خبرگزاری فارس، معصومه درخشان- برای یک بانوی کتابدار چه انگیزهای میتواند بالاتر و قویتر از عشق و دوست داشتن کودکان روستایی باشد که بخواهد رنج سفر را بر خود هموار کرده و کیلومترها آن طرفتر در روستاهای دور و نزدیک به کودکان و نوجوانان روستایی آگاهی و دانایی هدیه کند.
دل در گرو محبت فرزندان روستا
خانم فاطمه وحدانی کتابدار کتابخانه ولیعصر تبریز است که دلش در گرو محبت کودکان روستایی است و در طی سال چند نوبت دل به جاده زده و با انواع کتابها، هدیههای فرهنگی، لوازم التحریر و بازیهای فکری به روستاها میرود تا دلهایی را شاد کرده و دوستی عمیق با کتاب را به فرزندان این سرزمین بیاموزد.
در یک صبح پاییزی همراه با نسیم نوازشگر صبحگاهی با خانم وحدانی دل به جاده میزنیم، این دومین سفری از جنس کتاب است که این بانوی کتابدار را همراهی میکنم. به دیدار دختران و پسران نوجوان میرویم تا دانستههایمان را با آنها به اشتراک بگذاریم. میرویم تا با همدیگر از یک یار آشنا سخن بگوییم و شعر زیبای " عباس یمینی شریف " را باهم بخوانیم" من یار مهربانم؛ دانا و خوش بیانم! گویم سخن فراوان؛ با آن که بی زبانم!
پندت دهم فراوان؛ من یار پند دانم…
من دوستی هنرمند؛ با سود و بی زیانم
از من مباش غافل؛ من یار مهربانم"
ساعت هشت و نیم صبح است با هماهنگی و حمایت اداره کل کتابخانههای عمومی آذربایجانشرقی، با خانم وحدانی راه جاده را در پیش گرفته و تبریز را به مقصد بستانآباد ترک میکنیم.
۴۵ دقیقه دیگر به این شهرستان میرسیم، توقف کوتاهی میکنیم تا یکی دیگر از دوستان به ما ملحق شود.
حالا دوباره راه میافتیم، مقصد ما روستای « گل آخر» از توابع شهرستان بستانآباد است.حدود ۵۰ کیلومتر باید برویم تا به این روستا برسیم، اولین روستایی که پشت سر میگذاریم روستای «بنهکهل» است، سپس از روستاهای قرهکوشن، زنگ بار، قلعه علیا، باشسیز، قروق چیرود و علیجان را رد میکنیم. ۵۰ دقیقهای طول میکشد تا خود را به میان کودکان و نوجوانان روستای «گل آخر» برسانیم.
دورهمی با طعم جایزههای فرهنگی
پیش از رسیدن ما کودکان و نوجوانان در مرکز بهداشت روستا جمع شده و منتظر خانم وحدانی هستند تا کام دلشان با عطر کتابتر و تازه شود.
اولین حرکت آنها با دیدن این بانوی کتابدار و دو قفسه کتاب خوشحالی و دست زدن و تشویق کردن این بانوی فعال فرهنگی کتابدار و کتابخوان است.
خوش و بش کوتاهی انجام میشود و بعد از چند دقیقهای طی صحبتهای انجام شده با مدیر مرکز بهداشت روستا همگی با هم حرکت کرده و در دل طبیعت جمع فرهنگی و کتابخوانی شکل میگیرد.
دختران و پسران نوجوان روستایی احساس خوشحالی خاصی دارند، منتظر هدیه گرفتن هستند، هدیهای از جنس لوازم التحریر، کتاب و بازیهای فکری.
حالا آنها به خوبی روی زیلوهای پهن شده نشستهاند خانم وحدانی به حال و احوالپرسی کردن با بچههای خوشحال روستا میپردازد، از آنها درباره آخرین کتابی که خواندهاند، از نقاشیهایی که کشیدهاند و درسهایی که در مدرسه میخوانند میپرسد، هر کدام از آنها در همهمهای که ایجاد شده اسم چند جلد کتاب که در سفر قبلی به آنها هدیه شده بود را خواندهاند نام میبرند.
این بانوی کتابدار لبخند زنان با دختران و پسران روستا حرف میزند به آنها میگوید: بچهها وقتی کتابی به دست گرفتید ابتدا شناسنامه و مقدمه کتاب را بخوانید تا با موضوع کتاب بیشتر آشنا شوید، بعد خواندن کتاب را آغاز کرده و همیشه کتابها را تمیز، مرتب و پاکیزه نگه دارید، اگر کتابی را امانت گرفتهاید آن را خوب بخوانید و به موقع به کتابخانه تحویل دهید.
شور و اشتیاق بچهها بیشتر و بیشتر میشود، یکی از دختران روستا که کوثر نام دارد از خانم وحدانی اجازه گرفته و کتاب داستان " مرغابی طمعکار" را میخواند. دوستش مینا هم کتاب داستان یک دوستی را میخواند.
کتاب بخوانیم و خانم معلم شویم
حالا این بانوی کتابدار از بچهها میپرسد کتاب خواندن چه تاثیری بر فکر و ذهن انسان دارد؟ پسر نوجوانی میگوید " خانم اجازه، هر کس زیاد کتاب بخواند سواد او زیاد میشود و بیشتر از همه میداند".
فاطمه یکی دیگر از نوجوانان حاضر در این جمع با صفاست که میگوید اگر کتاب بخوانیم میتوانیم خوب درس بخوانیم و در آینده معلم شویم.
حرفهای فاطمه را که میشنوم با خود میگویم عشق معلمی انگار در جانمان ریشه دوانده است که بسیاری از دختران این آب و خاک آرزوی خانم معلم شدن دارند.
نوبت به یکی دیگر از دختران میرسد که خود را رقیه پاشایی معرفی میکند. او از اینکه خانم وحدانی به روستای آنها کتاب میآورد بسیار خوشحال است و میگوید چقدر خوب است هر کدام از ما کتابها را در کلاسها به دوستان خود معرفی کرده و به سایر بچهها نیز بگوییم چگونه خوب کتاب بخوانند تا از کتاب خواندن خوششان بیاید.
همان طور که این بانوی کتابدار با کودکان و نوجوانان مشغول کتاب خواندن و قصه تعریف کردن است آقا پسری به اسم ابوالفضل محمدی دلش میخواهد شعر بخواند و وقتی لبخند خانم وحدانی را میبیند گل از گلش میشکفد و شروع میکند به شعر خواندن.
بعد از شعر خوانی ابوالفضل نوبت به زهرا خانم کوچولو ۱۰ ساله میرسد که کتاب " چه کار میکنی با یک مشکل " را برای خواندن انتخاب کرده است. وقتی خواندن کتاب را تمام میکند رو به بچهها میگوید" این کتاب به ما یاد میدهد اگر مشکلی برایتان پیش آمد به جای اینکه غصه بخورید سعی کنید برای حل مشکل راه حل پیدا کنید".
چهرههایی خندان در دل طبیعت
حالا صدای کف زدن و شور و شوق آنها طبیعت روستا را پر میکند. چهرهها خندان و خوشحالند و این خوشحالی ثمره زحمتهایی است که این بانوی جهادگر فرهنگی یک تنه آن را بر دوش میکشد تا آثار فقر فرهنگی و جهالت را از بین ببرد.
یکی دیگر از دختران دانشآموز کتاب به دست در نوبت کتاب خواندن است، کتاب" داستان امام رضا( ع) " را در دست دارد و شروع به خواندن میکند.
امانتدار باشیم
میگوید با خواندن این کتاب از امام رضا( ع) یاد میگیریم مهربان باشیم، دیگران را قضاوت نکنیم، امانتدار باشیم، اگر امانتی نزد ما است به خوبی از آن استفاده کرده و به صاحبش برگردانیم.
بخش دیگری از برنامه فرهنگی این بانوی کتابدار دیدن نقاشی کودکان است. دختران و پسران کم سن و سال روستای " گل آخر" نقاشیهای زیبایی که کشیدهاند به خانم وحدانی نشان میدهند و از او جایزه میخواهند.
باز هم برایمان کتاب بیاور
حالا نوبت توزیع جایزه بین بچههاست. دفتر و مداد نقاشی، کتاب قصه، بازیهای فکری، مدادهایی که با سرمدادیهای بافتنی به زیبایی تزیین شده اند، خودکار، دفتر، آبرنگ و ...از جمله هدایای فرهنگی هستند که شادی و خوشحالی کودکانه آنان را به اوج میرساند و با زبان ترکی شیرین از بانوی کتابدار تشکر میکنند و از او میخواهند زود به زود برایشان کتاب و هدیههای فرهنگی بیاورد.
بچهها هوای کتابها را داشته باشید
برنامه فرهنگی کتابخوانی و قصه گویی بیشتر از سه ساعت طول میکشد و مشارکت کودکان و نوجوانان روستایی در همراهی و همدلی با بانوی جهادگر فرهنگی خستگی را از تن او در میآورد.
حالا دوباره به مرکز بهداشت روستا بر میگردیم با هماهنگی ایجاد شده دو عدد قفسه کتاب که خانم وحدانی به این روستا آورده است در مرکز بهداشت جایگذاری میشود و خانم وحدانی کتابهایی که با خود آورده است به طور مرتب در قفسهها میچیند و توصیه میکند بچهها هوای کتابها را داشته باشند.
کتابها ۱۰ روز مهمان شمایند
طبق نظر بچههای روستای " گل آخر" مقرر شد روزهای چهارشنبه ساعت ۱۲ ظهر آنها برای امانت گرفتن کتاب به مرکز بهداشت آمده و هر کتابی که دوست دارند امانت گرفته و بعد از ۱۰ روز کتاب را تحویل داده و کتاب جدید بگیرند. به عبارتی کتابها ۱۰ روز مهمان دختران و پسران روستا هستند.خوشحالی کودکان روستایی حال دل خانم وحدانی را خوب میکند و چه سعادتی بالاتر از این که یک فرد بتواند با عملش در جامعه تاثیرگذار باشد.
آرزوی میکنم فقر فرهنگی از بین برود
حالا ساعت دو بعد از ظهر است و ما آهنگ بازگشت کردهایم حالا در مسیر بازگشت دوباره حرفهایم با بانوی جهادگر فرهنگی گل میکند و من از آرزوهایش میپرسم و او میگوید: نهایت آرزوی من از بین بردن فقر فرهنگی و جهالت است که هر چی میکشیم از نبود آگاهی و دانستن است.
دلم میخواهد به اندازهای توانایی داشتم که میتوانستم به تمام روستاهای این منطقه بروم و ساعتها با دختران و پسران روستایی کتاب بخوانیم و برایشان از فواید کتاب حرف بزنم تا لذت کتاب خواندن را درک کرده و به فرد آگاه در جامعه تبدیل شوند.
برای کتابداری روستای جایگاه خاصی تعریف شود
دلم میخواهد در اداره کل کتابخانههای استان یک جایگاه و ساختاری برای کتابدار روستایی تعریف و تقویت شود تا بتوانم هفتهای یک بار به روستاها رفته و بتوانم استعدادهای بالقوه فرزندان عزیز روستایی را شکوفا کنم.
نیازمند حمایت خیرین هستم
این بانوی جهادگر فرهنگی در کنار انجام وظایف همسرداری و مادری، سفیر آگاهی و دانایی برای کودکان و نوجوانان روستایی، نیازمند حمایت خیرین است. او دست یاری به سوی خیرین دراز کرده و امیدوار است دراین راه تنها نماند و خیرین بزرگوار با اهدای کتاب، لوازم التحریر و بستههای فرهنگی در رده سنی کودکان و نوجوانان او را تنها نگذارند و او را در احداث یک کتابخانه حتی خیلی کوچک در روستاها کمک کنند.
کتابهای شما تنها سرگرمی ما هستند
صحبتهایمان باعث شده است طولانی بودن مسیر را حس نکنیم، کمکم به تبریز نزدیک میشویم و در این فاصله کوتاه از او درباره بازخورد والدین از راهاندازی کتابخانه در روستا میپرسم و او با خوشحالی زایدالوصفی به صحبتهای یکی از مادران استناد کرد و گفت: در روستای کرگان که چند ماه پیش رفته بودم فرصت کوتاهی پیش آمد تا با مادر یکی از دانشآموزان صحبت کنم این مادر از من تشکر کرد و گفت" در ایام کرونا که بچههای ما به مدرسه نمیرفتند، فضای مجازی هم در دسترس نبود که بتوانند درس بخوانند کتابخانهای که شما در این روستا ایجاد کردید نعمت بزرگی بود، کتابهای این کتابخانه تنها سرگرمی ما بود، دخترم از کتابخانه کتاب امانت میگرفت و میخواند و به من هم یاد میداد و همه اینها در سایه زحمتهای شما ممکن شده است.
با فرزندانم در روستا ارتباط دارم
داشتن ارتباط منظم و مداوم کودکان و نوجوانان روستایی یکی از اهداف سفر خانم وحدانی به این روستاها است. او در طول سال جویای حالشان بوده و با آنها ارتباط دارد.
تعدادی از دختران و پسران نوجوان برای او نقاشی کشیده یا خلاصه داستان نوشته و حتی چند مورد نیز شعرخوانی کرده و در فضای مجازی به او ارسال کردهاند.
خانم وحدانی از دیدن فقر فرهنگی در مناطق حاشیهنشین و کم برخوردار و روستاها دلش به درد میآید. وقتی میخواهد از فقر فرهنگی در آن مناطق صحبت کند میتوان دل آزردگی و احساس منفی را در چهرهاش مشاهده کرد ولی زمانی که میخواهد از نوجوانان روستایی بگوید که از کودکی با او همراه بوده و ارتباط بسیار خوبی با کتاب دارند حرف بزند دریایی از انرژی مثبت را میتوان دید.
برای آخرین سئوال از او میپرسم از چند سال پیش سفر به روستاها را برای ترویج کتابخوانی آغاز کردهاید و او پاسخ میدهد: پیش از رفتن به روستاها به صورت رابط با کتابخوانی سیار همکاری میکردم، در این طرح سیار کودکان و نوجوانان روستایی به کتابخانه بستان آباد میآمدند ولی از سال ۹۵ برنامه محوری خودم را برای رفتن به روستاهای محروم و اهدای کتاب و هدیههای فرهنگی و بازیهای فکری متمرکز کرده و در طی سال چند نوبت به این روستاها میروم.
پایان پیام / ۶۰۰۲۰