شعر ولادت امام محمد باقر علیه السلام
پیک حق خانه ی اولاد علی(ع)در زده است
ماه پنجم ز مهستان ولا سر زده است
مادرش بنت حسن(ع) هست وپدر، ابن حسین(ع)
رنگ شادی به دل آل پیمبر زده است
جد بابایی او بوسه برویش بزند
بوسه با یاد حسن بر رخ دلبر زده است
علوی،هاشمی و فاطمی است این مولود
دور گهواره او خیل ملک پر زده است
آبرو داده رجب را وبه آغاز رجب
با وجودش مه حق بر سرش افسر زده است
محفل آل علی جشن وطرب گشته بپا
نقش شادی به رخ قاسم واکبر زده است
نام زیباش محمد لقبش باقر علم
سوی علم نبوی یکسره معبر زده است
اول ماه رجب حضرت مولا باقر
با ورودش به جهان بوی معطر زده است
اسماعیل تقوایی
شعرهای ولادت امام محمد باقر (ع)
ببندیم عهد جان با امام باقر
نوای عشقمون یا امام باقر
آقا قُربونِ مقام بی نظیرت
هستن همه ی ارض و سما فقیرت
ما هم ، مجنونت میمونیم از عشقت میخونیم
قمر شیر خدا یا مولا ثمر شیر خدا یا مولا
باقر علم خدای منّان پسر شیر خدا یا مولا
سیّدی حضرت باقر مدد...
*نور علم خدا شد عیان و ظاهر
با نور مکتبِ نابِ قالَ باقر
آقا علمِ تو علمِ خدای أعلاس
وا... حلمِ تو حلم خدای أعلاس
جانِ ، گدایت،فدایت فدای ولایت
جبرئیل نطق اهل عالم جز کرامت از شما نگفته
لاله ی عشق و محبت تو تو حریم دل ما شکفته
سیّدی حضرت باقر مدد...
هر کی بر دام عشقت آقا اسیره اجازه نامه از فاطمه (س) میگیره
آقا برای ما عاشقا دعا کن
ما رو زائر بقیع و کربلا کن
داریم ، عشق تو ، به سینه ، ایشالا مدینه
به خدا خیلی تو مهربونی غم این سینه رو خوب میدونی
مدینه به زیر نور آفتاب نداره ، قبر تو سایبونی
سیّدی حضرت باقر مدد ...
اشعار میلاد امام محمد باقر (ع)
بر لب ساحلی که جا ماندم
شادم از اینکه کشتیم آمد
باید امشب به آسمان بروم
چون که ماه بهشتی ام آمد
باید این شهر را مناره کنیم
آسمان را پر از ستاره کنیم
یا من ارجو لکل خیر بیا
تا به سمت شما اشاره کنیم
روی بال فرشته های خدا
همصدا با دعای ماه رجب
بفرستید با ملائکه ها
صلواتی به وسعت امشب
شب میلادهایمان مثل
شب دلدادگی، شب وصل است
این بهاری که از خدا داریم
یک بهار چهادره فصل است
آری امشب که جشن می گیریم
شب میلاد فصل پنجم ماست
گل بریزید روی خاک بقیع
که بقیعش بهشت مردم ماست
اسمتان مثل اسم پیغمبر
در میان نوشته های خداست
نامتان همیشه در همه جا
ذکر خیر فرشته های خداست
چارمین میوه دل حیدر
چارمین نورچشمی مادر
جابر آورده پیش محضرتان
اشتیاق سلام پیغمبر
از پدر هیبت حسینی را
در رگ و خون وجان و تن دارید
از طریق سیادت مادر
سیرت و صورت حسن دارید
آب یعنی که روشنایی علم
علم یعنی که نور پاک شما
پس عصا را شما زدی بر آب
تا گذر کرد حضرت موسا
حرف حرف کلامتان آقا
سمت دلها طبیب می ریزد
قوم جابر به شوق می آید
از درختی که سیب می ریزد
نامتان را به زیر لب می برد
که به آتش پرید ابراهیم
گوشه ای از شکوه نور شماست
ملکوتی که دید ابراهیم
بی ولای علی و مهر شما
فایده ای نمی کند ایمان
دین چه چیزی است جز ولای شما
یا چه چیزی است جز محبتتان ؟!
وقتی از کوچه ها عبور کنید
کوچه از شوق می شود دریا
بسکه در وصفتان به هم گفتند
اشبه الناس به الرسول خدا
با سرشک شما شروع شده
خط سرخ غروب های منا
چشمتان گریه می کند هر شب
پای گودال عصر عاشورا
کربلا کربلا سفر کردید
از دل شام هم گذر کردید
راستی چگونه این همه راه
با سر روی نیزه سر کردید
پیش راس بریده در آن شب
با رقیه پدر پدر کردید
آه بعد ساعتی که گذشت
به رقیه ، به سر نظر کردید
رحمان نوازنی
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته