ستاره کور شعری زیبا از فریدون مشیری

بیتوته پنج شنبه 01 دی 1401 - 19:27


اشعار زیبا و عاشقانه فریدون مشیری

 


ناتوان گذشته ام ز کوچه ها
نیمه جان رسیده ام به نیمه راه


چون کلاغ خسته ای در این غروب
می برم به آِیان خود پناه


در گریز ازین زمان بی گذشت
در فغان از این ملال بی زوال


رانده از بهشت عشق و آرزو
مانده ام همه غم و همه خیال


سر نهاده چون اسیر خسته جان
در کمند روزگار بدسرشت


رو نهفته چون ستارگان کور
در غبار کهکشان سرنوشت


می روم ز دیده ها نهان شوم
می روم که گریه در نهان کنم


 یا مرا جدایی تو می کشد
یا ترا دوباره مهربان کنم


این زمان نشسته بی تو با خدا
آنکه با تو بود و با خدا نبود


می کند هوای گریه های تلخ
آن که خنده از لبش جدا نبود


بی تو من کجا روم کجا روم
هستی من از تو مانده یادگار


من به پای خود به دامت آمدم
من مگر ز دست خود کنم فرار


تا لبم دگر نفس نمی رسد
ناله ام به گوش کس نمی رسد


می رسی به کام دل که بشنوی
ناله ای از ین قفس نمی رسد

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.