محسن برهانی در یادداشتی به بیان دلایلی برای محارب نبودن محسن شکاری پرداخت. وی نوشت:
مرحوم محسن شکاری در ۱۷ آذرماه با عنوان محاربه اعدام شد. اینجانب این حکم را غلط میدانم چرا که این مجازات با قواعد حقوقی و فقهی سازگاری نداشت. بنابراین مصداق سفك دماء به ناحق است. مانند هر پروندهای باید ابتدا مباحث موضوعی و سپس مباحث حکمی را مورد بررسی قرار داد.
الف) مباحث موضوعی در روز حادثه یعنی روز سوم مهر چه اتفاقی افتاد؟ محسن شکاری همراه رفیقش از محله هفت حوض واقع در شرق تهران به غرب تهران میرود در حالی که هر یک چاقویی همراه دارند و تصریح میکنند برویم یک خیابانی را ببندیم و مأمور آمد جلو بزنیم آنها حدود ساعت هفت شب در خیابان ستارخان موتورشان را در یک لاین خیابان قرار داده و اقدام به شعار دادن میکنند و به گفته مأموران افراد را تهدید می.کنند همچنین به گفته مأموران مغازه ها به دلیل ترس کرکره را پایین کشیده بودند. قطعاً این امر بی نظمی ایجاد میکند اما دقت شود که هنوز چاقو در غلاف است (حال) یا در دستشان بود یا هنوز آن را از زیر لباس خارج نکرده بودند که اولی را ضابطان گفتند و دومی را خودش پس از دقایقی مأموران متوجه بسته شدن خیابان میشوند و به سمت محسن و رفیقش میروند یکی از مأموران به محسن نزدیک میشود که محسن چاقو را از غلاف خارج میکند و ضربهای به سمت وی میزند ضربه اول به دلیل جاخالی ،دادن به مأمور اصابت نمیکند ولی ضربه بعدی به کتف وی اصابت میکند و سپس محسن فرار می.کند سرانجام بعد از دقایقی در انتهای یکی از کوچه ها دستگیر میشود.
این کل ماجرایی است که در خیابان ستارخان اتفاق افتاده است.
ب ) تطبيق مباحث حکمی با موضوع خارجی در تطبیق ماده ۲۷۹ قانون مجازات اسلامی با رفتار محسن شکاری با اشکالات عدیده ای مواجه هستیم اشکال اول رفتار مجرمانه در ماده ۲۷۹ عبارتست از «سلاح کشیدن» حاکم در شناخت مصداق عرف است. عرفاً چاقوی در غلاف به هیچ وجه به معنای سلاح کشیدن نیست وقتی چاقو از غلاف خارج شود عرف میگوید سلاح کشیده شد پس محسن قبل از نزدیک شدن مأمور به وی سلاح نکشید و مشمول ماده نیست اشکال دوم موضوع جرم ،جان ،مال ناموس و ارعاب است جان به معنای نفس است و مادون نفس را در بر نمیگیرد بنابراین جرح از حیطه ماده خارج است. قانونگذار نگفت به قصد تمامیت جسمانی بلکه گفت به قصد جان حتی اگر این مطلب پذیرفته نشود حداقل باید قائل شد که کلمه جان عرفاً دارای ابهام و اجمال است و تفسیر مضیق قوانین کیفری اقتضای آن را دارد که جرح را مشمول ماده ندانیم.
اشکال سوم قانونگذار به کلمه «مردم» اشاره کرده است؛ منظور مردم عادی است نه صنف خاص، نه فرد خاص و نه گروه خاص تقابل با مأمورین تقابل با مردم نیست کما اینکه تقابل با استاد، دانشجو، رفتگر و ... تقابل با مردم نیست؛ منظور از مردم کلیت مردم فارغ از شغل و یونیفرم و است. صنف خاص مردم نیستند. اسلحه کشیدن برای مامون اسلحه کشیدن برای کلیت مردم محسوب نمیشود و بنابراین محاربه نیست اساساً اشکال چهارم کشیدن سلاح برای مأمور به دلیل اینکه تقابل با حکومت محسوب میشود و نه مردم سوی بغی میرود و نه محاربه آنچه در جرم محاربه مورد هدف قرار میگیرد مردم و امنیت آنها است و آنچه در جرم بغی مورد هدف قرار میگیرد حکومت است. رفتار محسن همانطور که از نیتش پیداست یک به تقابل مسلحانه با حکومت و مامورین آن بوده، نه مردم؛ بنابراین نمیتوان این رفتار را محاربه دانست و در صورتی که قیود و شرایط دیگر بغی وجود داشت ممکن بود بقی باشد
.
اشکال پنجم نتیجه مجرمانه در ماده عبارت است از ناامنی در محیط» چگونه احراز شد ناامنی در محیط ایجاد شده است؟ نفرمایند راه بندان شده است پس ناامنی ایجاد شده است باید نتیجه بر رفتار مجرمانه مترتب شود؛ یعنی رفتار مجرمانه علت و سبب ایجاد نتیجه باشد. ناامنی در محیط باید ناشی از کشیدن سلاح باشد. محسن سلاح کشید و در رفت و دستگیر شد؛ در حالی که نا امنی قبلاً ایجاد شده است. در حقوق نمیتوان کشیدن سلاح را علت امری دانست که قبلاً ایجاد شده است نتیجه باید از رفتار مجرمانه ناشی شده باشد نه اینکه قبلا نا امنی ایجاد شده باشد و بعد سلاح کشیده شود. این در حالی است که دادگاه برای اجران ناامن در محیط به ناامنـ ایجاد شده قبل از کشیدن سلاح استناد نموده است دادگاه از مأموری که به عنوان شاهد حاضر شده درباره نا امنی قبل از کشیدن سلاح یعنی زمانی که خیابان را بسته بودند پرسش نموده و پاسخ گرفته است.
اشکال ششم از آنجایی که جرم محاربه در ماده ۲۷۹ جرمی مقید است به صراحت ماده ۱۴۴ قانون مجازات اسلامی بایستی احراز شود که مرتکب سوءنیت خاص داشته است یعنی نتیجه را خواسته است. آیا مرتکب نا امنی در محیط را با کشیدن سلاح خواسته است؟ پس چرا بعد از کشیدن سلاح فرار کرده است و سریع دستگیر شده است؟ نمیتوان گفت هر چاقوکشیای محاربه است.
کما اینکه هر جرح عمدی هم محاربه نیست؛ کما اینکه هر قدرت نمایی با سلاح، محاربه نیست؛ کما اینکه هر سرقت مسلحانه ای، محاربه نیست. نمیتوان قصد تبعی را به نحوی توسعه داد که تمام این جرایم داخل در معنای محاربه قرار گیرند چرا که مهمترین فارق میان این جرایم، مختلف خواست نتیجه. است
اشکال هفتم در ذیل ماده ۲۹۷ تصریح شده است که اگر شخص به انگیزه شخصی سلاح بکشد، محارب نیست این انگیزه کاملاً مرتبط با آن است که محارب باید نگاه به عموم مردم داشته باشد. فلهذا اگر نسبت به مأموری سلاح، کشید این انگیزه شخصی است و اساساً. وی با مردم طرف نبوده است بلکه با مأمور طرف بوده و انگیزهاش تقابل با اوست. اتفاقاً اگر قصد مرتکب به دیده شدن تعلق بگیرد میخواهد مردم عادی
اعتراض کنندگان ببینند و برای اعتراض قوت قلب بگیرند و شجاعت پیدا کنند نه اینکه اعتراض کنندگان بترسند و دست از اعتراض و شعار بردارند. إخافة الناس با تشجیع الناس فرق دارد و همان گونه که گذشت ناس یعنی عموم مردم و نه شخص و صنف خاص اشکالات هفتگانه فوق نشان میدهد که عرض بنده در اشتباه بودن اعدام، محسن حرف بی پایهای نیست و اگر تنها یک مورد از این موارد اثبات شود و یا حتی اگر تردید در یک مورد هم محقق شود نمیتوان شخص را محارب دانست.
اصل برائت و قاعده درء و احتیاط در دماء دقیقاً بر عدم محکومیت محسن دلالت داشت؛ امری که متاسفانه بدان دقت نشد و خون وی ریخته شد.
در هفته اخیر بسیار علیه اینجانب سخن گفته شد و تلاش شد با غوغاسالاری و ارعاب رسانهای و نامه نگاری و پرونده سازی صاحب این قلم مرعوب گردد در حالی که منطق حقوقی را باید با منطق پاسخ داد و نه با ابزار دیگری از محسن شکاری و خون وی گذشت، اما اعدامهای دیگری صادر شده است که اشکالات فاحشی بر احکام بدوی وارد است که اگر استقلال قضایی و ارجاع به شعب فاضل دیوان مدنظر قرار گیرد اکثر قریب به اتفاق دادنامههای مشتمل بر سلب حیات، نقض خواهند شد ان شاء الله.
صاحبان نفوذ در سیستم قضایی با تذکر خویش و طلب دقت و عدم تعجیل نگذارند داستان محسن شکاری تکرار گردد و همه باید بدانیم که ریختن یک خون به ناحق برکات آسمان را قطع و بلای الهی را نازل میکند در پایان کسانی را که از بابت این اعدام اشتباه خوشحالی کردند و لب به تشکر گشودند و آرزوی اعدامهای دیگری کردند و پرچم مضحک عدم مماشات را بلند کردند به تأملی مجدد در دیانت و تقوی یا قساوت قلب یا سواد دعوت میکنم