همشهری آنلاین- معصومه رضایی: برای مدت ۲۰ سال، کشور تحت یک حکومت نظامی کاملاً مستبد و ددمنش اداره میشد. مجلس بلهقربانگو شده و سانسور کامل بر کشور حکمفرما بود. روزنامهها و مدیرانشان، از نخستین قربانیان این دیکتاتوری بودند. شرح سرکوب روزنامهها، خشونت فیزیکی (بهویژه ضرب و شتمهای وحشیانهای که بهدست شخص رضاخان انجام میشد) و حتی قتل مدیران سرکش روزنامهها، در این اسناد ثبت و ضبط است. نمونههای بسیاری از بازداشت و سپس ناپدید شدن مخالفان، ازجمله تعداد زیادی از علما که برجستهترینشان آیتالله سیدحسن مدرس بود، در این اسناد یافت میشود.
- خیابان ناصرخسرو چگونه تبدیل به محل اولین کتابفروشیها و مدرسه و دواخانه تهران شد؟ |جلوههای سنت و مدرنیته در یکی از قدیمیترین خیابانهای تهران
- میرزا کوچک رهبر جذاب بود، حتی برای ناهمفکرانش | مدرس میخواست «میرزا» و «پسیان» را به تهران بیاورد
- چرا جسد مصدق در خانه اس در احمدآباد دفن شد؟ | ترس شاه از جنازه مصدق
دستگیری و قتل بدون محاکمه شخصیتهای سیاسی
داستان دستگیری و قتل بدون محاکمه شخصیتهای سیاسی، به تفصیل در گزارشهای مذکور آمده است. چنان که وقتی یکی از مقامات زندان را که به قتل سرداراسعد متهم بود، در سال ۱۹۴۴ در یکی از میدانهای تهران در کنار مجسمه سوار بر اسب رضاشاه، به دار آویختند، «ریچارد فورد»، کاردار آمریکا، در گزارش خود نوشت: «درحالیکه مسئول زندان به دار مجازات آویخته میشد، قاتل اصلی یعنی رضاشاه که مجسمهاش در میدان بود، از چنگال عدالت گریخته بود... د.»
اما «آرتور میلسپو» رئیس هیأت مستشاران مالی آمریکا در ایران، که چند سال از مأموریت خود را در دوران حکومت رضاخان گذرانده بود نیز، در کتاب خود تحت نام «آمریکاییها در ایران»، گوشههایی از وضعیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و قضایی ایران عصر رضاخان و همچنین حمایت بیچون و چرای انگلیسیها از وی را به خوبی تشریح کرده است.
او مینویسد: «رضاشاه هزاران نفر را حبس کرده و صدها نفر را کشته بود و بعضیها را با دستهای خودش به قتل رسانده بود ...» در نتیجه این حکومت وحشت «بر دل مردم ترس افتاده بود، به هیچکس نمیشد اعتماد کرد و احدی جرأت اعتراض یا انتقاد نداشت... شواهد فراوان و متأسفانه مجابکنندهای نیز نشان میداد که وحشتافکنیهای [شاه] روان مردم محجوب و زودرنج [ایران] را آشفته کرده و تعادل روحیشان را بر هم زده بود. علاوه بر این، او چنان روحیه خشونتآمیزی از خود نشان میداد که تأثیرات شومی در دامن زدن به خلق و خوی ناپایدار مردم، از همگسیختگی کشور و نابسامانی و ضعف حکومت گذاشت ...»
توسل به ارعاب
میلسپو توحش رضاخان را، بهطور خلاصه اینگونه توصیف میکند: «توسل به ارعاب، بخشی از خلق و خوی رضاشاه بود. وقتی هنوز آنقدر به او نزدیک بودم که بتوانم شاهد وقایع باشم، برخی موارد وحشیگری او توجهم را جلب کرد، ولی پس از نخستین سال حکومتش، ارعاب شدت گرفت. البته ظاهراً او هیچگاه دست به پاکسازی عمومی نزد ولی میگویند یکبار قتلعام بزرگی کرد. وقتی به ایران بازگشتم، اطلاع یافتم که هزاران نفر را زندانی کرده و صدها نفر را کشته است که از میان گروه دوم چند نفر را با دستان خودش به قتل رسانده بود.
اطلاع یافتم که شخصیتهای برجستهای را به زندان انداخته است، مثلاً فیروز وزیر سابق مالیه، تیمورتاش که روزی وزیر دربار و محرم راز او بود و سرداراسعد یکی از رؤسای ایل بختیاری که سابقاً وزیر جنگش بود. داور نیز که یک مقام بسیار قابل و توانمند بود، خودکشی کرد. کیخسرو شاهرخ نماینده زرتشتی و یک تاجر معتبر و محترم و دوست سابق هیأت نمایندگی آمریکا، با آمپول هوا به قتل رسید. حرمت مذهبی و یا اماکن مقدسه مذهبی نیز، مانعی بر سر راه این حاکم مستبد نبود. او حرمتی برای بقاع متبرکه قائل نبود و روحانیون را نیز به قتل میرساند... ترس بر جان مردم افتاده بود. به هیچکس نمیشد اعتماد کرد، احدی جرأت اعتراض یا انتقاد نداشت. جز همان اوایل که چند نفری جرأت سوءقصد به جان شاه را کرده بودند، دیگر کسی جرأت آن را پیدا نکرد. میگویند که خودش معتقد بود، خداوند به او عمر درازی داده است ...»
میلسپو همچنین بلایی را که رضاشاه بر سر مجلس و مطبوعات ایران آورد را، اینگونه شرح میدهد: «او قانون اساسی را باطل نکرد، احکام خود را جایگزین قوانین نساخت، مجلس را نبست و هیأت دولت را نیز منحل نکرد. قانون اساسی، قوانین، مجلس و هیأت دولت سر جایشان ماندند، ولی در عمل رفتار او کاملاً برخلاف روح قانون اساسی بود و بسیاری از مفاد آن، علیالخصوص حقوق مردم را نقض کرد. انتخابات برگزار میشد، ولی همهچیز در کنترل شاه بود. مجلس دستنشاندهاش که مرعوب و فاسد بود، طبق روال مقتضی قوانین را به تصویب میرساند. مطابق آنچه شاه حکم کرده بود، رئیسالوزراء و وزیران از طرف شاه منصوب میشدند و دستور میگرفتند و به فرمان او استعفا میکردند. شاه آزادی مطبوعات را که قبلاً وجود داشت و همچنین آزادی بیان و اجتماعات را نابود کرد... د. .»
منابع:
کتاب رضاشاه و بریتانیا، براساس اسناد وزارت امور خارجه آمریکا؛ محمد قلی مجد؛ انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
کتاب آمریکاییها در ایران؛ آرتور میلسپو، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی؛ نشر البرز