خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حجتالاسلام والمسلمین علی اکبر مظاهری اصفهانی، استاد حوزه و دانشگاه و نویسنده کتابهایی چون «شیوه شهریاری»، «جوانان و انتخاب همسر»، «فرهنگ خانواده»، «از ژرفای حج» و مترجم متن شریف نهجالبلاغه طی یادداشتی که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته، به برخی از عوامل ضدفرهنگی در امر طلاق و از هم پاشیدن خانواده پرداخته است.
این یادداشت را در ادامه بخوانید:
دخالتهای دیگران: از دیرزمان، معتقد بودهام که هرجا اختلافی، کدورتی، دعوایی میان همسران، بهویژه زوجهای جوان وجود دارد، رد پایی از دخالت دیگران میتوان پیدا کرد. هرچه زمان میگذرد، این عقیدهام قویتر میشود، بهخصوص در مشاورههای خانوادگی، این عامل منحوس را بیشتر میبینم. با اینکه خوش ندارم سخنی بینزاکت بگویم و بنویسم، اما حقاً که لفظ «فضولی» برای این دخالتهای ناروا، لفظ مناسبی است. فضولی، پایینترین کلمه درباره کار اینان است. کار اینان، «جنایت» است. آدمی حیران میماند که اینان، چطور دلشان میآید آشیانه فاختههای مظلوم را به آتش بکشند!
از ایمان و عقیده به کیفر خدای غیرتمند که بگذریم، کار وجدان چه میشود؟ مگر وجدان نباید انسان را در کارهای ناروا، عذاب دهد و باز دارد؟ مگر آنکه بگوییم نه ایمان، نه وجدان، چندان توان ندارند که این دخالتگران فضول را از کار زشتشان باز دارند. آری؛ اینان، در این کردار زشت، بر ایمان، سرپوش میگذارند و بر سر وجدان، کلاه مینهند و کارشان را در پوستین خیرخواهی، دلسوزی، انتقال تجربه، میپوشانند. اما به فرموده امیر مؤمنان، امام علی - علیه السلام - پوستین را وارونه میکنند و نتیجه معکوس، حاصل میشود: «لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً»؛ اسلام را وارونه گردانند، چونان وارونهپوشیدن پوستین. (نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۸)
علاً با دخالتگران، سخنی نداریم. با اینان، در آثار دیگرمان، بسیار سخن گفتهایم. اینان را به خدایشان و وجدانشان وامیگذاریم. اما اکنون به خود شما همسران، بهویژه زوجهای جوان، میگویم و با تاکید میگویم: دیگران را به زندگیتان راه ندهید. پای دخالتگران را به زندگیتان باز نکنید. از ثمرههای تلخ بازکردن راه دخالت دیگران، سردی دلهایتان است، سپس مجادله است و دعوا و در نهایت، طلاق. فاصلهتان را با دخالتگران بیشتر و بیشتر کنید. خودتان مدیر زندگیتان باشید. اگر نیازی به یاری دیگران دارید، فقط و فقط از مشاوری دانا و توانا مدد بجویید.
کمبود یا نبود ایمان مذهبی: مؤمن، کارهایش را بر اساس ایمان و رضایت خداوند سبحان انجام میدهد. او، در هر کار، میاندیشد که آیا این کردار من، گفتار من، افکار من، برابر رضایت خدا هست یا نه؟ اگر هست، انجام میدهد. اگر نیست، انجام نمیدهد. انسان دیندار، ممکن است اشتباه کند، اما ممکن نیست چشم در چشم خدا بدوزد و او را نافرمانی کند؛ محال است. آقا و خانم «ایمانی»، که متدیناند و نزاعهایی ناعاقلانه داشتند، نزدم آمدند به مشاوره. مسائلشان را کاویدم. ریشههایی از مجادلههایشان آشکار شد. دانستم یکی به دیگری ظلم میکند. آشکار نکردم. راهکارهایی بیان شد. جلسه دیگری نیاز بود. گفتم هفته بعد. وقتی از در اتاق مشاوره بیرون رفتند، او را که ظالم دانسته بودم، صدا زدم. تنهایی، آهسته، که همسرش نشنود، اما با تأکید، به او گفتم: ظالم نباش! تکان خورد؛ سخت. و رفتند. هفته بعد که آمدند، حالشان بهتر بود؛ خیلی بهتر. او که ظالم بود، ساکت بود. او که مظلوم بود، گفت: «زندگیمان خوب شد….» او که ظالم بود، صحبت تنهایی خواست. او را که مظلوم بود، به بیرون اتاق هدایت کردم. وقتی تنها شدیم، او که ظالم بود، گریست، گریستنی تلخ، اما خوش. گفت: «آن سخن آخر نوبت قبل که گفتید ظالم نباش، من را به درون خودم فرو برد. در مکانی دنج، با خدا خلوت کردم. اندیشیدم. خود را محاسبه کردم. دیدم که ظالمم. از خدا شرم کردم. توبه کردم. با همسرم مهربانی کردم. دیگر به او ظلم نکردم. همه چیز درست شد.» او را آفرین کردم که چنین با ایمان است. خداپرست است. با انصاف است. دیگر زندگیشان خوب شد. خوبِ خوب. الاهی شکر.