مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «من تنها فریاد زدم: نه!/ من از فرورفتن، تن زدم... راه بهشتِ مینوی من بُزروِ طوع و خاکساری نبود...- [سرودِ ابراهیم در آتش].» شروع یاداشت با شعری از احمد شاملو که یکی از زیباترین سرودهها در «نه» گفتن است به این معنی نیست که با متنی رومانتیک روبه رویید. به این معنی هم نیست که در آنچه در ادامه خواهد آمد اغراق شاعرانه نهفته است.
این یادداشت به بهانۀ پاسخ منفیِ عادل فردوسیپور به صدا وسیماست و چنانچه گزارش شده به او پیشنهاد دادهاند پس از چهار سال ممنوعیت، گزارش بازیهای جام جهانی فوتبال در قطر را برعهده بگیرد و قبول نکرده و گفته: «در دورانی که ایران عزیز در ماتم و اندوه فرزندان خود نشسته، صدای مردم از هر صدایی شنیدنیتر است.» هر چند قابل پیش بینی است که روابط عمومی صدا و سیما تکذیب کند یا بگوید به صورت رسمی نبوده اما چون قول او حسب سابقه معتبر است، در چرایی این «نه» و فراتر از واکنش خود او این نکات را میتوان یادآور شد:
اول: اگر قرار بر دعوت بود پیشتر باید صورت میپذیرفت نه در دقیقۀ ۹۰ و حالا که از یک طرف دوست ندارند و صلاح نمیدانند او را در قاب شبکهای فرامرزی ببینند و از سوی دیگر مجریان دیگر را رانده و تارانده اند و مشخص شده قصه محدود به او نبوده و ناشی از سیاستی است که تغییر نکرده است.
دوم: به فرض که میپذیرفت. چه تضمینی وجود دارد که تا سخنی خلاف میل مدیران بگوید، کیهان علیه او ننویسد و دوباره کنار گذاشته نشود؟ در این صورت هم چوب را خورده هم پیاز را!
سوم: یادداشت با شعری از شاملو شروع شد. به یاد میآورم شاعر در خوانش اشعار خود از خواندن این بیت پرهیز کرده بود: "سخنها میتوانم گفت/ غم نان اگر بگذارد". وقتی ناشر پرسید چرا؟ پاسخ داد: "چون وقتی این شعر را گفتم غم نان داشتم ولی حالا ندارم و حس من باید صادقانه باشد." این حکایت دربارۀ عادل هم صدق میکند. در این شرایط اگر هم بخواهد گزارش کند آن حس را ندارد که بگوید: "چقدر خوبیم ما یا اُلَله!" چون فکر و ذهن او جای دیگر است. بنا براین پاسخ منفی او از سر باور به لزوم واقعی بودن حس حین گزارش است و نمایش بازی نکردن. به بیان دیگر اگر هم میخواست و میپذیرفت، نمیتوانست و اصطلاحاً «درنمیآمد.»
چهارم: فرض کنیم بخواهد بپذیرد. برود زیر دست محمد حسین میثاقی؟ برای او اُفت ندارد؟! بهتر نیست بگذارد میثاقی با کت و شلوارهای تازه و همه مارکدار و آن ساعت گران قیمت که اصرار هم دارد توی چشم مخاطب کند، خوش باشد؟
پنجم: گزارش مسابقه از خود میدان مزه و حس دارد. خاصه اگر بازی ایران باشد. مضحک نیست جام جهانی در همسایگی ما برگزار شود و در تهران در استودیو گزارش کنند؟ اگر راست میگویند باید به قطر میفرستادند. نه این که بگویند از استودیو گزارش کن و لابد چهار تا بپا هم بگذارند!
ششم: عادل دوست دارد شریکی هم داشته باشد. یعنی او گزارش کند و دیگری تفسیر. یاد دکتر حمید رضا صدر گرامی که با آن حس و هیجان و حرارت سخن میگفت و به فردوسی پور هم انرژی میداد. حالا به فرض بیاید گزارش کند. قرار است فیروزخان کریمی را بیاورند تا تفسیر کند؟
هفتم: درست است که هنوز صدا وسیما بزرگترین رسانه است و همچنان به ویژه در برنامههای غیر ایدیولوژیک بیننده دارد و فوتبال هم مزیت نسبی آن است اما انحصار صدا وسیما شکسته شده و با این وصف، چرا زیر بلیت کسانی برود که چهار سال است او را از محبوب خود دور کردهاند؟ اگر بنا بر پول هم باشد چه بسا با قرار و مدار با یک شبکۀ اینترنتی فراهم آید و اگر شهرت که از این مرز گذشته است.
روزگاری مردم حساب گویندگان و گزارشگران ورزشی را از بقیه جدا میدانستند و حتی گویندۀ خبر را از محتوایی که میخواند ولی حالا آن قدر فضا را تنگ کردهاند ویک قرائت را به نام تمام واقعیت ارایه میدهند که به دشواری میتوان ارتباط برقرار کرد اگر کاملا همسو نباشی و انتخاب های دیگر هم در دسترس است. مجموع این عوامل شاید عادل فردوسیپور را به این نتیجه رساند تا بگوید: نه!
این «نه» البته به این معنی نیست که صدا وسیما عزا میگیرد و مجری ندارد چرا که هیچ جایی خالی نمیماند و رسانهای با ۵ هزار میلیارد تومان بودجۀ سالانه لَنگ نمیماند و همیشه کسانی هستند که پای پول و شهرت در میان باشد نمیتوانند نه بگویند ولی چرا باید یک نفر از اعتبار خود بکاهد تا برای رسانهای که با بحران جدی اعتبار رو به روست اعتبار بیافریند؟