دو روز پیش مردی با پلیس۱۱۰ تهران تماس گرفت و از ربودهشدن دخترش در یکی از محلههای جنوبی تهران خبر داد و برای نجات فرزندش کمک خواست. ماموران راهی خانه او شوند که این مرد در تحقیقات گفت: دخترم در اینستاگرام با پسری آشنا شد و به هم علاقهمند گردیدند.
حتی قصد ازدواج داشتند. او چند بار به خواستگاری دخترم آمد، اما با این ازدواج مخالفت کردیم. آن مرد وضع زندگی خوبی نداشت و اهالی محل هم از دعوا و درگیریهای او شاکی بودند.
وی افزود: برای خلاصی از مزاحمتهای این مرد تصمیم گرفتیم دخترم با پسری از اقوام ازدواج کند. شب خواستگاری، جوان مزاحم مقابل خانهمان آمد و مراسم را بههمزد. وقتی سراسیمه به خیابان رفتیم دخترم نیز آمد. با اخطار به آن جوان خواستم برود که توجهی نکرد. با ما درگیر شد و چاقویی را زیر گلوی دخترم گذاشت و با تهدید او را ربود و نتوانستیم دخترمان را نجات دهیم و جانش در خطر است.
ماموران با جمعبندی این اطلاعات به تحقیقات ادامه دادند و توانستند رد خانه متهم فراری را پیدا کنند و به آنجا اعزام شدند. ماموران محل را محاصره کرده و با اخطار به پسر جوان خواستند گروگان را رها کند و تسلیم شود، اما او دستبردار نبود و تهدید میکرد که اگر محل را ترک نکند دختر مورد علاقهاش میکشد و خودکشی میکند.
ماموران سعی در نجات دختر جوان و بازداشت آدمربا داشتند تا اینکه بعد از ۶۰ دقیقه عملیات روانکاوانه توانستند وارد ساختمان شوند و با خلعسلاح کردن پسر ۲۲ساله بازداشت کنند و دختر ۲۰ساله که در یکی از اتاقها زندانی شده بود را نجات دهند.
پسر جوان در بازجوییها گفت: دلباخته این دختر بودم و بارها به خواستگاریاش رفتم، اما خانوادهاش به خاطر اینکه آدم شری بودم و همه را اذیت میکردم و کار و درآمد درستی نداشتم با ازدواجمان مخالفت کردند. شب خواستگاری، دختر جوان پیامکی خبر داد خانوادهاش به زور میخواهند کاری کنند که او با پسر یکی از اقوام ازدواج کند و راضی به این ازدواج نیست.
با شنیدن این پیام شوکه شده و نمیتوانستم تحمل کنم او با فردی دیگر ازدواج کند. تنها فکری که به ذهنم خطور کرد این بود که او را بربایم. مقابل خانهشان رفتم و دادوفریاد راهانداختم. وقتی بیرون آمد او را با تهدید چاقو ربودم و در نبود خانوادهام به خانهمان آوردم. ماموران اطراف خانه را محاصره کرده و دستگیر شدم. پس از تحقیقات برای متهم قرار قانونی صادر و او روانه زندان شد.