تأسیس حکومت صفویه در زمان اسماعیل اول از نوادگان شیخ صفی بود. وی در رأس طرفداران خود به همراه هفت هزار تن قزلباش، نیروهای آق قویونلو را در ناحیه شرور شکست داد و وارد تبریز گردید و مذهب شیعه را به عنوان مذهب رسمی اعلام کرد. قبایل روملو، استاجلو، تکلو، شاملو، ذوالقدر، قاجار، افشار و نیز ترکمانان در تشکیل صفویه نقش بسیار مهمی را اجرا کردند.
جانشینان اسماعیل، در جنگ همیشگی با همسایگان ایران بودند که گاه و بیگاه، بی علت به خاک ایران حمله می کردند. بعضی وقتها، موفق می شدند که آنها را به عقب برانند و بعضی وقتها نیز نمی توانستند. بیشتر جانشینان شاه اسماعیل، یا بیش از اندازه بر روی زندگی حرمسرا، هوسرانی و باده نوشی تمرکز داشتند یا بیش از اندازه در مورد موضوعات مذهبی نگران بودند. بعضی وقتها نیز بسیار به هر دوی این کارها مشغول بودند.
در دوره ای که شاه عباس اول بر تخت سلطنت بود، حکومت صفویان در فراز عظمت خود قرار داشت. درست بعد از اینکه او در سن ۱۸ سالگی بر تخت پادشاهی نشست، با مشکل حضور ارتش های خارجی مثل عثمانی ها و ازبک ها در قلمرو ایران روبرو شد. خراسان، گرجستان، آذربایجان و لرستان به اشغال آن ها در آمده بودند. مدیریت دولت نیز در وضعیت آشفته ای بود. او با کمک مربی خود، همه مشکلات را ریشه کن نمود. آنگاه، برای خلاص شدن از دست او هم، نیرنگ هایی به کار گرفت.
از آنجا که ارتش قزلباش، فقط از دستور فرمانده ارشد خود اطاعت می کردند، شاه عباس نیز برای اولی بار در طول تاریخ صفویان و تاریخ ایران یک ارتش منظم و جدید راه اندازی کرد. آنگاه یک سوم نیروهای قزلباش را با منافع خوب در ارتش جدید خود نگه داشت و آن ها را شاهسون ها (یعنی دوستداران شاه) نامید. همینطور ارتش بی نظمی راه اندازی کرد و در استان فارس (ایران مرکزی)، آن ها را با ۶۰۰۰۰ تفنگ و ۵۰۰ توپ جنگی مجهز کرد. وی تسلیحات و تجهیزات نظامی را از انگلیس گرفت. قراردادهای بزرگی با یک شرکت بریتانیایی به نام کمپانی هند شرقی، داشت. لازم است بگوییم که شاه عباس هیچ قسمتی از خاک ایران را به جای چیزی به آنها نداد.
در سال ۹۹۶ قمری عباس اول به کمک مرشد قلیخان استاجلو در قزوین بر تخت سلطنت نشست. در این دوران نا بسامانی و بیثباتی سرتاپای سلطنت صفوی را از داخل و بیرون تهدید میکرد. در داخل، در طبقه بالایی جامعه داعیه امراء قزلباش و امیال گریز از مرکز آنان، تجزیه امپراتوری صفوی را وعده میداد و در طبقه پایینی جامعه جنبشها و جنگ های گوناگونی در گوشه و کنار مملکت موجودیت حکومت فرزندان شیخ صفی را به درگیری میکشاند و سرانجام از بیرون، تهاجمات و حملات دشمنان غربی عثمانی و شرقی ازبکان، وحدت و یکپارچگی دولت را تهدید می نمود.
سرانجام شاه عباس اول توانست بر مشکلات پیروز شود و نهتنها درگیریهای داخلی را ازبین برد؛ بلکه توانست نخست با صلح با عثمانی خیال خود را از جبهه غربی آسوده کرد و به بیرون راندن ازبکان از خراسان پرداخت و در مرحله بعد عثمانیان را هم از مناطق متصرفی خود در همدان و آذربایجان عقب راند. وی با تشکیل نیروی سوم از گرجیان و به وجود آوردن طبقه جدیدی در عرض طبقات قدیمی قزلباش سلطنت را از آن چنان قدرت و تمرکزی برخوردار کرد که پیش از آن سابقه نداشت. تبدیل املاک ممالیک به املاک خاصه (شاهی) و نگهداری شاهزادگان در حرمسرا به دلیل دخالت نکردنشان در حکومت، دو عمل دیگر شاه عباس بود که همین دو عمل در طول سالهای بعد هم ادامه داشت و تبدیل به یکی از دلایل ضعف و سقوط صفویه گردید.
با مرگ شاه عباس اول و آغاز دوره ۱۴ ساله شاه صفی شروع نابود شدن بود. با مرگ شاه صفی، عباس دوم در ده سالگی به تخت نشست و به همین جهت در اولین سالهای سلطنت زیر نظر حرمسرا و خواجگان و زنان بود؛ ولی کم کم شخصیت مستقل و قدرتمند خود را نشان داد و توانست در طول ۲۵ سال سلطنت، ثبات، تمرکز دولت و قدرت مطلقه شاه را در صحنه حکومت و کشورداری به نشان دهد. او قندهار را از تیموریان پس گرفت.
به سلطنت رسیدن شاه سلیمان ادامه مجدد نابودی صفویان بود. وی از صفات و جنبههای مثبت شاهان قبلی در کشورداری و ایجاد نظم و قدرت متمرکز و توانایی و کاردانی هم بی نصیب بود. شاه سلیمان بعد از هیجده سال زندگی در حرمسرا و تحت تربیت خواجگان، ناگهان با کاردانی و نفوذ آغا مبارک رئیس خواجگان حرم به سلطنت برداشته شد. عشق به شراب، طلا و زن با بیتدبیری، سنگدلی، حرص، خشم و شهوت یکجا در خود جمع داشت. او در سال اول سلطنت به بیماری سختی مبتلا شد و همزمان جامعه با قحطی شدید و طاعون روبرو بود.
دوره شاه سلطان حسین در حقیقت ناقوس مرگ حکومت دویست و سی ساله صفویان بود که با حمله نه چندان سنگین قبایل افغان سقوط کرد. هرچند که تمام بار گناه این نابودی را به گردن سلطان حسین انداختن، عادلانه و منصفانه نیست و او از پارهای خصوصیت های مثبت هم برخوردار بوده است؛ ولی سلطنتی فردی با ماهیت استبدادی، خصوصیت ها و لوازم ویژه ای را میطلبد که آخرین شاه صفوی بی بهره از آن بود.
در دوران پایانی صفویه، تدوین راهنما و دستورالعمل عام برای همه دستگاههای دولتی در دستور کار قرار گرفت و این به خاطر این بود که شاهان اواخر صفوی کفایت اداره امور را نداشتند، تصور میکردند که با پیروی از شیوههای رسمی و دیوانی دورههای عظمت گذشته، بشود سر و سامانی به حکومت آورد. مثلا شاه سلطان حسین دستور نوشتن رسالهای در باب قواعد وضوابط مربوط داد.
محمود افغان رئیس قبیله غلجایی قندهار، جانشین پدرش میرویس در سال ۱۱۳۴ قمری آماده حرکت به سمت اصفهان بود، در پایتخت حکیمباشی و ملاباشی سرگرم جنگ و جدال با فتعلی خان اعتماد الدوله بودند و هنگامی که محمود، اصفهان را در محاصره گرفت، هیچ امیدی به نجات تاج و تخت شاه نماند و سرانجام عمر سلطنت صفویان در سال ۱۱۳۵ قمری به پایان آمد.
گردآوری: بخش فرهنگ و هنر بیتوته