیت این زن و مادر خانواده وقتی شکل میگیرد که یک دختر نوجوان است. مطالعات و پژوهشهای ما با این پیشزمینه، به این نتیجه رسید که عمده مشکلات دختران نوجوان، ریشه در هویت آنها دارد. دخترانی که دست به کارهای نامتعارف میزنند، هویت خود را گم کردهاند. بنابراین اساس کار ما در موسسه ماه بر این قرار گرفت که روی تک تک عناصر هویتی مخاطبمان که دختر نوجوان ایرانی مسلمان است، کار کنیم.
برای مثال، یک دوره داریم به نام «عشقولوژی» که خیلی هم برای بچهها جذاب و دوستداشتنی است. این دوره که 6 ماه طول میکشد و کلی کارگاه و اردو و مراحل متنوع دارد، فقط برای بازیابی هویت دخترانه این بچهها طراحی شده است. میدانید، این بچهها خیلی مواقع، پسرانه شدهاند. خیلی مواقع از دختر بودن خود احساس افتخار نمیکنند. اقتضائات دختر بودن خود را ندارند. ما با این برنامهها و آموزشها، هویت آنها را بازیابی میکنیم.
*دعوتید به دوره «عشقولوژی»!
*به صورت مصداقی بفرمایید در این دوره «عشقولوژی» دقیقاً چه میکنید و دختران نوجوان چه بهرهای از آن میبرند؟
- عرض کردم هدف این دوره، بازیابی هویت دخترانه این بچههاست. برای مثال، دختر باید اهل محبت باشد. ما روی این موضوع کار میکنیم که این بچهها باید در خانوادههای خود مهربان باشند. عاشق پدر و مادر خود باشند. اصلاً اینها باید فضای خانواده را فضای محبتی کنند. این ویژگی الان در خیلی از دختران ما نیست. اما این حس را ما به اَنها برمیگردانیم. بعد از مدتی، پدر و مادرها با تعجب میگویند: «چه اتفاقی افتاده؟ دخترمان چقدر با ما مهربان شده!» واقعیت این است که این مهربان بودن، ریشه است. این حل شود، خیلی چیزها به دنبال آن حل میشود. بنابراین ما در تمام برنامههایمان روی این بحث هویت کار میکنیم تا اینکه میرسیم به آخرین عنوان هویتی مخاطبمان، یعنی دختر نوجوان ایرانی مسلمان کنشگر و پیشران. این یعنی چه؟
در پایان این دوره، به نوجوانی که هویت دخترانهاش بازیابی شده، میگوییم: حالا کنشگر باش. یعنی تو هم در این عرصه فعال و پیشران باش. حالا تو هستی و یک مدرسه. تو باید مدرسهات و همشاگردیهایت را راه بیندازی. اینها میروند و خودشان تبدیل به فعال فرهنگی میشوند. خودشان فرمانده میشوند. الان بعضی از دخترهای ما مشغول تألیف کتاب هستند. دخترهای نوجوانی که کلاس دهم و یازدهم هستند، درباره فتنه اخیر دارند کتاب مینویسند و تمام مراحل پژوهش، نویسندگی و ویراستاری این کتاب، بر عهده خودشان است.
*مثالی که مطرح کردید، مبتلابه بسیاری از دختران نوجوان امروز است. این بچهها اصلاً کنار خانواده نیستند که بخواهند به پدر و مادرشان محبت کنند. همه در اتاقهای خود و در گوشیهای تلفن همراهشان محصور هستند...
- به نکته خوبی اشاره کردید. الان هر کس بخواهد برای نوجوانان مخصوصاً دختران کار کند، یکی از چالشهای بزرگ پیش رویش، بحث فضای مجازی است. این بچهها واقعاً به بحث فضای مجازی اعتیاد پیدا کردهاند. ما اینجا با حال و هوای شوخی و خنده، کمپ ترک اعتیاد گوشی راه انداختهایم و لابهلای بگو و بخندهایی که بچهها دارند، در این زمینه برایشان روشنگری هم میکنیم. این یک واقعیت است که این بچهها آنقدر به گوشیهایشان وابسته شدهاند که وقتی از آن دور میشوند، واقعاً اذیت میشوند، تپش قلب میگیرند و اصلاً بیمار میشوند. حالا ما چه میکنیم؟ با راهاندازی کمپ ترک اعتیاد گوشی و تدارک برنامههای طنز و ایجاد یک فضای شاد، کاری میکنیم بچهها گوشی یادشان میرود. یعنی جوریمیشود که میگویند: «اینجا داریم غش غش میخندیم و تفریح میکنیم. دارد خوش میگذرد. برویم سر گوشی که چه کنیم؟»
چند وقت قبل هم، اردوی «یک روز بدون گوشی» داشتیم. در این اردو، بچهها قبل از هر چیز، گوشیهایشان را در یک سبد خوشگل میاندازند. بعد میروند سراغ صرف صبحانه دستهجمعی و بازی و تفریح و کلاس و... البته آن اوایل، جدا کردن بچهها از گوشی، سخت بود. الان شاید ششمین برنامهای است که داریم از آنها گوشی میگیریم. میدانید چطور در این مدت، بچهها را با این روند همراه کردهایم؟ با کمک خودشان، یک «منشور استفاده از گوشی» تدوین کردیم.
به هرکدام از بچهها یک برگه دادیم و گفتیم: اگر این فضای مجازی و گوشی را رها کنی، تو و زندگیات را میبلعد. برای اینکه این اتفاق نیفتد، باید برایش یک چهارچوب بگذاری. حالا چه چهارچوبی، بر عهده خودت است. خودت قوانین استفاده از گوشی را برای خودت بنویس. بهاینترتیب، حالا هرکدامشان یک منشور استفاده از گوشی روی دیوار اتاقشان زدهاند. مثلاً اینکه: سر سفره گوشی نیاورم. نیم ساعت قبل از خواب، گوشی را خاموش کنم و... یکی از مفاد آن منشور که ما پیشنهاد دادیم و بچهها هم استقبال کردند، این بود که یک روز در هفته گوشی نداشته باشیم. وقتی این کار به مرور انجام میشود و تلخیاش با چاشنی طنز و تفریح و روشنگری گرفته میشود، بچهها خودشان متوجه میشوند تا قبل از این، رویه درستی نداشتهاند. کمی که میگذرد، میگویند: من میفهمم این گوشی دارد به من آسیب میزند...
*با این اوصاف، شما از همان ابتدا، راه را بر آن سئوال و گلایه اساسی بستید که اگر میگویید «این» نه، به جایش چه؟ در این سالها، بخش مهمی از مشکلاتی که درخصوص تعامل با نسل نوجوان و جوان جامعه وجود داشته، این بوده که مدام به آنها گفته شده: بچهها این را نبینید، این را نپوشید، اینجا نروید و... خب، اینها نه، چه چیزی بهعنوان جایگزینش ببینند و بپوشند و...؟
ـ این یکی از مشکلاتی است که در بحث دختران نوجوان داریم و خوب است اندیشمندان فرهنگی به این مسئله فکر کنند. بیایید از خودمان سئوال کنیم چرا یک دختر نوجوان باید راه درست را برود وقتی در جامعه ما، هیچ زیرساختی برای او فراهم نیست؟! من یکییکی عرصههای فرهنگی جامعه را نام میبرم که ببینید هیچ ربطی به دخترها ندارند و پسرانه هستند. اول، مساجد. مسجدها اگر جذابیتی داشته باشد، برای پسرهاست؛ مکبر میشوند، مؤذن میشوند، امام جماعت را میبینند و... اما در قسمت زنانه مسجد چه اتفاقی میافتد؟ گروهی از خانمهای سالمند نشستهاند و هیچ اتفاق جذابی نمیافتد. خب، چرا یک دختر نوجوان باید مسجد برود؟ هیئت، همین جور. زیارتگاهها، برنامههای فرهنگی، اردوها و باقی فضاها هم، همینطور. حال و هوای برگزاری اغلب اردوهای ما، پسرانه است. اقتضائات یک دختر در آن لحاظ نمیشود. علاوهبراین، دخترها پر از محدودیت هستند و خانوادهها سختگیری خیلی بیشتری نسبت به آنها دارند. شما یک دختر را بخواهید کوه یا هر اردوی تفریحی ببرید، با اینکه پسر را ببرید، خیلی در اجازههای آن تفاوت وجود دارد.
حالا اینها، بحثهای زیرساختی بود. به فضای رسانه نگاه کنید. ما چند فیلم سینمایی مناسب دخترهای نوجوان داریم؟ نداریم. ما برای دختران در سن کودکی، محتوا و برنامه داریم. برای دخترهای جوان هم همینطور. اما درخصوص دختران نوجوان دهه هشتادی، یک خلأ وجود دارد. متاسفانه فعالان فرهنگی ما هم روی عرصههای دیگری متمرکز شدهاند. من با اطلاع کامل عرض میکنم در کل کشور با اینهمه ظرفیت و اینهمه فعال فرهنگی، نهایتاً ۵مجموعه قوی میتوانید پیدا کنید که برای دختران کار میکنند. حالا با اینهمه خلأ و کاستی و محدودیت، مدام هم به دختران میگوییم: این نه، آنجا نه و... خب، پدر و مادر بزرگوار اگر میگویید دختران با این رفیق به آن پارک نرود، چه چیزی برایش جایگزین میکنید؟ ما بر همین اساس در موسسه ماه سعی کردهایم آنقدر برای بچهها برنامهها و محتواهای جذاب تدارک ببینیم که جای همه آن چیزهایی که فکر میکنیم برایشان مناسب نیست، پر شود. بعضی از این برنامهها، خاطرات و قابهایی برای بچهها ساخته که تا سالها از یادشان نمیرود...
*حتماً مخاطبان نوجوان این گفتوگو هم مثل ما کنجکاو شدهاند با مصادیق این برنامههای جذاب آشنا شوند.
- مثلاً وقتی دختران نوجوان را به اردوی شمال برده بودیم، بچهها دو روز در جنگل و دو روز در اردوگاه ساحلی بودند. در اردوگاه جنگلی، یک مسابقه طراحی کرده بودیم که دو روز حضور در جنگل و روز اول حضور در اردوگاه ساحلی را شامل میشد. در این مسابقه سه روزه با نام «جنگ گنج جنگل»، بچهها باید به صورت گروهی تلاش میکردند یک نقشه گنج را پیدا کنند. بعد هم براساس آن نقشه، باید قدم به قدم جلو میرفتند تا به گنج برسند. آن مسیر، پر از چالش بود؛ در یک منطقه باید از گِل رد میشدند، یک مسیری را باید با چشم بسته میرفتند، یک جایی باید تیراندازی میکردند و... این مراحل که پر از هیجان و شادی و نشاط بود، یک دنیا خاطره برای بچهها ساخت.
عکس، تزیینی است
*فراتر از این شور و هیجانهایی که در برنامهها ایجاد میشود، تغییر و تحول اساسی هم در زندگی دختران نوجوانی که مخاطب برنامههای شما هستند، ایجاد میشود؟ مواردی بوده که مسیر زندگیشان بهکلی تغییر کرده باشد؟
ـ بله. حتماً. ما در این مدت متأسفانه یا خوشبختانه موارد متعددی از بچههایی داشتیم که از خانه فرار کرده بودند و ما به لطف خدا توانستیم آنها را برگردانیم. دختری داشتیم که شب عاشورا از خانه فرار کرده و مشغول کارهایی که نباید، شده بود. سراغش رفتیم و پای حرف دلش نشستیم. الان با اینکه 2، 3 ماه بیشتر از محرم نمیگذرد، آن دختر به یکی از بهترین و فعالترین و پیشرانترین دختران مجموعه ما تبدیل شده. حالا این دختر است و مدرسهاش. کل بچههای مدرسه دارند از او تأثیر مثبت میگیرند. همین فتنه اخیر هم، باعث چادری شدن او شد. همه این اتفاقها، از طریق گفتوگو با این بچهها، روشنگری کردن و برقراری ارتباط با خانوادهها عملی شده است.
*نگاه ابی عبدالله، نگاهمو عوض کرده
بگذارید یک خاطره برایتان بگویم. در یکی از اردوها، یک چالش داشتیم. به بچهها میگفتیم: یک اسم میگوییم، اولین چیزی که با شنیدنش به ذهنتان میآید را بگویید. وقتی گفتیم: «هیئت دخترانه» مان، خیلی از بچهها گفتند: «ناجی زندگی ما». یکی از بچهها گفت: «من در دوران سیاهی بودم. کارهایی میکردم که الان خجالت میکشم دربارهشان حرف بزنم. تا کی؟ تا آن شب هیئت. من تا آن موقع در عمرم برای امام حسین (ع) گریه نکرده بودم. آنجا گریه کردم و برگشتم...
*برنامههای موسسه ماه، محدود به پایتخت است یا به فکر دختران نوجوان سایر شهرها هم بودهاید؟
ـ از مدتی قبل، برای گسترش این شیوه از کار برای دختران نوجوان در نقاط مختلف کشور، یا علی (ع) گفتهایم و استان به استان پیش میرویم. هر چقدر هم که بیشتر جلو میرویم، این درخواست و عطش بیشتر سمت ما میآید. برای شروع، 10 استان را برای راهاندازی شعبههای موسسه انتخاب کردهایم که بعضی به نتیجه رسیده است. مهمترین کاری که با حضور در این استانها انجام میدهیم، این است که دغدغهمندان و علاقهمندان این حوزه را دور هم جمع کرده و تشکیلات درست میکنیم. بعد به آنها طرح و ایده و محتوا میدهیم. البته در همه این مراحل، بنای ما بر این است که به آنها ماهیگیری یاد بدهیم. با همین شیوه، الان بعضی از این مجموعههای استانی ما مثل سمنان، آنقدر پیشرفت داشتهاند که یک جاهایی ما از آنها ایده میگیریم.
البته لازم است بگویم با توجه به اینکه موسسه ماه یک مجموعه مردمی است، تمام این فعالیتها را با دست خالی انجام میدهیم. ما الان نزدیک به صد میلیون تومان بدهی داریم. دیگر هیچ نهادی باقی نمانده که برای جلب حمایت، مراجعه نکرده باشیم اما نمیدانم چرا برای مسائلی از این دست، هزینه نمیشود! در حوزه فرهنگی، هزینههای کلان دارد جایی میرود که میدانیم و میدانند خیلی اثر ندارد اما متاسفانه از جایی مثل موسسه ماه که اثر آن را با چشمهای خود دارند میبینند، حمایت نمیشود. اتفاقاً در جلساتی که داریم هم، مسئولان اذعان میکنند آن کاری که واقعاً ثمربخش است، کار شماست ولی به مرحله حمایت عملی که میرسد، کار به اما و اگر میکشد.
*با حوادثی که در حدود دو ماه اخیر از سر گذراندهایم، دیگر همه با تمام وجود درک کردهاند غفلت از نسل نوجوان میتواند چه عواقب تلخی برای جامعه داشته باشد. در پایان این گفتوگو، مشتاقیم تحلیل شما را بهعنوان یک فعال فرهنگی که تجربه کار با این نسل را دارد، از حوادث اخیر بدانیم.
ـ قبل از هر چیز باید بگویم ما به هر میزان که برای کارهای فرهنگی تأثیرگذار برای نسل نوجوان خرج نکنیم، 10 برابر آن را باید خسارت اغتشاشات بدهیم. شما ببینید الان اخبار دائم میگوید در اثر اغتشاشات، اینقدر میلیارد خسارت به اموال عمومی وارد شد. چه کسی این خسارتها را زده است؟ بله، گروهی از اغتشاشگران، عوامل نفوذی دشمن بودند ولی بخشی از افراد کف خیابان هم، همین نوجوانان فریب خورده بودند. خود ما در مخاطبان موسسه، داریم کسانی که در این حوادث، در خیابانها بودند. داریم کسی که کوکتل مولوتوف درست کرده و اموال عمومی را آتش زده!
امروز داریم حساب میکنیم این بچهها چند میلیارد خسارت به جامعه وارد کردهاند، درحالیکه اگر قبلاً این چند میلیارد را برای مغز این بچهها خرج کرده بودیم، امروز در خیابان نبودند. یعنی به همان میزان که ما اینجا و در ارتباط برقرار کردن با نسل نوجوان و کار فرهنگی برای آنها، خودمان را به خرج و زحمت نیندازیم، چند روز دیگر آنها ما را با رفتارهای نامتعارفشان و مشکلاتی که به وجود میآورند، به دردسر و زحمت و خرج خواهند انداخت. میخواهم این را بگویم که ما روز قیامت باید پاسخ بدهیم. از ما خواهند پرسید: شما که دیدید مشکل جامعه از کجا نشأت میگرفت، چرا قدمی برای حل آن برنداشتید؟ قدرت هم که دست خودتان بود...
نمیدانم شاید این حرف قابل انتشار نباشد ولی حرفی است که همیشه در جمع رفقا میگویم. میگویم اگر ماهی یک کلاس از یکی از مدارسمان را به دشمن میدادیم و میگفتیم: در این فرصت کوتاه هر چه دوست داشتید، به دانشآموزان این کلاس بگویید، چه اتفاقی میافتاد؟ اگر در ماه، یک ساعت از پخش صدا و سیما را به دشمن میدادیم و میگفتیم: در این یک ساعت هر چه دوست داشتید پخش کنید، چه اتفاقی میافتاد؟ اگر در ماه، یک شب، فرصت سخنرانی بعد از نماز مغرب و عشاء مسجد یک محله را میدادیم به دشمن، چه اتفاقی میافتاد؟... ما همه اینها را در تمام روزها و شبها و ساعات سال، در اختیار داریم ولی استفاده نمیکنیم. این ظرفیتها، همینطور دستنخورده مانده است. مسجد مگر پایگاه فرهنگی یک محله نیست؟ قرار نبوده پایگاه فرهنگی برای پیرمرد و پیرزنها باشد که! برای همین نوجوانها و جوانهاست. شاید باورتان نشود که ما سراغ خیلی از مساجد رفتیم اما به نتیجه نرسیدیم. اصلاً تحمل نمیکنند، حوصله ندارند...
خب، الان چه کسی میخواهد جواب اینهمه خسارت جانی و مالی در حوادث و اغتشاشات اخیر را بدهد؟ فقط دشمن؟ نه. خودیهای هم، سهیماند! همین ماها که سد راه خیر شدیم و با تنگ نظریها و کج سلیقگیهایمان اجازه ندادیم کارهای فرهنگی و ثمربخش انجام شود هم در این خسارتها شریک هستیم. خب از این بعد چه باید کرد؟ به اعتقاد من، حالا که دیگر با چشم خود دیدهایم چقدر نوجوانان مهم هستند؛ به طور ویژه نوجوانان دختر. دیدیم دشمن دست روی آنها گذاشته است. حالا که همهچیز روشن شده، اگر کاری نکنیم، واقعاً دیگر جای تعجب دارد. وقتی این اتفاقات را ببینیم و باز هم بیدار نشویم، دیگر آدم به شک میافتد که اینها دیگر از نابلدی نیست. بحث نفوذ و این مسائل است...
*راستی از وجه تسمیه موسسه نگفتید. چرا «ماه»؟
- «ماه»، دو وجه تسمیه دارد. در درجه اول، ماه، نماد روشنایی است در دل شب. روشنایی میدهد که انسان در تاریکی شب، راه را پیدا کند. در روایات هم، با این لفظ به اهل بیت (ع) اشاره شده است. در موسسه ما هم، «ماه»، نماد امام زمان (عج) است. نام کانال موسسه در فضای مجازی را هم با همین رویکرد انتخاب کردهایم؛ «دنبال نور ماه باش». یعنی به دختران نوجوان میگوییم: دنبال نور امام زمان (عج) باش.
از طرف دیگر، «ماه»، یک عنوان اختصاری هم محسوب میشود که به نوعی، شعار دختران نوجوان موسسه ماست: «ما مادران آینده این انقلاب هستیم».
*نشانی موسسه ماه در فضای مجازی
https://eitaa.com/noore_maaah
پایان پیام/