به گزارش اقتصاد آنلاین؛ پستی نوشته بودم در مورد اینکه چطور میتوانید از پس آدمهای غیرمنطقی برآیید.این پست بسیار محبوب شد و هنوز هم افراد زیادی به صورت روزانه با جستجو در گوگل به آن میرسند و پای آن کامنت میگذارند.اما بعد از یک سال و نیم صلاح دانستم که از زاویه دیگری به قضیه نگاه کنم و طوری دیگری آن را تشریح کنم.بعضی از آدمها اصولا آدم های بد ذات و مسمومی هستند. تعدادی از آنها حتی خودشان از تأثیر منفیای که روی آدمهای پیرامونیشان میگذارند، آگاه نیستند، اما بقیهشان از ایجاد آشفتگی، به هم زدن کارهای مردم و افسرده کردن آنها، خشنود میشوند.
وجود یکی از این افراد در خانواده، دانشگاه و محیط کار مساوی است با ایجاد پیچیدگیهای زیاد در روند کار، نزاعهای بیمورد و بدتر از همه استرس.
در این زمینه بخوانید؛
چجوری بعضیا اینقدر دوست داشتنی هستند؟ / ویژگی افراد قابل احترام چیست؟
چجوری می تونم به دیگران امیدواری بدم؟
ناگفته پیداست که استرس چه تأثیر منفیای میتواند روی ما بگذارد. پژوهشها نشان دادهاند که حتی چند روز استرس، میتواند میزان کارایی نورونها را در هیپوکامپ ما کاهش بدهد و باعث مختل شدن تفکر عقلانی و حافظه در ما بشود. استرس چند هفتهای میتواند باعث آسیب برگشتپذیر در دندریتها شود و استرس مزمن هم میتواند اصلا باعث تخریب نورونها شود.
استرس تهدیدی است برای موفقیت ما و در این میان آدم های بد ذات با عملکردها و ذهنیتهای مسموم، با ایجاد احساسات منفی در ماه میتوانند باعث همین استرس مزمن بشوند.
برای مدیریت این افراد، باید تجربهها و تواناییهای خاصی را در خود پرورش دهید.
اگر بیتجربه باشید، ممکن است این روندها را در پیش بگیرید:
– عصبانی شوید و درگیر شوید: در این صورت ممکن است خودتان متهم به نداشتن ثابت روانی و کارایی شوید و کارتان عقب میافتد. تازه اگر ثابت شود که حق با شما بوده است، در بسیاری موارد چنان که افتد و دانی، درگیری و دعوای شما با پادرمیانی و ریشسفیدی کسی حل میشود، فرد خاطی به سر جایش برمیگردد و شما مجبور میشوید تا دوباره با او کار کنید.
– هیچ کاری نکنید و خاموش بنشینید که در این صورت فرد بدذات جریتر میشود.
– بخواهید یکی بشوید مثل خود آن فرد که در این صورت به آرمانها و شخصیت خودتان توهین کردهاید.
اما آدمهای باتجربه به این دامها نمی افتند، یک بررسی توسط TalentSmart نشان داده است که ۹۰ درصد آنهایی که مهارتهای اجرایی بالا دارند، توانایی کنترل احساسات خود و رارام باقی ماندن را دارند و یکی از مهارتهای عمده آنها حنثی کردن همین آدمهای سمی است.
بعضی از آدمها اصولا دوست دارند، افراد مؤدب و با شخصیتی را پیدا بکنند و سر آنها را با شکوه و شکایت در مورد مشکلات شخصیشان به درد آورند.
شما به عنوان یک آدم نیکنهاد ممکن است چند بار وقت بگذارید و راهنماییهایی به آنها بکنید، اما هر چه که میگذرد متوجه میشوید گویی هدف آنها درد دل صرف یا گرفتن راهنمایی نیست، آنها میخواهند مرتب حرف بزنند و مجرایی برای دفع عقدههای خود پیدا کنند.
بعضی از آنها که خود را آدمها ناکام و بدبختی میدانند، از تکنیک روانی بدی استفاده میکنند، آنها سعی میکنند با القای بدبختی در ذهن دیگران، به خود بقبولانند که چون تنها بدبختهای عالم نیستند، نباید زیاد سخت بگیرند. برای همین در اداره، سر صحبت را با یک فرد موفقتر از خود باز میکنند و با به رخ کشیدن موفقیتهای بعضی دیگر، سعی میکنند حس یأس و بیهودگی را در بالادستی خود ایجاد کنند.
آنها سعی میکنند، همه دستاوردهای خوب شما، همه ویژگیهای شخصیتی تحسینبرانگیز شما، همه مهارتهای دستنیافتنی شما را حقیر نشان بدهند.
آنها از کار خود دست برنمیدارند، مگر آنگاه شما را به باتلاق خود بکشند و وقتی توانستند شما را در حال دست و پا زدن برای رهایی ببینند، دست میکشند.
هرگز تصور نکنید که قطع صحبتهای آنها، ترک کردن اتاقتان در هنگام ورود این افراد، کاری بیادبانه و گستاخانه است. اگر کسی به اتاق شما بیاید و بخواهد در نزدیک شما دو ساعت سیگار بکشد، آیا معترض او نمیشوید؟ پس چطور به این آدمها اجازه میدهید که به کارشان بدهند.
اما اگر آدم کمرویی هستید یک تکنیک ساده برای قطع حمله آنها، قطع کردن صحبت آنها و پرسیدن این سؤال کلیدی است:
… میدانم که خیلی بدبختی، خودت فکر میکنی که چه راه چارهای داری و چطور میخواهی مشکلت را حل کنی؟
این طوری خیلی وقتها رشته افکار آنها قطع میشود، دست از شکوه و شکایت برمیدارند و رهایتان میکنند.
خشمگین شدن و دشنام دادن خیلی ساده است. اما تصور میکنید که به دنبال آن، افراد بدذات چه میکنند، آنها دقیقا دوست دارند شما به چنین ورطهای بیفتید و کنترل خود را از دست بدهید.
پس به یاد داشته باشید که همیشه در یک دعوا و مجادله، فردی که کنترل خود را از دست میدهد، همیشه بازنده است.
اگر یکی از همکاران و یا زیردست شما، همیشه باعث کندی کار و تخریب جایگاه میشود، سعی کنید که با آرامش دلایلی قاطع برای ناکارایی او پیدا کنید و وقتی پرونده شخص تکمیل شد، سعی کنید که به او حمله خونسردانهای کنید!
اگر آدم روانپریشی در خیابان یقه شما را بگیرد و ادعا کند که شخصیت مهمی است، آیا وقت میگذارید و برایش دلیل و برهان میآورید که که افکارش هذیانی است؟!
به همین صورت در محیط کار و تحصیل هم، سعی در ایجاد تفکر عقلانی و استدلالپذیر کردن بعضیها غیرمنطقی است.
شما ممکن است آدم آرمانگرایی باشید و با تصور اینکه میتوانید همه چیز را تغییر بدهید، بخواهید که شیوه عملکرد و تفکر آدمهای بدذات را هم تغییر بدهید، اما باید بدانید که بسیاری هم هستند که اصولا اختلال شخصیت دارند، مثلا شخصیت ضداجتماعی دارند و تلاش برای اصلاح آنها آب در هاون کوبیدن است.
همیشه مجبور نیستید که به صورت رو در رو با افراد مشکلدار کار کنید. حتی اگر این فرد، یکی از همکارهای شما در یک پروژه یا محل کار باشد، میتوانید تعاملات خود را با وی محدود کنید و اگر لازم باشد باواسطه کاری را به او محول کنید یا از او تحویل بگیرید.
اگر به قدر کافی با یک فرد با عملکرد بدخیم سر کرده باشید و اگر به اندازه کافی باهوش باشید، میتوانید همه رفتارها و عکسالعملها او را پیشبینی کنید و خودتان را برای مقابله با او آماده کنید.
خوشبختی یک چیز کاملا درونی است و خیلی وقتها هیچ ربطی به جایگاه شغلی و میزان درآمد شما ندارد.
اما در این میان خیلی از ماها از نظر روانی نیاز داریم که تأییدیه دیگران را برای احساس خوشبختی داشته باشیم. یعنی تا مطمون نشویم که چند نفر در محیط کار، خوشبختی و عملکرد ما را تأیید نمیکنند، حس رضایت به ما دست نمیدهد.
آن دسته از ما که نیازمند گرفتن این تأییدیه هستیم، همیشه نگران هستیم که پشت سر ما حرفهایی زده شود، گوش به زنگ میمانیم و سعی میکنیم متناسب با حرفهاو غیبتها و انتظارات مردم، عملکرد خود را تنظیم کنیم.
اما تلاش برای همرنگ شدن با جماعت، باعث میشود که از آرمانها و اهداف مخفی درونی خود به دور بمانیم و واقعا خوشبختی از ما فاصله بگیرد.
بنابراین باید تأکید کنم که خوشبختی و رضایت خاطر، چیزهایی درونی هستند، هیچ وقت برای حرف و حدیثهای بیرونی، ارزشی قائل نشوید. خودتان باشید و در جهت استعدادهایتان حرکت کنید.
اگر آدمی هستید که از خواندن یک رمان یا دیدن یک فیلم خوب لذت میبرید، اگر آدمی هستید که صرف یک شام در رستوران با اعضای خانواده یا یک خرید کوچک، شادتان میکند، نگذارید که حس لذت و خوشبختی شما با حرفهای مردم فروکاسته شود.
اصولا بسیار از مردم توانایی درک لذتهایی به غیر از لذتهای جسمانی را ندارند و خیلی بیهوده است که به آنها بفهمانید که خواندن، نوشتن، عاشقی بیدغدغه، ورزش یا اندیشههای خردمندانه چه لذتی دارند.
آدمهای بدخیم پیرامون شما، کاری جز فهرست کردن مشکلات بلد نیستند، اما این شمایید که میتوانید با چند کار کوچک، یک تغییر واقعی در شرکت و محل کارتان ایجاد کنید. شما ممکن است نتوانید، کل مشکل را حل کنید، اما میتوانید شرایط را قابل تحملتر کنید.
بخشایش به این معنی است که شما علیرغم بیمهری شخصی، کینه و دشمنی را از ضمیر خود پاک کنید. در روند بخشایش، بیشترین کسی که سود میبرد، خود شمایید. چون احساس خوب بزرگمنشی به شما دست میدهد، اطرافیان شما بیشتر به شما احترام خواهند گذاشت و در عین حال از شر افکار مزاحم راحت میشوید.
اما بخشایش به معنی فراموشی نیست، شما باید نوع عملکرد آدمهای پیرامونیتان را به یاد داشته باشید تا دوباره ضربه نخورید و مورد سوء استفاده قرار نگیرید.
بعضیها عادت دارند که اتفاقات منفی زندگیشان را مرتب با خودشان مرور کنند و بیمهریها و خیانتهای دیگران را به یاد آورند. ولی آدمهای با تجربه موفق یاد گرفتهاند که به این ورطه نیفتند.
زیاد محصولات دارای کافئین مثل قهوه استفاده نکنید، چون نوشیدن قهوه زیاد باعث ترشخ بیشتر آدرنالین میشود، آدرنالین هم هورمونی است که اصولا بدن را برای مبارزه آماده میکند.
بدنی هم که آماده نزاع باشد، خیی راحت واکنش نشان میدهد، بنابراین میتواند به دام آدمهای خبیث بیفتد و گرفتار بازی آنها شود.
خواب خوب، هوشمندی شما را در کنترل احساسات تقویت میکند و سطح تنش را میکاهد.
یک خواب خوب، شما را آدم مثبتتر، خلاقتر و باهوشتر در مدیریت آدمهای شرور میکند.
همان طور که ممکن است آدمهای بدذاتی در پیرامون ما باشند، آدمهای خوبی هم پیدا میشوند که دنیایی از تجربه، خردمندی و مهربانی هستند، سعی کنید که آنها را شناسایی کنید و به گاه نیاز از کمکها و مشاورههای آنها بهره ببرید.
اگر آدمی بودهاید که تا با حال با بیتجربگی مورد سوء استفاده آدمهای خبیث دور و برتان واقع میشدهاید، باید بگویم که اصولا مغز انعطاف خاص خودش را دارد، طوری که میتوانید به تدریج تجربه کسب کنید و بهتر با این افراد مقابله کنید.
شما به تدریج یاد میگیرید که در مقابل هر واکنش این افراد، اتخاذ چه تکنیکی سودمندتر و عقلانیتر است.
مثلا یاد میگیرید که به جای اینکه یک جمله و طعنه آنها آرامش شما را به هم بزند، نشان بدهید که عین خیالتان نیست و با نشان دادن خونسردی و یک لبخند، نشان بدهید که حمله آنها چقدر سست و بیفایده بوده است و در نهایت به جای اینکه شما دچار تنش شوید، تنش را در خود آنها ایجاد میکنید.
شما به تدریج یاد میگیرید که از تکنیک پاسخ ندادن تکانهای و ضدحمله صبورانه استفاده کنید و بهتر از همه یاد میگیرید چطور با بزرگی کردن و به رخ کشیدن مهارتهای خود، افراد بدذات را منزوی کنید.