به گزارش همشهری آنلاین، همه ما از کودکی یاد گرفتهایم که در رقابت با دیگران است که میتوانیم موفقیت بهدست بیاوریم در غیر این صورت انسانی تکرو تلقی میشویم که نمیتوانیم در دنیای پررقابت امروز گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم و موفق باشیم. درحالیکه هر انسانی میتواند با تکیه بر توانمندیهایی که خداوند متعال در وجود او به ودیعه گذاشته زندگی منحصر به فردی را برای خودش تدارک ببیند که با دیگران متفاوت و البته در تعامل با آنها است.
عابده بهمنپور، پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت، با بیان اینکه رقابتکردن و مشارکتکردن دو دنیای متفاوت دارند که نوع تعاملات نیز در آنها متفاوت است، به همشهری میگوید: نوع نگاه انسانها به یادگیری، متفاوت است و این دنیای متفاوت است که برای انسانها تعیین میکند برای ترغیب بچهها به انجام کاری از حربه رقابتکردن استفاده کرده یا از آنها حمایت کنیم که مشارکت شکل بگیرد.
به گفته این پژوهشگر، بچهها بهطور طبیعی و ذاتی به سمت مشارکت سوق پیدا میکنند، به این شرط که فضا را طوری پیش نبریم که برتریطلبی اتفاق بیفتد و آنها یاد نگیرند که منتظر تأیید مربی یا معلم خود در کلاس باشند؛ چرا که در یک فضای سالم است که به انسانها بهعنوان افرادی نگاه میشود که با حرمت و کرامت آفریده شدهاند و باید برای تکتک آنها با همه تفاوتها و اختلافهایی که با یکدیگر دارند، احترام قائل شویم.
به دنبال رسالت خود باشیم
بهمنپور با بیان اینکه هر انسانی همانطور که اثر انگشت متفاوتی از دیگران دارد، ویژگیهای فردی مختص بهخود را نیز دارد، میگوید: همه انسانها در آفرینش خود رسالت خاص خود را دارند و قرار است اثر خود را در این هستی بهجای بگذارند، با این حساب، به رقابتکردن نیازی نیست. در واقع در یک فضای سالم است که انسانها به یکدیگر احترام میگذارند و هر فردی با اراده و اختیاری که خداوند متعال در وجودش نهاده، میتواند مسیر زندگی خود را انتخاب کند.
اما در زندگی معمولی، انسانها از ترس عقبماندن از دیگران به سمت رقابتکردن میروند. این در حالی است که اگر بدانند بقیه انسانها در مسیر زندگی خود پیش میروند آنها هم مسیر خودشان را مییابند، بیآنکه نیازی به رقابت داشته باشند. اما متأسفانه ما در سیستم آموزشی شاهد فضایی سرشار از رقابت هستیم که ترغیب بچهها به انجامدادن کارها براساس رقابت و نه براساس توانمندی آنهاست. به همین دلیل است که انسانها نمیتوانند در دنیای رقابتی مسیر یگانه و منحصر به فرد خود را داشته باشند و از این مسیر لذت ببرند.
دنبالهرو نباشیم
به عقیده بهمنپور، زمانی فرهنگ مشارکت در جامعه رشد پیدا میکند که پدر و مادر و مربی توقع نداشته باشند فرزندشان برای دستیابی به رشد و یادگیری مناسب، مانند دیگران و دنبالهروی بقیه باشد. اگر اعتقاد قلبی ما این باشد که هر فردی در زندگی مسیر یگانه خود را دارد که این مسیر حتی از مسیر زندگی پدر و مادرش نیز متفاوت است، دیگر به عنصر مقایسه نیازی نمیماند؛ چرا که در این صورت به این مسئله آگاه میشویم که فرزندنمان همانگونه که هست توانمند است و به سمت کاری که دوست دارد سوق پیدا خواهد کرد.
بهمنپور با توجه به تجربیاتی که در حوزه تسهیلگری کودک دارد، ادامه داد: برای رسیدن به این نقطه مطلوب کافی است انسانها به اصل خود رجوع کنند. همه ما در مدرسه مدلهای رقابتی را تجربه کرده و یاد گرفتهایم که اگر مثل بقیه نباشیم، فرد کمهوشی تلقی میشویم و استعداد نداریم و برچسبهایی از این دست به ما زده میشود. اما اگر به اصل خودمان رجوع کنیم متوجه میشویم این نوع رقابت با ذات آدمی تطابق ندارد و باعث پیشرفت و ترقی او نمیشود.
از کودکی بیاموزیم
به عقیده بهمنپور، آموختن مشارکت یا رقابت به بچهها به جای رقابت از همان زمان نوپایی کودک آغاز میشود. یکی از سادهترین مثالهایی که وجود دارد، غذادادن به کودکان است، اکثر والدین هنگام غذا دادن به فرزند خود میگویند: «اگه غذات رو نخوری میدم نینی بخوره» و ناخودآگاه با این حرف، او را بهسوی ستیزه و رقابت با «نینیای» که حتی در بعضی موارد حتی وجود خارجی ندارد، سوق میدهیم.
اما اگر کودکان ببینند اطرافیانش بهجای رقابت، درباره مشارکت با یکدیگر حرف میزنند و در فضای امنی هستند که نیازی نیست شبیه دیگران باشند و با بقیه مقایسه نمیشوند این رقابت شکل نمیگیرد، بلکه بهسوی تعامل پاک با یکدیگر میروند و برای اینکه به اهدافشان برسند از دیگران کمک میگیرند و به دیگران کمک میکنند تا به اهدافشان برسند.
از حقیقت نترسید
متأسفانه شاهد این هستیم که بسیاری از افراد با تشویق و خواسته والدین و در دنیای رقابتی وارد رشته تحصیلی و شغلی شدهاند که علاقهای به آن ندارند و بعد از سالها به این نتیجه رسیدهاند که این کاری نبوده که با اصل وجودیشان منطبق باشد و بعد از رهاکردن آن کار بهدنبال علاقه خود رفتهاند. بسیاری از انسانها بعد از سالها زندگی میبینند که عمرشان را بدون اینکه لذت و شگفتی را تجربه کنند، بیهوده از دست دادهاند و از ترس اینکه اگر بلد نباشند در دنیای پررقابت امروز مانند دیگران باشند، زندگی حقیقی را تجربه نکردهاند.