برترینها: در قشر بازیگران مرد افرادی مانند محمدرضا گلزار، امیر آقایی، بهرام رادان، پوریا پورسرخ، امیر حسین آرمان، نوید محمدزاده، حسام نواب صفوی و … جذابیت دارند که هرکدام از آنها به نوبه خود کراش دختران جوان و نوجوان این سرزمین بودند. در این مقاله اما شما خوانندگان عزیز را با متفاوتترین کراش ایرانی آشنا خواهیم کرد. شاید برای خیلی از شما معنی کلمه کراش واضح نباشد. اصطلاح کراش به معنای این است که کسی را عمیقا دوست داشته باشید و این کراش میتواند دوستانه، تحسینبرانگیز، هیجانی و البته در برخی موارد عاشقانه باشد. شخصیت و آرامش و فن بیان علی مصفا باعث شده تا بسیاری افراد او را دوست داشته باشند شما در این مقاله با ما همراه هستید تا بیشتر درباره آثار این کراش معروف آشنا شوید
مردی که در چنبرهی خانواده سنتی و یک عشقِ تام و تمام گیر کرده، مصفا در لیلا شمایل مرد مایل به مدرنیته ایرانی را تصویر میکند. فیلمِ جاودان مهرجویی با طراحی درست کاراکترها و کارگردانی دقیق، احتمالا برای اولین بار تصویر کاملی از مرد معاصر پر از تناقض ایرانی را تصویر میکند. مصفا در میان میل شدید و غلیظ مادرش به امتداد نسل و تعهد عاشقانهاش به لیلا، دائما اسیر عذابیست که بازگو کردنی نیست، اینجا بازی در سکوت مصفا به شدت به چشم میآید. تردیدها البته در تک تک نگاههایش مشهود است، اصلا در واقع مصفا در این نقش تردید را تدریس میکند. عشق و مدرنیته یا سنت و تعلقات خانوادگی؟ عجب بزنگاه دشوار و آشنایی. آن همه سکوتِ سرشار از ناگفتهها.
فرهاد که مجنون زمانه است، خونسرد و گاها شوخ است. وی حتی زمانی که گلی بر سر او فریاد می زند عصبانی نمیشود و هیچ صدایی از او بلند نمیشود. فرهاد پرتره یک عاشق واقعی است که برای رسیدن به عشق تمام دورانش، از انجام هیچ کاری فروگذار نبوده است. از جمله درخشانترین لحظات فیلم را میتوان سکانسی دانست که فرهاد در حال توضیح روند شکلگیری عشقش به گلی از دوران کودکی میباشد. سکانسی که در آن لحظاتی پر از عشق و سادگی و لحظات نوستالژیک به کار گرفته میشود تا تماشاگر تحت تاثیر قرار بگیرد و موسیقی کریستوف رضاعی نیز باعث غرق شدن مخاطب در فیلم میشود. در این فیلم علی مصفا نیز در یکی از بهترین نقشآفرینیهای دوران بازیگریاش، به خوبی از عهده ایفای نقش شخصیت عجیب و غریب فرهاد برآمده است.
جهانِ «جهان با من برقص» در انتظار مرگ نشسته است، حلقهای از دوستانش گرد او آمدهاند که این روزهای واپسین را امید بدهند. انتخاب سروش صحت برای چنین کاراکتری خیلی دقیق بوده، آرامش توامان با احساس علی مصفا، روحی به کاراکتر «جهان» اضافه کرده که اَنگ این نقش است. او در مواجهه با نوجوان رپخوانی که شیفته دخترش شده، نگاه عارفانه مدنظر سازنده فیلم را به خوبی متجلی میکند، همین نگاه در تمام لحظات فیلم و در مواجهه با تک تک وقایع حضور دارد، او در تهِ ناامیدیست و قرار است داستانش طوری روایت شود که به آن فینال رقص فیلم برسد، مصفا با توجه به جنس حرف زدنش، لحن رفتارش و اصلا آن آمیختگی همزمان خواستن و نخواستنی که در شخصیتش دارد خیلی به این شخصیت نشسته.
«پله آخر» را میتوان از معدود فیلمهای خوب چند سال گذشته به حساب آورد. این فیلم با کاراکتر علی مصفا که آزاد و رها و با چشمهای بسته در حال اسکیتسواری است شروع میشود. او همان ابتدای داستان میگوید از کودکی حافظه درست و حسابی نداشته و اتفاقات را به ترتیب به یاد نمیآورد. بنابراین روایت غیرخطی با توجه به خود داستان انتخاب شده و از لحاظ منطقی کاملا بجا بوده است. فیلمنامه این اثر برداشتی آزاد از رمان «مردگان»، اثر «جیمز جویس» است و همچنین گفتاری روی فیلم استفاده شده است. در طول داستان فلاشبکهای زیادی وجود دارد و چندین و چند بار به عقب برمیگردیم تا بفهمیم حقیقت چیست. او به واقع دیالوگهای بینظیری نوشته است که کاملا با جنس و منطق روایت جفت و جور است: «بعد از مردنم، تا یک روز یا بیشتر، ناخنهام هنوز رشد میکنن… و موهام… و ریشم… انگار از مرگ من بیخبرند…» و در واقع بهترین و جذابترین شخصیت فیلم خود علی مصفا است که با توجه به خبر دروغی که به او داده اند.....
امین حقی، روزنامهنگار جوان، خوش فکر و جسوری است که با انتشار خاطرات برادر شهیدش، توسط افراد ناشناسی تهدید به قتل میشود. اما او در برابر همه تهدیدها، نظر خود را مبنی بر اینکه همه سوءتفاهمها را میتوان از راه گفت و گو حل کرد همچنان به راه خود ادامه میدهد تا اینکه به یک سال حبس محکوم میشود. امین که پس از آزادی از زندان تصمیم به ادامه فالیت خود گرفته بود پس از تهدید توسط مخالفین کشته میشود. علی مصفا در این اثر هم که در ژانر اجتماعی خانوادگی است همچون دیگر فیلمهایش درخشید و در آن سالها برای بار چندم نشان داد که میتواند برای آینده سینمای ایران سرمایه ماندگار باشد.
داستان فیلم مقطع کوتاهی از زندگی یک راننده آژانس به اسم علی (علی مصفا) را به تصویر میکشد که با بیوک قدیمی خود مسافرکشی میکند، مردی کمحرف و درونگرا که در طول فیلم دیالوگ بسیار کمی میگوید و احساسات درونیاش را با نگاه و رفتار خود بیان می کند. در این میان مسافران مختلفی با قصههای متفاوت در چندین اپیزود به داستان اضافه می گردند. شرایطی متناقض که کارگردان با هوشمندی سعی کرده خلوتگزینی و بیمیلی علی به اجتماع را اینگونه به چشم مخاطب بیاورد. در حقیقت با این که او فردی بیسر و صدا و منزوی است و در نهایت یکی از این مسافران (لیلا حاتمی) علی را از دنیای بیروح و ساکتش بیرون کشیده و به زندگی برمیگرداند. هرچند این عشق دوام زیادی ندارد اما حس و حال متفاوتی که کارگردان تازهنفس فیلم در این داستان جاری کرده با بازی آرام و لحن گیرای علی مصفا به خوبی توسط مخاطبان لمس میشود.