داستان ضرب المثل چون غرض آمد هنر پوشیده شد
آدمهای مغروض فقط چیزهایی را كه دوست دارند میبینند.
آوردهاند كه ...
در زمانهای قدیم، پادشاه ظالمی بود كه به كیش یهود بود. او بخاطر تعصب هم كیشان خود مسیحیان را میكشت. با این كه موسی پیامبر یهود و عیسی پیامبر مسیحیان هر دو در یك راستا قدم برمیداشتند. ولی آن شاه یك فرد احول و دو بین بود از این رو تصور میكرد كه عیسی و موسی از هم جداهستند.
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
خشم و شهوت ، مرد را احول كند ز استقامت روح را مبدل كند
شاه یهودی كه كمر به قتل مسیحیان بسته بود ، وزیری داشت بسیار نیرنگ باز ، او را به شاه پیشنهاد كرد و گفت : مسیحیان، دین خود را مخفی میكنند و در نتیجه از تیغ تو جان سالم به در خواهند برد . من در ظاهر خود را مسیحی معرفی میكنم و در میان آنها می روم و كم كم با حیله و فریبی كه به كار خواهم بست . پیشوای آنها خواهم شد و بدین ترتیب، یكایك آنها را شناسایی خواهم كرد .
سپس اختلاف میان آنها خواهم انداخت و خودشان را به جان هم میاندازم. اكنون دستور بده تا من را شكنجه دهند. تا آنها فكر كنند به جرم مسیحی بودن این طور آزار دیده ام و بعد مرا از شهر خویش بیرون كن و ...
شاه تمام كارهایی را كه وزیر پیشنهاد كرده بود اجرا كرد و با این تزویر به شناسایی اقدام كرد. از طرفی دیگر مسیحیان وقتی وزیر شكنجه شده را دیدند، او را به عنوان مجاهدی صبور ، كه در راه دین مسیح، صدمه بسیار دیده است. پناه دادند و به گرد او جمع شدند. وزیر مدت ۶ ماه در میان آنها زیست و در آن اجتماع، دارای موقعیت بسیار عظیمی شد. او آرام آرام، بذر نفاق و اختلاف را در دل مسیحیان، بارور ساخت و بدین ترتیب آنها را گروه گروه كرد و برای هر گروهی، امیری قرار داد. سپس نقشهای كه كشیده بود، گروههای مختلف را به جان هم انداخت و فرقههای گوناگون به جان هم افتادند.
آری بدون این كه احتیاج به لشكركشی پادشاه یهودی وجود داشته باشند خود مسیحیان، همدیگر را تار و مار كردند.
منبع:shamiim.ir