انتقاد این سناتور آمریکایی در پی این مطرح میشود که مذاکرات چند ماهه احیای توافق هستهای در وین، نتیجه ملموسی به دنبال نداشته است.رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران، اخیرا در گفتوگو با شبکه بلومبرگ اظهار داشت: آمریکا مایل است که روی ادعای انتقال تسلیحات ایران به روسیه و اعتراضات جاری در این کشور تمرکز کند، نه از سرگیری مذاکرات بر سر احیای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)!
اما به راستی فرصت سوزی مدنظر دولت بایدن، معطوف به چه موضوعاتی بوده و چگونه معادله احیای توافق هسته ای را پیچیده ساخت؟!
اصل ماجرا، به تاکتیک خطرناک مقامات ارشد حزب دموکرات آمریکا مبنی بر "بازگشت پوچ به توافق هسته ای "مربوط می شود.از زمان حضور بایدن در رأس معادلات سیاسی و اجرایی واشنگتن، مقامات آمریکایی و اروپایی تلاش کردند تاکتیک «پیچیدهسازی صحنه مذاکرات» را در ذیل استراتژی «مهار همهجانبه ایران» هدایت کنند. خروجی عینی این ترکیب، «اصرار بر بازگشت غیرواقعی به توافق هستهای» بود؛ جایی که غرب تعهدپذیری یکجانبه ایران به تعهدات برجامی در قبال تعلیق قطرهچکانی تحریمهای برجامی را دنبال میکرد. افرادی مانند جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی و آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه دولت بایدن هر دو تصور میکردند که استراتژی فشار حداکثری ترامپ و برخی آثار و تبعات آن، ایران را مشتاق احیای برجام (به هر قیمت ممکن) ساخته است. متأسفانه رویکرد دولت سابق( دولتهای یازدهم دوازدهم ) و برجاممحوری آن، غرب را نسبت به پیشبرد این موضوع تشویق میکرد. با گذشت زمان، مقامات غربی دریافتند که گزینه «بازگشت غیرعملیاتی آمریکا به برجام» در قاموس اقتصادی و سیاسی ایران جایی ندارد. حضور دولت سیزدهم و گارد بسته آن در برابر «تضمینگریزی» و «بازی فرامتنی و محیطی غرب» منجر به کاهش معنادار قدرت مانور آمریکا و اروپا در این عرصه شد. خروج افرادی مانند «ریچارد نفیو» معمار تحریمهای ضدایرانی و «دن شاپیرو» سفیر سابق آمریکا در اراضی اشغالی از تیم مذاکرهکننده هستهای سیگنالی طبیعی نسبت به همین روند بود؛ روندی که مطلوب طرفداران «بازگشت یکجانبه ایران به برجام» در کاخ سفید نبود!
پس از خروج ترامپ از قدرت، مقامات حزب دمکرات آمریکا و تروئیکای اروپایی درصدد ترسیم یک ساختار «ماتریسی خطرناک» علیه ایران برآمدند بهگونهای که در آن استراتژیهای «مهار حداکثری»، «فشار هوشمندانه» و «منزویساختن ایران» حکم ستونهای این ساختار پیچیده را داشتند. پیشفرض مقامات غربی این بود که ایران به چینش این ستونها (تحتتأثیر القائات کاذب و فشارهای اقتصادی) تن خواهد داد. اما با گذشت مدتی کوتاه، مقامات آمریکایی و اروپایی دریافتند که میان ساختار مدنظر و واقعیات جاری در قبال ایران فاصلهای معنادار وجود دارد. گسترش قدرت نظامی، موشکی و منطقهای ایران و گامهای مؤثر هستهای ایران (در پاسخ به کارشکنیهای برجامی غرب) در انهدام این ماتریس مؤثرترین نقش را ایفا کردند. پس از آن، غرب روی به نگاه «شبکهای» آورد. در نگاه شبکهای، غرب با نوعی نسبتگذاری جدید میان استراتژیها و تاکتیکها، ساختار بازی خود را محدودتر ساخت؛ بهعنوان مثال، «استراتژی مهار حداکثری ایران» بهصورت خودکار به حاشیه رانده شد و جای خود را به «استراتژی فشار هوشمندانه» علیه ایران داد. استراتژی «منزویساختن ایران» نیز با توجه به احیای دیپلماسی منطقهای جمهوری اسلامی ایران و استفاده بهینه دولت جدید از فرصتهای فرامنطقهای جاری در نظام بینالملل، بهطورکامل از قاموس محاسبات راهبردی آمریکا رخت بربست.
فراموش نکنیم که مقامات دولت بایدن اکنون، با گذشت نزدیک به دوسال از حضور درکاخ سفید هنوز نتوانسته اند خود را نسبت به عبور مطلق از تاکتیک "بازگشت غیرعملیاتی به برجام" عادت داده یا مجاب کنند! همین مسئله، اصلی ترین رمز به بست رسیدن مذاکرات وین محسوب می شود. مسئله ای که اساسا ارتباطی به جنگ اوکراین یا اغتشاشات دست ساز آمریکایی در ایران ندارد.