خبرگزاری فارس مازندران ـ گروه فرهنگی| جنگ امروز جنگ رسانه و جنگ شناحتی است، جنگی که همانند عرصه دفاع مقدس یک ملت را در برابر ابرقدرتها قرار داده بود، آن روزها ابرقدرتها با اسلحه و توپ و تفنگ میجنگیدند، اکنون ابزار جنگی در فضای رسانه است، هر چند این جنگ ماهیت چندوجهی گرفته با ماجرای ترورهای مختلفی که در جایجای این سرزمین پهناور میشنویم اما برای کسانی که اهل جهاد باشند، فرقی ندارد که عرصه جنگ سخت است یا نرم، شهید لقمانی شهید رسانه مازندران از آن دست شهدایی است که در زمان دفاع مقدس با ابزار رسانه راهی دفاع شد، اکنون در شرایط فعلی بازخوانی خاطرات این شهید در آستانه برگزاری یادواره شهدای رسانه مازندران به مناسبت هفته بسیج خالی از لطف نیست.
شهید غلامعلی لقمانی شهمیری شهید رسانه مازندران و اهل نکا یکی از آن شهدای جنگ تحمیلی است که ۳۶ سال از شهادتش گذشته است.
شهید غلامعلی لقمانی در سال ۱۳۴۳ در شهرستان نکا در خانوادهای مذهبی متولد شد. او دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در نکا و ساری گذراند و برای ادامه تحصیل در سال ۱۳۶۲ در رشته تاریخ به دانشسرای زاهدان رفت، اما با فتوای حضرت امام خمینی (ره) که «جوانان جبهه را خالی نگذارید» صداوسیمای مرکز زاهدان را رها کرد و به جبهههای حق علیه باطل شتافت.
این شهید والامقام در عملیاتهای پاکسازی کردستان، آزادسازی فاو، کربلای ۴ و کربلای ۵ رشادتهای فراوان از خود به جای گذاشت و سرانجام در پنجم بهمن ماه ۱۳۶۵ به درجه رفیع شهادت رسیده و امروز، پیکر پاکش در کنار شهدای شهرستان نکا در خاک آرمیده است.
پدر این شهید که در سال ۱۳۹۲ به فرزند شهیدش پیوست در زمان حیات خود، فرزندش را بسیار خوش اخلاق و با صداقت معرفی کرده و او را فردی مظلوم و غالباً کم حرف می دانست. همچنین دیگر ویژگی های این شهید را اینگونه بیان کرد که: اهل عبادت و فرایض دینی بود، به نماز و نماز جمعه اهمیت می داد، به ورزش علاقه داشت و مربی فوتبال بود و ورزشکاران را دوست داشت. ایشان به من و مادرش علاقه فراوانی داشت.
از فعالیت شاخص شهید قبل از انقلاب می توان به فرماندهی هستههای تظاهرات و راهپیماییها را در شهرستان نکا اشاره کرد و اینکه این شهید اولین کسی بود که کتابهای حضرت امام (ره) در شهرستان نکا توزیع کرد و با دستگاه تکثیری که در منزل داشت، تکثیر اعلامیههای حضرت امام را انجام میداد و همچنین مؤسس حزب جمهوری اسلامی در شهرستان نکا بود.
خدمت به مردم کردستان
فعالیت شاخص شهید بعد از انقلاب حضور به صورت داوطلبانه در جهاد سازندگی برای خدمت رسانی به روستاها و مناطق محروم بود که به مدت ۶ ماه کامل در سال ۶۲ عازم منطقه کردستان شده و منشأ خدمات و ایثار بود که پس از آن، به ادامه تحصیل پرداخت، به عنوان نویسنده جذب رادیو شده و سپس به عنوان تهیه کننده مشغول فعالیت بود که برنامه سلام صبح بخیر را در رادیو تولید کرد.
* شهید لقمانی مایه آرامش سربازان در سنگر بود
سلیمان مهر مسؤول حراست دانشکده هنرهای زیبایی در بیان خاطرات خود از شهید لقمانی میگوید: در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه در خط مقدم و آن لحظه آتش و دود که همه در سنگرها بودند و جرات نمیکردند تا سرشان را از سنگر بالا بیاورند، شهید لقمانی از این سنگر به آن سنگر میرفت و به بچهها دلداری میداد و میگفت: چیزهایی احتیاج دارید و مایه آرامش بچهها را فراهم میکرد در لحظات آخر ایشان از مطالعه میکرد و آخرین کتابی که قبل از شهادت مطالعه میکرد کتابی در رابطه با بهشت و شرح حال بهشتیان و وصف بهشت بود.
* نامههایش همواره پر از مهر و محبت و حالت ارشادی داشت
غلامحسین لقمانی برادر دیگر شهید غلامعلی لقمانی در بیان خاطرات شهید با اشاره به مهربانی و اخلاص و ولایتپذیری شهید از ایشان به عنوان فردی با اخلاق نیکو در بین خانواده و فامیل نام برد که زبانزد بود.
وی در بیان خاطرات این شهید از دوران دفاع مقدس گفت: شهید در دفتر خاطراتش میگوید در زمان عملیات والفجر ۸ باران آمد و از آب گذشتیم و به دو راهی رسیدیم و قرار شد ۹ نفر از ماه سه کیلومتر از راه را بازگشایی کنیم که بعد لز انجام کار متوجه شدیم ۸ کیلومتر را تا دل دشمن بازگشایی کردیم و تعداد زیادی از تانک نفر بر و مزدوران عراقی را از بین بردیم.
برادر شهید لقمانی گفت: نامههایش همواره پر از مهر و محبت و حالت ارشادی داشت و همواره در نامههایش مینوشت «فعلا خبری نیست» و این برای ما معماست، در آخرین اعزام مصاحبه رادیویی داشتند و در آن حرفهایی جالبی گفتند و اینکه ما به جبهه نیاز داریم و باید هر وقت یکبار خود را در جبهه ببینیم و از دلیرمردان دیدن کنیم و با حرف و کلام خود را مشغول نکنیم.
* شهید لقمانی عاشق جبهه و جنگ بود
محمد لقمانی برادر بزرگ شهید غلامعلی لقمانی میگوید: غلامعلی در سال ۱۳۶۱ به مدت ۴ ماه در منطقه جنگی کردستان و سال۱۳۶۴ به مدت ۳ ماه در منطقه فاو و در عملیات والفجر ۸ حضور داشت.
در سال ۱۳۶۵ نیز به عنوان ماموریت یک ماه در قالب سپاهیان محمد(ص) از طریق صدا و سیمای زاهدان به مرکز خوزستان رفت و از آنجه برای تهیه برنامه به جبهه اعزام شد و در همین عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.
وی با اشاره به ویژگیهای خاص شهید لقمانی گفت: حالت عرفانی داشت عاشق جبهه و جنگ بود میتوانست به صدا و سیمای مرکز مازندران بیاید و آنجا فعالیت کند اما ترجیح داد خبرنگار جنگ باشد.
وی افزود: براساس آنچه همسنگرانش گفته تند، شب آخر توی سنگر کتاب «آب حیات» را از شب شروع کرد و تا صبح نیز به پایان رساند.ساعت ۵ صبح تا ۷ صبح برنامه رادیویی را اجرا میکرد. سپس با ماشین مرکز به سمت دانشگاه می رفت، راننده مرکز صدا و سیمای زاهدان میگفت ۵۰۰ متر مانده به دانشگاه پیاده میشد میگفت نمیخواهم همکلاسیهایم بدانند که من کجا کار میکنم.
حقوقش را میان دانشجویان نیازمند به ویژه افراد متاهل تقسیم میکرد بعد از مراسم سالگرد شهید، دوستان و همکلاسیهایش آمدند و هر کدام میگفتند این مبلغ به شهید بدهکاریم.
سال ۵۹ زمانی که از سرو آباد مریوان به سمت ارتفاعات میرفت با پای پیاده این مسیر را طی میکرد و کرایه مسیر را به مستمندان آن منطقه میداد.
برادر شهید لقمانی میگوید: با آنکه از غلامعلی بزرگتر بودم اما او الگوی اخلاق برای من و دیگران بود خاطره ای که همیشه در ذهنم تداعی میشود و هرگز آن را فراموش نمیکنم این است اوایل بهمن چون نزدیک به دهه فجر بود به زاهدان نزد وی رفتم دیدم در حال آماده شدن برای اعزام به جبهه به همراه سپاهیان محمد از طرف صدا و سیما است گفتم برادر بمان دانشگاه و درست را تمام کن کارت را در مرکز صدا و سیما قطعی کن بعد برو به جبهه...غلامعلی برگشت گفت؛ «جبهه شاید به من نیاز نداشته باشد اما من به جبهه نیازمندم بهترین مکان برای کار و دانشگاه من جبهه است، برادر جبهه جایی است که میتوان صفا، صمیمیت، وحدت،گذشت و ایثار را از نزدیک ببینی... مکثی کردم بوسیدمش و اورا به حق سپردم.»
* شهیدی که اختلاف شیعه و سنی زاهدان را از بین برد
آیتالله محمدیان نماینده وقت ولی فقیه در زاهدان در بیان خاطراتش از شهید لقمانی میگوید؛ «من از شهادت پسرم نارحت نشدم اما از شهادت شهید لقمانی متاثر شدم چون ایشان با ساخت برنامههای اصولی و نویسندگی خوب خود تلاش میکرد اختلاف شیعه و سنی را در منطقه از بین ببرد.»
وی افزود: شهید غلامعلی لقمانی درسال ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۵ در شلمچه آنجه به عنوان آرپی چی زن بود و آرپی چی زن ماهری هم بود، ۱۲ روز در یک قسمت که به صورت مثلت تحت محاصره عراقی ها بود مقاومت کردند وقتی ماموریتشان تمام شد کمک آرپی چی تعریف میکرد دنبال چیزی میگشت گفتند دنبال چه هستی گفت: «دنبال آب هستم وضو بگیرم که ناگهان ترکش به پیشانی اش اصابت کرد و نرسیده به ۲ کیلومتری مقر امداد در تاریخ ۵ بهمن ۶۵ در سن ۲۳ سالگی به مقام شهادت نائل شد.»
در مرور خاطرات شهید غلامعلی لقمانی شهمیرزاد اهل نکا که از شهدای رسانه مازندران است به این جمله از شهید در خاطراتی از زبان برادر بزرگوارشان محمد لقمانی رسیدم که خودشان میگویند خاطرهای است که هیچگاه فراموش نمیکنم و شهید در جواب برادرشان که از شهید خواستند تا برگردد و درسش را در دانشگاه به پایان برساند و به کارش سروسامان دهد، گفتند: «جبهه شاید به من نیاز نداشته باشد اما من به جبهه نیازمندم» و واقعا چگونه است که انسان به درجهای برسد که این چنین وقف شدن و خود را نیازمند جبهه بداند؛ هر چه هست نمیتوان جز دلدادگی و عشق به وطن و ناموس و ولایت و دفاع از آب آب و خاک چیز دیگری برایش قائل بود و چه عاشقانه شهدای ما برای دفاع از خاک و ناموس و وطن خود از عزیزترین خود گذشتند تا ما در آرامش باشیم.
قطعا خیلی از شماها مادر شهید لقمانی که اکنون در بستر بیماری است و برایش سلامتی مسألت داریم را ندیدهاید، ولی من دیدهایم مادری بسیار مهربان خوش رو و خوش صحبت که دلتان برای دوباره دیدنش پر میکشد وقتی میبینمش با خود میگویم چطور شهید لقمانی دلش آمد از این مادر دست بکشد.
توصیف این مادر در توانمن نیست اما به معنای واقعی مادر است، دیدید مادرها چقدر مهرباناند او انگار مهربانتر از مادر است اصلا طور دیگری است و نمی شود تنهایش گذاشت و از او دل کند، اما شهید لقمانی دل کند چون انقلاب و میهن و دفاع از وطن را برگزید و مادر و پدرش را به خدا و برادران و خانواده سپرد تا همگی ما با دفاع آنان در مرزها و مقابله با دشمن در آسایش باشیم.
و امروز روز بزنگاهی است که باید دینمان را به شهید و شهادت نشان دهیم و در روزگاری که شاید پول و مال و مقام حرف اول را میزند، کمی هم معرفت، انسانیت، ایثار و گذشت برایمان مهم باشد و کاش واقعا شهدایی شویم.
در وصیتنامه شهید غلامعلی لقمانی شهمیرزاد شهید رسانه استان مازندران از شهرستان نکا آمدهاست: «خداوندا به نام تو به امید تو و برای تو و در راه تو با درود و سلام به امام امت این پیر جماران که خداوند سعادت دیدن از نزدیکش را به من عطا نکرده است و با درود و سلام به شهیدان گلگون به کفن انقلاب اسلامی آنان که راه را شناختند و رفتند.
آنانی که معشوق را از نزدیک دیدار کردند و دیگر تاب ماندن نیاوردند آنان رفتند تا راه را برای آیندگان باز شود انان رفتند تا ایمان و شرف و آزادگیشان نرود آنان رفتند و جان باختند تا جان دینشان آسیب نبینند.
پدر و مادر عزیزم خداوند شما را از صابرین قرار دهد، میدانم مرگ فرزند سخت است اما باید این سختی را برای رضای خداوند تحمل نمائید شهادت من نباید برایتان تازگی داشته باشد زمانیکه بهترین عزیزان این مرز و بوم دسته دسته اسماعیلوار به قربانگاه حق میشتافتند و جان خود را نثار دین و مکتب میکردند و زمانیکه مادری چند فرزند خود را هدیه به پیشگاه خدا نموده است شما چگونه باشد حتی نباید اظهار کنید که از خانواده شهیدید.
پس مبادا با شیون و زاری دشمن را شاد کنید هیچگاه به خود اجازه ندهید برای کسی که راه شناخته و مقصد را یافته و در آن قدم نهاده و به فیض عظمی دسته یافته است که گریه تاسف کنید مگر نه این است که عاقبت همه مان مرگ است پس بهتر این مرگ شهادت در راه خدا باشد.
چه خوبست با روی سرخ با سینه گلگون و با بدنی غرقه در خون به لقای یار شتافت و عرض کرد خدایا ارمغان من همین است تنها توانستم بدن سوراخ شده را برایت بیاورم آنقدر مشتاق کویت بودم که بیدست و سر آمدم پس بپذیر به در گاهت مرا و قرار بده از صالحین.
سفارشهای لازم به خانواده کردم و شایستگی این را ندارم که بخواهم به امت قهرمان و شهید پرور پیامی دهم فقط همین را میگویم که این شهادتها خود پیام است، جنازهها را که بر دوش میگیرد پیام است مسؤولیتمان سنگیتر خواهد شد مبادا یک لحظه امام را تنها گذارید به خدا حسین ما خمینی است و لبیک به هل من ناصرش اطاعت از او اطاعت از فرامین است.»
پایان پیام/۸۶۰۰۲/ج