به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فارس، علیرضا پناهیان سخنران مذهبی در محفل هفتگی هیأتهای دانشجویی استان تهران که یکشنبههای هر هفته بعد از نماز مغرب در فاطمیه بزرگ تهران، واقع در شمال پارک لاله برگزار میشود، به تحلیل تاریخ اسلام و نحوه بهرهگیری صحیح از آن برای مسائل روز جامعه پرداخت که در ادامه گزیدهای از پنجمین جلسه این مبحث را میخوانید:
شما از ابتدا که یک فیلم سینمایی یا سریال را برای دیدن انتخاب میکنید، معمولاً ژانر آن فیلم را میدانید یا پس از کمی نگاه کردن تشخیص میدهید. مثلاً ژانرش جنایی، پلیسی، عاشقانه یا جنگی است. معمولاً آدمها اگر بخواهند دقت کنند، اول ژانر فیلم را انتخاب میکنند و مثلاً میگویند «این فیلم جنگی است و من نمیخواهم از این نوع فیلمها ببینم...»
شما وقتی به داستانها و حوادث تاریخ اسلام نگاه میکنید، فکر میکنید تاریخ اسلام در کدام یک از این ژانرهاست؟ آیا مثل یک رمان درباره یک قهرمان اجتماعی است؟ آیا مثل معلمی است که میخواهد مردم را به تعلیم و تربیت بچهها دعوت بکند و مردم در برابر او مقاومت میکنند؟
بعضی وقتها ما طلبهها، داستان دین و اتفاقاتی را که در تاریخ اسلام رخ داده است، به قدری بد معرفی میکنیم که برداشت همه از دین غلط میشود. چون مطالعه تاریخ اسلام در واقع یک دینشناسی به آدم میدهد که این کتابهای دینشناسی متداول ما هم این مقدار شناخت و معرفت نسبت به دین را به آدم منتقل نمیکند. اساساً یکی از اهداف ما از پرداختن به تاریخ اسلام، دستیابی به شناخت عمیقتری از دین نسبت به آن چیزی است که در کتابها و مباحث نظری بیان میشود.
از بین انواع و اقسام ژانرهای داستانی، داستان بعثت پیامبر (ص) از کدام نوع است و چگونه داستانی است؟ بعضیها وقتی میخواهند یک همکار یا رفیق انتخاب کنند، قبلش او را در حالتهای مختلفی مثلاً عصبانیت امتحان میکنند، ببینند رفتار او موقع عصبانیت چطوری است؟ امام صادق (ع) میفرماید اگر کسی سه بار از دستت عصبانی شد، ولی از کوره در نرفت و حرف بدی به تو نزد، او را به عنوان رفیق صمیمی انتخاب کن (امام صادق (ع): مَنْ غَضِبَ عَلَیْکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ لَمْ یَقُلْ فِیکَ سُوءً فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِکَ خَلِیلا ؛ معدنالجواهر، کراجکی، ص۳۴)
خداوند هم آدمها را امتحان میکند. شما با کسی که میخواهد تو را امتحان بکند چطوری برخورد میکنی؟ با هوشیاری، هوشمندی و تفکر. ممکن است ظاهر حرفهایش را در نظر نگیری و بگویی «او میخواهد من را امتحان کند، پس منظورش چه بود؟» برخورد کردن با کسی که میخواهد تو را امتحان کند سخت و پیچیده است.
داستان زندگی پیامبر (ص)، داستان یک امتحان بزرگ الهی از یک جامعه است. به تعبیر دیگر، ژانر تاریخ پیامبر (ص) ژانر امتحان و معمّاگونه است. باید ببینیم که مردم در آن امتحان، چهکار کردند و چه عکسالعملی نشان دادند؟ اصلاً دین، همهاش امتحان است. مثلاً وقتی میفرماید «نماز اول وقت بخوان» این یک امتحان است. اولش شما چند مرتبه اول وقت نماز میخوانی، بعدش خدا موقع اذان تو را در یک پیچی میاندازد تا امتحانت کند.
معمولاً کسی در دنیا کسی را امتحان نمیکند، اما خداوند اینطوری نیست. بعثت پیامبر، نزول وحی و قرآن کریم، همه وسیلهای برای امتحان هستند. امام صادق (ع) میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ نَبِیَّهُ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَة» (تفسیر قمی، ج۲، ص۱۸). خدا پیامبرش را بر این مبنا مبعوث کرد که به در بگوید تا دیوار بشوند. پیامبر مأمور است که خیلی چیزها را مستقیم نگوید بلکه با اشاره بگوید، برای اینکه با اشارهگویی، افراد و جامعه آزادی بیشتری دارند و فرصت بهتری برای امتحان و انتخاب آزادانه مردم فراهم میشود.
اصلیترین فلسفه حوادث تاریخ پیامبر گرامی اسلام، امتحانکردن مردم است. اگر بدون این نگاه به حوادث تاریخ نگاه بکنی، یا اصلاً متوجه نمیشوی تاریخ چیست یا از آن غلط برداشت میکنی. امام صادق (ع) در روایت دیگری میفرماید: «نَزَلَ الْقُرْآنُ بِإِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَة» (کافی، ج۲، ص۶۳۱) قرآن هم اینطوری است؛ «با تو صحبت میکنم تا همسایه بشنود» یا «به در میگویم که دیوار بشنود»
مثلاً وقتی قرآن میفرماید «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» منظورش چه کسانی است؟ کلاً هر کسی که به او نعمتی داده شده است؟! نه؛ دارد به افراد خاصی «اشاره» میکند. وقتی قرآن میفرمادید «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر» باز هم اشاره است؛ خودت باید بفهمی که منظورش چیست. اینها از واضحات و مسلّمات است. اصلاً همه حرفهایی که قرآن میزند امتحان است. از این امتحان به امتحان بعدی و دوباره امتحان بعدی... نگاهتان به تاریخ اسلام، نگاه امتحان باشد.
امتحانهای خدا برای افراد مدعی سختتر است/ گاهی خدا بهانهای در ظاهر به نفع منافقین جور میکند، تا مردم را امتحان کند
هرچه یک انسان یا یک جامعهای در مقابل خدا مدعیتر باشد، امتحانهای خدا سختتر است. شما که در جمهوری اسلامی دارید زندگی میکنید، خیلی هم حسینحسین میکنید، اربعین هم رفتید و مدام یابن الحسن میگویید و دعا میکنید: «اللهمَّ عجّل لولیّک الفرج»، طبیعتاً امتحانهای سخت برای شما میآید و با حادثههای تلخ و شیرین، شما را امتحان میکنند.
خداوند آدمها را امتحان میکند؛ پیغمبر خدا هم از جانب خدا مأمور است که امتحان کند. مثلاً در حادثههای تاریخی، میبینید که یکجایی منافقین خیلی علیه پیامبر اکرم(ص) حرف زده بودند و جوّسازی کرده بودند بهحدی که جامعه در حال انفجار بود. بعد پیامبر گرامی اسلام (ص) شترش را گم میکند و از اینطرف به آنطرف میرود و میگوید: «شتر من کجاست؟» آقا شما به دست منافقین بهانه دادی. منافقین هم همانجا گفتند: «یُخْبِرُنَا بِأَسْرَارِ السَّمَاءِ وَ لَا یَدْرِی أَیْنَ نَاقَتُه» (الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۰) به ما از اسرار آسمان خبر میدهد درحالیکه نمیداند شترش کجاست. اگر ما مشاور رسولخدا(ص) بودیم، میگفتیم «یا رسولالله(ص)! اینجا نگویید شتر من کجاست، الآن شرایط مناسب نیست!»
داستان تاریخ اسلام، داستان امتحان است. پس آیا حوادث تاریخ اسلام واقعی نیستند و امتحانی هستند؟ شما فکر میکنید چنددرصد حوادث تاریخ اسلام واقعی و چنددرصد امتحانی هستند؟ گاهی شما در انجام یک کار، واقعاً مردّد هستی ولی در واقع خدا دارد تو را امتحان میکند که ببیند چگونه تصمیم میگیری. گاهی خدا ما را با ترساندن امتحان میکند بعد میبینی که آن ترس، واقعی نبوده است. خدایا! چرا من را ترساندی؟! میخواستم تو را امتحان کنم. آیا خدا میتواند واقعیتها را تغییر بدهد؟ بله میتواند تغییر بدهد. برای خدا کاری ندارد که دشمنان ما را از بین ببرد، ولی اگر این کار را بکند چطور ما را امتحان کند؟!
قرآن در سوره توبه میفرماید «شما فکر کردید که خدا شما را رها میکند و در دو موضوع امتحانتان نمیکند!؟» یکی از این دو موضوع جهاد در راه خداست. (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ؛ توبه، ۱۶) این امتحان انصافاً سخت است، «اگر به جهاد بروم گلوله میخورم و شهید میشوم، من نمیخواهم الآن بمیرم.» پس تو به خدا ایمان نداری، و الا اگر ایمان داشته باشی، میگویی: «تا مرگ من فرا نرسیده باشد، گلوله نمیخورم». ما بارها این امتحان را در دوران دفاع مقدس دیدهایم.
موضوع دومی که خدا حتماً آن امتحان را از ما میگیرد این است که ببیند چه کسی حرفش در ما نفوذ دارد و حرف او را میپذیریم؟ «...وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لارَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَة» (توبه،۱۶) چقدر این امتحان فکری قشنگ است! همه امتحانها عملیاتی نیست. شما به کدام منبع خبری و به کدام تحلیل اعتماد میکنید؟ اگر شما میخواهید به کسی اعتماد بکنید روی چه حسابی اعتماد میکنید؟ باید دلیل بیاورید. اگر یک تحلیل یا یک سخن را بهخاطر منطقی بودن، قبول کنید آن ولیجه نیست. ولیجه یعنی کسی که روی شما نفوذ دارد و وقتی حرف میزند آن را دربست میپذیرید.
خدایا! تو با افرادی که روی من نفوذ دارند، چهکار داری؟ میفرماید من تو را مستقل آفریدم. تو باید بگویی روی چه حسابی حرف او را قبول کردی؟ در دوران غیبت، اگر میخواهید حرف یک عالم دینی را هم بپذیرید، باید عقلاً درست باشد که در آن صورت عقل خودت را پذیرفتی. اگر یک جایی هم خواستی حرفش را دربست بپذیری، باید تشخیص بدهی آیا این عالم حرفش درست هست یا نه؟ نمیتوانی بروی از امامزمان(ع) بپرسی. در دوران غیبت، شیعه به بلوغ رسیده است لذا باید عالم دینیِ خوب را تشخیص بدهد.
در تاریخ اسلام، چرا پیامبر (ص) باید یتیم باشد؟ این هم یک پایه امتحان است. یتیم بودن در جامعه مکه، به معنای کم بودن اعتبار یک فرد بود. یتیم بودن پایگاه اجتماعی پیغمبر (ص) را ضعیف میکند. یتیم بزرگ شدن پیامبر اکرم (ص) خودش یک امتحان است. شما همینطوری بچینید و جلو بروید. تمام حادثهها یکی پس از دیگری امتحان است.
خدا از قریش امتحان خیلی سختی گرفت و آنها را با شخصیت باعظمت پیغمبر امتحان کرد. چون آنها مدعی بودند که پردهدار خانه کعبه هستند و به خدا ایمان دارند. خدا معجزه نابودی سپاه ابرهه را به آنها نشان داده بود. آنها از نظر معنوی مردم فقیری نبودند و خدا حق داشت از آنها امتحان سخت بگیرد چون امکانات بالای معنوی به آنها داده بود. مواظب باشید قریش مکه را زیاد بدبخت نشان ندهید. طرح خدا برای امتحان را بههم نزنید. بدیهایی که داشتند بهجای خودش؛ اما خوبیها و داراییهای معنوی بزرگی هم داشتند. خدا به همان تناسب، آنها را امتحان کرد.
الان معنویت در جامعه ما افزایش پیدا کرده است یا نه؟ مثلاً نسبت به ده سال پیش یا دهههای قبل، آیا معنویت و معرفت دینی در جامعه ما، افزایش پیدا کرده است یا نه؟ بله واقعاً خیلی از شاخصها نشان میدهد که افزایش پیدا کرده است. پس آماده امتحانهای سختتر باشید! ما اربعین حسینی را دیدهایم. شهدای دفاع مقدس، در آن زمان، دستههای عزاداری حداکثر هزار نفری را دیده بودند و بعد امتحانی مثل دفاع مقدس از آنها گرفته شد. ولی ما الان عظمت اربعین را دیدهایم و چشیدهایم و امکانات معنوی ما بسیار بیشتر شده، لذا طبیعی است که خداوند برای غربال کردن ما، از ما امتحان سختتر بگیرد.
اصلاً داستان دین، داستان امتحان است. معماهایی که در متن امتحانهای الهی هست، ممکن است سخت و پیچیده باشد و خداوند هم خودش این پیچیدگیها را درست میکند. بعد از ماجرای فتنه سامری، حضرت موسی (ع) به درگاه خداوند عرضه داشت: سامری که مردم را گوسالهپرست کرد، هنرِ ساختن این گوساله را داشت ولی آن صدای عجیبی که از گوساله شنیده میشد، هنر سامری نبود. خداوند فرمود: آن فتنه خودم بود و خودم آن صدا را ایجاد کردم. (یَا رَبِّ الْعِجْلُ مِنَ السَّامِرِیِّ، فَالْخُوَارُ مِمَّنْ؟ فَقَالَ: مِنِّی یَا مُوسَى إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُهُمْ قَدْ وَلَّوْا عَنِّی إِلَى الْعِجْلِ أَحْبَبْتُ أَنْ أَزِیدَهُمْ فِتْنَة؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۶۲)
حالا خداوند، پیامبر (ص) را مبعوث کرده است و شاهد این بعثت، علی بنابیطالب (ع) است که حدوداً دهساله است. درحالیکه «شیخوخیت» در فرهنگ مردم مکه در آن زمان بسیار اهمیت دارد و شیوخ قوم طبیعتاً حرف یک نوجوان را قبول نمیکنند. آنوقت پیامبر (ص) در جریان دعوت خویشاوندان به آنها فرمود «هرکسی اولین نفر به من ایمان بیاورد، بعد از من جانشین من میشود.» و همانجا علیبن ابیطالب (ع) که سیزدهسال داشت، چون اولین کسی بود که به ایشان ایمان آورد، به عنوان جانشین خود اعلام فرمود. چرا؟ یک دلیلش این است که بحث شیخوخیت را به چالش بکشد و از آنها یک امتحان سخت بگیرد.
همه این طرحها برای امتحان است و متناسب با ایمان مردم است. توجه به این مسئله، آدم را هوشیار میکند. ما باید در زندگی خودمان هم هوشیار باشیم، خدا فرموده است که همه را امتحان میکنم «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (ملک، ۲) خدا شما را برای امتحان آفرید تا ببیند کدامیک از شما بهتر عمل میکنید. این خودش یک اشاره دارد و آن بحث «مقایسه» است. یعنی من نمیخواهم امتحان کنم که ببینم چه کسی خوب است و چه کسی بد است، بلکه میخواهم ببینم چه کسی بهتر است!
فرض کنید یک کسی بین عدهای افراد بینماز قرار دارد، خدا از این فرد انتظار دارد که لااقل نمازش را تا آخر وقت بخواند. همینکه بتواند یک سطح از آنها بالاتر بیاید، کافی است. آنوقت خداوند روز قیامت، آنهایی را که بهتر عمل کردهاند میآورد جلوی دیگران و میگوید «چرا این فرد توانست در همان محیط، درست عمل کند ولی بقیه نتوانستند؟» این میشود حجت. شما در هر محیطی که هستید، به خوبهای اطراف خودتان که در شرایط مشابه شما هستن، توجه کنید؛ اینها حجتهای خدا برای شما هستند.
ماجرای امتحان خیلی ماجرای سنگینی است، بنده نمیخواهم شما را از امتحان بترسانم، بلکه میخواهم شما را سرگرم معماهای زندگی خودتان کنم. بنده قبلاً چندسال پیش، این بحث را در دانشگاه امام صادق (ع) مطرح کردم که «مهمترین عامل تعیینکننده مقدرات ما، امتحان است» مقدراتِ ریز و درشت زندگی ما، مثلاً اینکه در چه رشتهای درس بخوانیم، چقدر مال و ثروت داشته باشیم، چه کسی همسر ما باشد، بچه ما چگونه باشد، همسایه ما چه کسی باشد؟ و... همه اینها امتحان است و هیچکدامش تصادفی نیست.
چه عاملی تعیین میکند که مقدرات شما چگونه باشد؟ مثلاً دعا مؤثر است، کارهای خوب و بد خودتان مؤثر است، اخلاص شما هم مؤثر است و... ولی هیچکدام از اینها مؤثرترین عامل نیستند، مؤثرترین عامل این است که خدا چه امتحانی میخواهد از شما بگیرد؟ الان خدا میخواهد شما را در چه موضوعی رشد بدهد؟ در همان زمینه از شما امتحان میگیرد. شما دائماً در معرض امتحانهای خداوند هستید، البته خدا اینقدر مهربان است که هر امتحانی را خراب کنید، دوباره به شما فرصت میدهد برای یک امتحان دیگر، و تا آخر همینطوری به شما فرصت میدهد.
امتحانهای الهی، هم از یک فرد گرفته میشود هم از یک جامعه گرفته میشود. سختترین امتحانهایی که از جامعه گرفته میشود مربوط به وقتی است که خداوند چند تا آدم خیلی خوب، در آن جامعه قرار بدهد. چون خدا میفرماید «من حجت را بر شما تمام کردم، با وجود این آدم خوب، باید همهچیز برای شما روشن بشود»
یکی از امتحانهای جامعه این است که خداوند افراد بدی را در آن جامعه قرار میدهد و با آنها، جامعه را امتحان میکند. الان ما در جامعه خودمان در این شرایط، غرق امتحانهای الهی هستیم و این امتحانها سختتر میشود تا ظهور محقق بشود. چرا سختتر میشود؟ بر اساس روایات، دلیلش این است که مدعیها باید غربال بشوند؛ یعنی همان اتفاقی که زمان بعثت پیامبر (ص) افتاد و کسانی که مدعی بودند، غربال شدند.
بزرگان مکه، قبل از بعثت خیلی مدعی بودند که اگر پیامبری برای ما بیاید، ما ایمان میآوریم و هدایت میشویم و... آنها از اول که آدمهای بدی نبودند. مثلاً ابوجهل، کسی بود که قبلاً به او گفته میشد «ابوالحکم» بهدلیل اینکه هم خیلی میفهمید، و خیلی اهل دانش و حکمت بود و هم خیلی شجاع بود. اما چنین کسی، در آن امتحان سخت الهی، دچار غربال شد و به پیامبر (ص) ایمان نیاورد. در آخرالزمان هم امتحانهایی گرفته میشود که بین مؤمنین اختلاف شدید میافتد به حدی که همدیگر را لعن میکنند.
ماجرای دین و امتحان الهی اینطور نیست که همهچیز در آن آنقدر بدیهی باشد، که توسط هیچکس قابل انکار نباشد. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: خداوند میتوانست خانه کعبه را در سرزمینی قرار بدهد که خوش و خرم باشد اما خانه کعبه را در یک محیط خشک و بیآب و علف قرار داد. خدا اگر میخواست، میتوانست به پیامبران، ویژگیهایی بدهد که ایمان آوردن به آنها سادهتر شود و آنها را با گنجهایی از طلا، معادن جواهر و باغهای سرسبز و... مبعوث کند. ولی این کار را نکرد و اینها بهخاطر ماجرای امتحان است. (وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِیائِهِ حَیثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یفْتَحَ لَهُمْ کُنُوزَ الذُّهْبَانِ...؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲)
تصور نکنید که مشرکین مکه، افراد عجیب و غریبی بودند، آنها در متن امتحانهای الهی قرار گرفتند که این امتحانها برای ما هم هست. رسولخدا (ص) یک وسیله باعظمت برای امتحان آن قومِ مدعی (اهل مکه) شد. در آخرالزمان هم از ما که مدعی ایمان و انتظار ظهور هستیم، امتحان گرفته میشود.
هر اتفاق خوبی که برای شما میافتد، بدانید که بعدش خدا از شما یک امتحان میگیرد. مثلاً اگر یک حج خوب بروید و برگردید، بعدش خدا یک امتحان سخت از شما میگیرد. به آقای دولابی گفتند: چه شد که چشمههای حکمت از قلبت بر زبانت جاری شد؟ فرمود: من یک پسری داشتم که او را خیلی دوست داشتم، به حج که رفته بودم، واقعاً دلم برایش تنگ شده بود، وقتی برگشتم به من گفتند که پسرت از دنیا رفته است. خواستم در دلم بگویم «آخ...» اما فهمیدم که این امتحان است، گفتم: خدایا من راضی هستم... از آن روز، چشمههای حکمت از قلبم بر زبانم جاری شد.