الوند در مصاحبهای درباره خانوادهاش توضیح داده است: «خانواده ما به قشر متوسط تعلق داشت. پدرم چون افکار مخالف رژیم پهلوی داشت، گاهی بیکار میشد و این بیکاریها بر وضعیت اقتصادی خانواده ما تاثیر میگذاشت، اینطور نبود که من فقر را تجربه نکنم. پدرم دبیر بود و در مدرسههای مختلف تدریس میکرد و ما بنا به محل مدرسه او خانهمان را تغییر میدادیم، گاهی در جنوبیترین نقطه شهر زندگی میکردیم. اما واقعیت این است بیشتر از روی علاقهمندی و برای دل خودم کار میکردم.»
وی پیش از سینما به ادبیات و شعر علاقهمند شد. مجموعه شعری هم در دوران دبیرستان نوشت، بعد به قصهنویسی روی آورد و در ادامه روزنامهنگاری را تجربه کرد. ۱۶ساله بود که به همکاری با نشریات و مجلات سینمایی دعوت شد. خیلی سریع در مطبوعات رشد کرد. ۱۷ساله بود که از مجلات حقوق میگرفت و برای روزنامه اطلاعات گزارش شهری مینوشت.
الوند به یاد میآورد: «اولین چکی را که مبلغش سیصدتومان بود از روزنامه اطلاعات دریافت کردم. وقتی رفتم بانک آن را نقد کنم، متصدی بانک به من گفت چرا خود آقای الوند نیامده؟ گفتم: خودم هستم! باور نمیکرد که نویسنده روزنامه اطلاعات باشم و برای حقوق به من چک داده باشند.»
سیروس جوان خیلی زود به سینما روی آورد و این هنر برای او جایگزین ادبیات شد. او درباره این علاقهمندی میگوید: «بهنظرم اهداف قبل از ۲۰ سالگی مشخص میشوند. در ۴۰ سالگی نمیتوانی شغلی را که دوست داری انتخاب کنی. شغل مورد علاقه در دوران دبیرستان در آدمها شکل میگیرد که اگر آنها را ادامه دهی از شغلت لذت خواهی برد، کارهای خوب به یاد مردم میماند و روزنامهنگاران و منتقدان درباره آنها مینویسند.»الوند درباره نگاهش به سینما و روندی که طی کرده توضیح میدهد: «برای کسانی که فکر میکنند سینما یعنی پول و شهرت، حرفی ندارم! خیلیها با این تفکر وارد سینما شدند و اتفاقاتی برایشان پیش آمد و حذف شدند! برخی هم هر جور بود به پول و شهرت رسیدند. اما آنهایی که نگاهشان به سینما، ابزار ارتباطی است که بتوانند به وسیله آن با مردم صحبت کنند، حرف و سلیقه، تلقی خود از هستی، جهان و... را بگویند سینما ابزار خوبی است. سینما بیشترین مخاطب را بین همه هنرها دارد. هنری است که ثبت میشود و مردم به آن مراجعه میکنند تا ببینند مثلا سیروس الوند در دهه۶۰ چگونه فکر میکرده است. فیلم «یک بار برای همیشه» که علاقهمندان زیادی دارد، نشان میدهد در نیمه دهه ۷۰ جامعه ما درگیر چه مسائلی بود، قشر متوسط به پایین چه مشکلاتی داشتند و... این فیلم و هر فیلم خوب دیگر به حیات خود در سالهای بعد از تولید ادامه میدهد.» این کارگردان که تجربه کار در پیش و پس از انقلاب را دارد درباره تفاوت این دو دوره میگوید: «قیاس فضای قبل و بعد از انقلاب به سادگی میسر نیست و ابعاد مختلف دارد. مهمترین موضوع این است که در فضای هنری قبل از انقلاب ممیزی تا این حد نزدیک نبود. ما قبل از انقلاب به مسوولان هنری اعتماد و اعتقادی نداشتیم و آنها را رفیق خودمان نمیدانستیم. آنها سانسور میکردند و ما مینوشتیم؛ یک جاهایی زور آنها میرسید و جاهایی هم حرف ما به کرسی مینشست؛ ولی بعد از انقلاب مسوولانی آمدند که ما آنها را از خودمان میدیدیم. بهخصوص در دوره اول؛ چه در زمینه تئاتر و چه در سینما؛ البته بحث هنر و سینما در دهه ۶۰ خیلی مفصل است؛ اما حضور افرادی در آن دهه اطمینان و علاقه ایجاد کرد تا با مسوولان گفتوگو و تعامل داشته باشیم. آنها برآمده از انقلاب بودند و همه سابقه فرهنگی و مبارزانی داشتند که همین مساله باعث شد به مسوولان نزدیک و با آنها رفیق شویم. نزدیکی به مسوولان هم مثل رفاقت با صاحبخانه است؛ وقتی با صاحبخانه رفیق باشی، راحت سر سال از خانه بیرونت میکند؛ اگر رفیق نباشی ممکن است سه سال در آن خانه بمانی، اما در رفاقت مدام اجاره را زیاد میکند تا خودت مجبور به رفتن شوی!»
با این همه الوند همچنان عاشقانه به کار خود ادامه میدهد زیرا بر این باور است که «سینما حال آدم را خوب میکند. پول و شهرت در سینما ماندگار نیست. بازیگری بوده که تا دو سال قبل جزو پرکارترینها بود اما الان مدتهاست بیکار است. در دهه ۶۰ با گونی پول میآمدند سرصحنه که یک بازیگر را راضی کنند در فیلم آنها بازی کند اما بعد از مدتی کسی یادش نمیآمد که چنین بازیگری هم وجود دارد! آنچه میماند، هنر و کاری است که فرد انجام میدهد. اگر حقوقت کم باشد اما کارت را دوست داشته باشی، مشکلی پیش نمیآید. همین که زندگی آبرومند و شریفی داشته باشی، کفایت میکند. باید هدفمند کارت را انتخاب کنی.»