دلیل حقیقی آغاز نبرد ماراتن چه بوده است و چه کسی این جنگ را آغاز کرد؟ ایرانیان یا یونانیان؟ ماجرا مربوط به پیروزی های داریوش کبیر در استعمار سرزمین یونانی ها می شود . داریوش کبیر قسمتی از سرزمین های یونانی ها را در قلمرو و فرمان خود درآورد و آن ها فرمانبردار حکومت مرکزی ایران شدند و به علامت این تسلیم آب و خاک تقدیم کردند( در گذشته به نشانه تسلیم و فرمانبرداری هر شهر از یک حکومت قدری از آب و خاک آن شهر یا سرزمین را به طرف مقابل می دادند).
شیوه انتخاب حاکم بر شهر های یونانی از سوی ایرانیان به این شکل بود که هر شهر یک حاکم داشت و این کار امکان برقراری رابطه آسان تر آن ها را با آسیای صغیر به وجود می آورد. همان گونه که در تاریخ نیز گفته شده داریوش هیچ وقت تصمیم تسخیر یونان را نداشت چون گرفتن آن را بی فایده می دانست چون منابعی نداشت و کشوری نیمه کوهستانی و جزیره ای و خیلی دور بود.
مدتی بعد که داریوش کبیر در جنگ با سکاهای اروپا شکست خورد، یونانیان تصور کردند که پادشاهی ایران ضعیف شده است و زمان را مغتنم شمرده و به فرماندهی آریستاگوراس سر به شورش برداشتند. دولت های ارتریا و آتن نیز از فرصت پیش آمده استفاده کرده و به یونانیان کمک رسانی کردند.
شورشیان با آمدن نیروهای آتن به خود جرات بیشتری دادن تا جایی که شهر سارد را به آتش کشیدند. ولی پادگان های دیگر شهرهای آسیای صغیر به جنگ شورشیان آمده و خیلی زود آنان را شکست دادند. داریوش که از دخالت ارتریا و به ویژه آتن به شورشیان عصبانی شده بود ماردینیوس (مردونیه) را با سپاهی بسیار به جنگ یونانیان فرستاد ولی سپاه مردونیه در دریا دچار طوفان سهمگینی گردید که بیشتر از نیمی از سپاه ایران در دریا غرق شد و مردونیه به ناچار به آسیا برگشت.
داریوش به شنیدن در هم کوبیده شدن سپاه ایران در دریا، عصبانیتش دو برابر شده و این بار داتیس (سردار مادی) و آرتافرن را با نیرویی ۴۰ هزار تنی به جنگ یونان فرستاد. این دو سردار شهر ارتریا را به راحتی به تصرف خود درآوردند و مردم ارتریا را به بردگی گرفته و به شوش فرستادند و آنگاه دیوارهای شهر را ویران کرده و رهسپار جنگ با آتن شدند.
شرح عملیات Philippides: آتنیها هنگامی که از لشکرکشی ایرانیان به یونان اطلاع پیدا کردند که داتیس به اریتره تک کرد. آنان به وسیله«فیلیپ پید» دونده مشهور و تندرو، پیغامی برای اسپارتی ها فرستادند و درخواست کمک سریع کردند و خود هم آماده نبرد شدند.
اسپارتی ها پیغام فرستادند که به آنان کمک خواهند نمود، ولی به دلیل جشن های مذهبی این کمک تقریبا دو هفته عقب خواهدافتاد. تقریباً در همان زمان به آتنی ها خبر رسید که ایرانیان در حدود ۴۰ کیلومتری ماراتن در حال پیاده شدن به ساحل هستند. آتنی ها با حدود ۹۰۰۰ نفر (هپلیت: (Hoplites پیاده نظام سنگین اسلحه و تعداد کمی نیروهای سبک اسلحه به بلندیهای مشرف به دریا پیشروی کردند و پیاده شدن نیروهای ایران را نگاه کردند. آنان می توانستند از همین مکان پیشروی نیروهای ایران را از گذرگاه باریکی که به آتن می رسید، سد کنند.
بزودی تعداد کمی از نیروهای شهر پلاته به آنها پیوستند. فرماندهی آتنی ها را در این نبرد کالی ماک به عهده داشت و ده سردار دیگر آتنی تحت فرماندهی او بودند که توانگرترین و با تجربه ترین آنها میلیتار (۸) بود. ظاهراً ایرانیان فهمیدند که خیلی از آتنی ها از ترس شکست و نابودی شهرشان آماده تسلیم هستند.
ایرانیان به این منظور در خلیج ماراتن پیاده شده بودند که آتنی ها را از شهرشان به این سو بکشانند. بعد از پیاده شدن قسمتی از نیروهای ایران، آرتا فرن با نیمی از سپاه ایران سوار بر کشتی گردیده و به سوی آتیک و آتن حرکت کردند در حالی که داتیس و دیگر سپاه ایران (احتمالاً ۲۰۰۰۰ نفر) در ساحل توقف کردند تا آتنی ها را از هر نوع حرکتی بازدارند.
میلیتار طرح جنگی ایرانیان را حدس زد و پافشاری کرد که بلافاصله به نیروهای ایران تک شود. بعد از تشکیل یک شورای جنگی پرشور کالی ماک به پشتیبانی از طرح جسورانه میلیتار رأی داد و فرماندهی فرد را به او اعلام کرد. بلافاصله نیروهای آتنی و اهالی پلاته از ارتفاعات فرود آمدند و درفاصله هشت استاد (راست و برابر ۱۴۷۲ متر) و به روایتی یک مایل از سپاه ایران آرایش رزمی گرفتند.
در این آرایش تاکتیکی، آتنی ها در سمت راست و اهالی پلاته در سمت چپ قرار گرفتند… میلیتار جبهه یونانی ها را به گونه ای گسترش داد که جناحین نیروهای متکی به دو رودخانه کوچکی شد که به دریا راه داشتند. این کار باعث شد که مرکز آتنی ها ضعیف (۱۲ ردیف سرباز در عمق) و در برابر سوار نظام ایران ضعیف و آسیب پذیر شود. ولی میلیتار جناحین نیروهایش را با عمق کانال فالانژ یعنی ۱۶ ردیف آرایش داد. نتیجه این آرایش آن بود که جناحین او قدرتمند و به وسیله خط ضعیفی در مرکز جبهه به یکدیگر وصل می شدند. بعد از این آرایش، آتنی ها مبادرت به دست درازی کردند و به سرعت به سوی سپاهیان ایران حمله کردند.
ایرانیان از این نوع روش کارزار که عده ای بدون ترس و بیم به طرف آنان می دوند تعجب کردند و تصور کردند که آتنی ها (یونانی ها) دیوانه شده اند. همین که سربازان آتنی برابر ایرانیان رسیدند جنگی سخت و خونین شروع شد. در آغاز عملیات ایرانیان به آسانی مرکز آرایش یونانیها را به عقب راندند، درحالی که فالانژهای سنگین اسلحه در جناحین، جناحین نیروهای ایران را به عقب راندند.
در این مورد مورخان اختلاف عقیده دارند که آیا این عمل یونانیها برابر طرح انجام شده و یا بطور اتفاقی اتفاق افتاده است. با مغلوب کردن یونانیها در جناحین، مرکز آرایش ایران هم به عقب آمده و به فرمان داتیس نیروهای ایران به سوی ساحل عقب نشینی کردند. یونانیها، نیروهای ایران را تا ساحل تعقیب کردند اما نتوانستند از سوار شدن آنان بر کشتی پیشگیری کنند. ولی این طرح آنها هم بدون نتیجه ماند چرا که یونانیها با شتاب خود را به شهر رساندند.
بعد از این واقعه داتیس سردار سپاه ایران باقیمانده نیروهای خود را به آسیا برگرداند. این جنگ به طوری که یونانیها نوشتهاند سایه به نام ایران در تاریخ افکند چه پارسیها تا این زمان هرجا میرفتند پیروز بیرون میآمدند و تنها نام مادی ها یا پارسی ها، یونانیان را دچار ترس و وحشت میکرد اما در این نبرد برای نخستین بار، سپاه ایران شکست خورد.
نبرد ماراتون چشم پوشی از زیاده روی و حماسه سراییهای هرودوت و کوچک انگاریهای ایرانیها حقیقتی بوده که زمانی واقعا اتفاق افتاده است. کسی که تاریخ مخاصمات طولانی ایران و یونان را از زمان رانده شدن اسپارتیها از دربار کوروش بزرگ تا حمله اسکندر مطالعه کرده باشد به راحتی درخواهد یافت که نمیتوان لشکرکشی داریوش بزرگ به یونان را فقط یک اعزام ساده نیرو برای گوشمالی آتنیها قلمداد کرد و داریوش را که در کیاست و سیاست جزء بزرگترین پادشاهان تاریخ است به قدری بیعقل و کینهتوز دانست که برای یک شبیخون ساده آتنیها ۶۰۰ هزار سپاهی به آن طرف دریاها روانه کند.
واقعیت امر این است که دشمنی ایران و یونان در آن زمان نیز به شکل دشمنی های اکنون شرق و غرب بر سر بزرگی و برتری بر منابع و ثروت وجود داشته و طبیعتاً هر طرف که میتوانسته برتری خود را بر منطقه ژئوپلتیک بالکان، دریاهای مدیترانه و اژه و کانونهای جمعیتی اطراف آن ثابت کند در پی آن میتوانسته، تجارت پر سود کل منطقه را شامل تجارت مصر، تجارت غله بین دو دریای اژه و مدیترانه، معادن نقره یونان و مقدونیه و تجارت چوب جنگلهای بالکان در دست داشته باشد. این واقعیتی بود که داریوش خیلی خوب درک کرده بود و مدتها پیش از نبرد ماراتون یک کشتی شناسائی با راهنمائی پزشک یونانی دربارش (دموکدس) برای تحقیق در مورد یونان و جزایر آن فرستاده بود. او میدانست چه پتانسیل زیادی در یونان وجود دارد و اگر کنترل نشود به آسانی طومار مشرق زمین را در هم خواهد پیچید. کابوسی که بسیار آسان در نبرد گرانیک نبرد ایسوس و گوگمل تعبیر شد. به همین دلیل داریوش نخست به بهانه سرکوب سکاهای بیابانگرد به مقدونیه و شمال یونان لشکر کشید تا رابطه این کشور را با اروپا قطع کند.
قطعاً او پادشاهی نبود که فقط برای سرکوب مشتی غارتگر سپاه عظیم خود را از بسفور عبور داده و تا رود دانوب بتازد. او بعد از تمام شدن این کار به سراغ مصر و شمال آفریقا رفت و آن مناطق را هم با خود همراه کرد. اصلاحات سیاسی اقتصادی زیاد داریوش در منطقه شهرهای ساحلی و جزایر دریای اژه و مدیترانه همگی نشانگر این است که داریوش حقیقتا به یونانیها اهمیت میداده و افرادی که لشکرکشی او را به یونان تنها یک اقدام ساده تلافی جویانه منظور میکنند یا از تاریخ پیش و پس از ماراتون ناآگاه هستند یا احساسات ناسیونالیستی خود را بر حقیقتها برتری میدانند.
گرچه بعضی از تاریخ نگاران مغرب زمین حتی مورخان معاصر هم در شرح ماراتون زیاده روی کرده اند ولی حقیقتا ماراتون نقطه عطفی در تاریخ و واقعه خیلی پراهمیت در تاریخ مخاصمات غرب و شرق است. چرا که همان گونه که اتفاقات بعدی نشان میدهد بعد از داریوش فرزندش خشایارشا هم همان کار پدر را دنبال می کند و به یونان لشکر میکشد. شاهان بعدی هخامنشی هم بارها با مسئله یونان درگیر میشوند و تا آخر عمر این سلسله از آن آسایش نمی بینند.
ولی شیوه آنها در در دهههای بعد عوض می شود و به جای لشکرکشیهای مستقیم و اعزام نیرو ترجیح میدهند تا از راه سیاست و به کار بردن نفوذ و خریدن نخبگان، این کشور را به زانو درآورند. اوج این درگیریها در زمان جنگهای داخلی یونان موسوم به جنگ پلوپونزی آشکار می شود. جنگهایی که با دخالتها و آتشافروزیهای ایران آغاز میشود و قریب ۲۸ سال یونان را در آتش برادرکشی گرفتار و تمدن درخشان آن را در زیر خاکستر خود دفن کردند.
ولی با آمدن اسکندر به ناگاه شعلههای رو به نابودی این تمدن از زیر خاکستر جنگهای داخلی شروع می شود و همه قلمروی شاهنشاهی را تا قصرهای تخت جمشید همه چیز را در خود میسوزاند و این کابوس داریوش را محقق می سازد. بررسی نبرد ماراتون به تنهائی نمیتواند نشانگر حقیقت های پوشیده کینه توزی های غرب و شرق باشد این تراژدی بزرگ و ادامه داریست که از جنگ تروا تا نبرد گالیپولی ادامه داشته و هماکنون نیز نمودهائی از ماراتون همه روزه در پیرامون ما در حال روی دادن است.
ولی در خصوص زیاده گویی های هرودوت و دیگر مورخان، باید گفت که نوشتههای این نویسندگان در عصر خود تحت تأثیر ادبیات خاص یونان کلاسیک با حماسه سرایی و اغراق و زیاده گویی همراه است افرای که علاقهمند این ادبیات هستند خوب میدانند که ادبیات یونان کلاسیک مانند ایلیاد و ادیسه هومر یا نسب نامه خدایان هزیود و دیگر آثار آن مملو از اینگونه زیاده گویی ها و قهرمان پردازیها و آمد و شد خدایان و دیگر وجوهات آن است.
گسترش اثر این ادبیات مانند حماسه انهاید ویرژیل حماسه سرای رومی تا قرنها در اروپا باقی میماند. این که هرودوت در شرح ماراتون دچار زیاده گویی یا دروغ پردازی شده تصمیم به دستکاری یا تغییر حقیقت ها را نداشته او فقط از سبک ادبی که میدانسته پیروی نموده تا بتواند نوشتههای خود را در جامعه ستایشگر حماسه آن روزگار پسندیده نشان دهد.نتیجه ماراتون علیرغم همه شک وتردید و ایرادها اگر شکست به حساب نیاید قطعاً ناکامی سپاه پارس را به همراه داشته ولی نه به صورتی که هرودوت نوشته و امروز ملاک قضاوت است. چرا که اگر پارسیها همانند نبرد قبلی یعنی محاصره ارتریا پیروز شده بودند بی شک آتن نیز مانند ارتریا سقوط میکرد و دیگر علتی برای لشکرکشیهای بعدی وجود نداشت.
حتما نام دوی ماراتون به گوشتان خورده است و این مسابقه الهام گرفته از همین جنگ ماراتون می باشد. داستان از این قرار است که بعد از پیروزی آتنی ها در جنگ ماراتون یکی از سربازان آتنی به نام فیدی پیدیس با پای پیاده از دشت ماراتون تا شهر آتن را دوید (42 کیلومتر) و خبر پیروزی سپاه یونان بر سپاه ایران را به گوش مردم و بزرگان شهر آتن رساند و بعد از مدتی هم درگذشت. مسابقه دوی ماراتون هم به یاد او هر سال برگزار می شود.
گردآوری: بخش فرهنگ و هنر بیتوته