زنده یاد پرویزی دهداری در سال ۱۳۱۲ در شهر مرودشت روستای «گلدشت» چشم به جهان گشود و پس از عزیمت خانواده به آبادان، فوتبالش را در این شهر آغاز کرد و از همین شهر فوتبالی به بازی در تیم ملی، سرمربیگری تیم ملی و نیز نفت آبادان و پرسپولیس رسید.
پرویز دهداری از مهاجمان بزرگ تیم شاهین و از مکتب شاهین نیز بود، مربی که پایبندی و تاکید او به اصول اخلاقی، او را در بین اهالی ورزش به عنوان "معلم اخلاق" مشهور کرد.
بعد از انقلاب اسلامی که تیم ملی نتایج چندان خوبی به دست نیاورد، پرویز دهداری در سن ۳۸ سالگی، سکان هدایت تیم را بر عهده گرفت، اما در بازیهای آسیایی سئول او به یکباره با استعفای دست جمعی ۱۴ بازیکن تیمملی مواجه شد، ولی با وجود این استعفای دست جمعی، او از اصول اخلاقی و اعتقادی خود کوتاه نیامد و نه تنها جای دهداری در تیمملی خدشه دار نشد، بلکه همگان شاهد مبارزه با ستارهمحوری و نامسالاری در فوتبال ایران بودند و دهداری نیز همراه با تیمملی تا مرز قهرمانی در آسیا پیش رفت.
۳۰ سال از درگذشت این معلم اخلاق فوتبال ایران میگذرد، اما همچنان نام او زنده است؛ سوم آذر سالگرد درگذشت "پرویز دهداری" در سن ۵۷ سالگی بهانهای شد تا خبرنگار ایسنا پای صحبتهای علی فیروزی از شاگردان او بنشینیم. در این گفتگو، فیروزی خاطرهای از آشتی کنان آن ۱۴ بازیکن تیم ملی که دست جمعی استعفا دادند و دهداری نیز تعریف کرد.
سوم آذر یک حسرت ابدی
«سوم آذر سالروز تلخ وداع با معلم اخلاق فوتبال ایران است و برای آنهایی که افتخار و سعادت شاگردی استاد دهداری را داشته اند، سوم آذر به نوعی یادآور تلخترین و سیاهترین روز زندگی شان است. لحظه به لحظه شاگردی معلم اخلاق فوتبال ایران در صنعت نفت آبادان برای من که آن زمان بازیکن جوانی بودم، کلاس درس، مدیریت و رهبری بود.
اصلا لازم نبود هنگام مشکلات، گرفتاری و بحران چیزی از استاد درخواست کنیم، زیرا آن بزرگوار خودش سریعا به سراغ شاگردش میرفت و از تمام جوانب آگاه بود و در راستای حل مشکل شاگرد خود پیش قدم میشد. روش و سبک رفتاری و اخلاقی استاد دهداری در هنگام هدایت و رهبری تیم هایش خیلی خاص بود، به نحوی که به سبک و مکتب اخلاقی به نام او تبدیل شد.
استاد دهداری حتی با نگاه هایش میتوانست شاگردانش را جذب کند؛ سوم آذر برای من یک حسرت ابدی است.
خاطره آشتیکنان آن ۱۴ بازیکن و دهداری
زمانی که در یک تیم باشگاهی قطر بازی میکردم، تیم ملی با هدایت آقای دهداری قرار بود برای برپایی یک اردو به قطر بیاید که باتوجه به شناختی که آقای دهداری از من داشت و من هم در قطر توپ میزدم از من خواست در زمین تمرین تیم ملی به آنها کمک کنم. حضوری او را در قطر دیدم و سراغ آن چهارده بازیکن که استعفای دست جمعی داده بودند و در تیمهای قطری بازی میکردند از من گرفت و حال آنها را پرسید که به او گفتم همه در یک هتل هستیم. آقای دهداری به من گفت یک زمین تمرین میخواهیم و کدام تیم از بازیکنان ایرانی بیشتری بهره میبرد تا زمین آنها را برای تمرین انتخاب کنیم.
به او گفتم حمید درخشان و نادر محمدخانی در یک تیم هستند و شاهین و شاهرخ هم در تیم الریان هستند که به من گفت کدام زمین به هتل تیم ملی نزدیک است که گفتم زمین تیم درخشان و محمدخانی. آقای دهداری هم گفت در همین زمین تمرین میکنیم؛ وقتی با آقای دهداری وارد ان استادیوم شدیم، تمرین تیم قطری تمام شد و در حال رفتن به رختکن بود که آقای دهداری دو بازیکن را دید که دویدند و به رختکن رفتند، استاد به من گفت علی فکر کنم آن دو بازیکن، بازیکنهای من بودند. به او گفتم فکر میکنم همین طور است.
همراه آقای دهداری به سمت رختکن تیم قطری رفتیم که حمید و نادر وقتی استاد را دیدند، متعجب ایستادند و بعد سمت آقای دهداری آمدند. آنها از موضوع سالهای قبل یعنی همان استعفا خجالت میکشیدند که با دیدن آقای دهداری به سمت رختکن دویده بودند.
آقای دهداری به حمید و نادر گفت زمانی که اردوی تیم ملی در قطر شد، یک آرزو در زندگی ام داشتم که از خدا شاکرم آرزویم را برآورده کرد؛ آرزویم این بود که شاگردانم را ببینم و از آنها حلالیت بگیرم، چون میدانستم آن ۱۴ بازیکن در قطر بازی میکنند. چشمهای نادر و حمید پر از اشک شد و سپس آقای دهداری از آن دو بازیکن خذاحافظی کرد.
او بعد آن ۱۴ بازیکن را به هتل دعوت کرد و آنها با دست گل به استقبال آقای دهداری آمدند. واقعا شب خوبی و آشتی کنان صورت گرفت.»