به گزارش مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
۱- انقلاب اسلامی چرا اتفاق افتاد؟ چه قدر عمق داشت؟ درباره آن چگونه باید قضاوت کرد؟ انقلاب اسلامی، از یک منظر قیام علیه خودکامگی رژیم منحط پهلوی بود. مسعود بهنود از همکاران نشریات قبل از انقلاب (همکار بعدی نشریات زنجیرهای مدعی اصلاحات و سپس شبکه دولتی بیبیسی)، سال ۸۲ در گفت وگو با قاصدک آنلاین (نشریه دانشجویی در تورنتو) درباره وضعیت رژیم پهلوی در اوج درآمدهای نفتی گفت «اصلاً نوع گفتمان در زمان شاه جور دیگری بود. طوری که حتی در جمع چند نفره هم، کسی کمتر از اعلیحضرت نمیگفت، نوشتن که هیچ. از نخست وزیر و وزرا هم حتی نمیشد انتقاد کرد. هویدا هر سال که شاه به سن موریس برای اسکی میرفت، سردبیرها را میخواست و میگفت شاه دو ماهی میخواهند استراحت کنند و خسته شدهاند. اگر جوادیه، آب و یا بم، نان ندارد، همیشه نداشتهاند. در این دو ماه هیچ خبر منفی ننویسید. هویدا میگفت اشکالی ندارد مردم حتی ۴۰ هزار تا از روزنامه شما را نخرند، پولش را میدهیم. بعد از انقلاب حتی در بدترین دوران مطبوعات، موقعی که ماها مخفی شده بودیم، سانسور این طوری نشد، یعنی به این ترتیب که نماینده ساواک بیاید بغل دست من، تیتر بخواند...».
۲- ریچارد کاتم استاد دانشگاه پیتسبورگ، از ماموران معروف سیا در ایران بوده است. او نیمه نخست دهه ۱۹۵۰، گرداننده تیم عملیات سیا در ایران و از همکاران شبکه بدامن (شبکه مسئول جنگ روانی علیه نهضت ملی شدن) نفت بود. جان والر رئیس وقت ایستگاه سیا در ایران میگوید «ریچارد کاتم از افسران ویژه من بود.» کاتم در کتاب «ایالات متحده آمریکا، ایران و جنگ سرد»، ضمن رد ناگهانی و هیجانی بودن انقلاب اسلامی می نویسد: «نهضت [امام] خمینی به طور ناگهانی و سحرآمیز در ظرف چند ماه به وجود نیامد و سر بلند نکرد؛ ریشههایش عمیقاً در گذشته ایران قرار دارد و به گذشتهای دور باز میگردد. واضحتر بگوییم: این جنبش، تداوم نهضتی برای دگرگونی بنیادین بود که بیشتر از یک قرن قبل نضج گرفته بود».
۳- ریچارد نیکسون، چند ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ که به ابقای دیکتاتوری پهلوی انجامید، به عنوان معاون رئیس جمهور آمریکا به تهران سفر کرد. این سفر با اعتراض دانشجویان همراه بود و به شهادت ۳ دانشجو انجامید. او که در فاصله سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴ به ریاست جمهوری رسید، در کتاب «۱۹۹۹، پیروزی بدون جنگ» درباره ماهیت انقلاب اسلامی مینویسد: «انقلاب ایران درظاهر جنبه ضد استبدادی داشت، اما در واقع، انقلابی علیه مدرنیته و ارزشهای غربی بود. انقلاب همان قدر که از سرمایهداری تنفر داشت، از کمونیسم متنفّر بود. هر دو را دو روی سکه مادیگرایی میدید. جوانان از انقلاب حمایت کردند، نه برای اینکه خواهان آزادی، شغل، مسکن و لباس بهتر بودند؛ انقلاب کردند چون چیزی را می خواستند تا به آن بیش از مادیگرایی معتقد باشند. مردم ایران، همان چیزی را به دست آوردند که انقلاب قول داده بود... جای انکار نیست که انقلاب اسلامی یک انقلاب واقعی اندیشهها را ارائه داد و آنها آن را با عشق و ایمان پذیرفتند».
۴- سایت ضد انقلابی «گویا نیوز» ۱۸ بهمن ۱۳۹۰ خاطرهای را از کریم سنجابی (از سران جبهه ملی و وزیر خارجه دولت موقت بازرگان) منتشر کرد: «پس از پیروزی انقلاب، گروهی از سیاسیون به سنجابی گلهمند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبی، از خمینی حمایت کرده بودند؟ سنجابی در پاسخ با پوزخندی جواب میدهد که ما نه تنها در بهترین شرایط هرگز قادر به کشاندن مردم به خیابانها آن هم کمتر از ۵۰ نفر نبودیم و همیشه در حسرت راهپیمایی میلیونی بودیم که خارج از بضاعت ما بود، بلکه این نفوذ شخصیت و کاریزمای آیتالله خمینی بود که ما را هم به دنبال خود میکشاند... این، واقعیتی تلخ است».
چهار روز قبل از این اعتراف، فرخ نگهدار (رئیس گروهک فدائیان خلق) به سایت میهن گفته بود «من از وقایع ۱۵ خرداد ۴۲ فهمیدم آیتالله خمینی نفوذ فوقالعاده در کشور دارد و تکیه او بر مردم و توده های تهیدست است و اتکایی به منابع خارجی ندارد؛ در مقابل شاه که تکیهگاه مردمی نداشت و قدرت او ناشی از حمایت خارجی بود... سال ۱۳۴۹ در اطراف دهات بین قم و کاشان همراه دوستم احمد اشرف سفر می کردیم و میدیدم در خانه روستائیان هم عکس آقای خمینی روی دیوار بود و سخنش اعتبار داشت... من کاملاً عنوان «امام» را برای او انتظار داشتم. او سد بزرگ و شکستناپذیر شاه را شکست. این ایجاب میکرد نامی مانند رهبر و پیشوا و امام برای او انتخاب شود... ارزیابی مسعود رجوی نادرست بود. ما نیروی سازماندهی و مقاومت در برابر انقلاب را نداشتیم. ما نفهمیدیم که نباید در مقابل استقرار نظام ایستاد».
۵- انقلاب اسلامی با وجود همه خباثتها و نیرنگهای دشمنان، ۴۲ ساله شد و حال آن که مستکبران در این مدت، مطابق تدارکات و توطئههای خود، سالی چند بار گفتند جمهوری اسلامی، ظرف چند هفته تا چند ماه دیگر سقوط میکند. انقلاب اسلامی با عزت ماند، در حالی که هفت رئیس جمهور آمریکا و دیکتاتور جنایتکار عراق گم و گور شدند؛ استکبار شوروی فرو پاشید و استکبار آمریکا دو پاره شده و در منطقه غرب آسیا تحقیر میشود. به یقین میتوان گفت اگر انقلاب اسلامی، ترمز یاغیگریهای آمریکا را نمیکشید و پروژههای پیاپی آنها را که یکی قلمش هزینه ۷ هزار میلیارد دلاری در جنگهای اخیر است، بر باد نمیداد، آمریکا با مصیبت های بی سابقه سالیان اخیر دست به گریبان نمی شد. ماندگاری انقلاب و قویتر شدن آن در مقابل ضعف روز افزون دشمنان، یک معیار مهم برای قضاوت است. اقتدار جمهوری اسلامی، بر نارضایتی مستکبران افزوده و همین، سند دیگری بر درستی مسیر نهضت است.
۶- دوام انقلاب با وجود شدت و کثرت دشمنیها، به معجزه شبیه است و از «حکمت متعالیه» ای حکایت میکند که بر رویکرد آن حاکم است. این حکمت را امام خمینی (رضوانالله تعالی علیه) بنا گذاشت و امام خامنهای (حفظه الله تعالی) رفعت بخشید. اوایل دی۱۳۹۸ نشریه فارین پالیسی در گفتوگو با رئول مارک گرکت افسر سابق سیا، از او پرسید «رهبر ایران چگونه ترامپ را شکست داد؟». گرکت در پاسخ، با وجود عقدهگشایی، اذعان کرد «من میتوانم بر مبنای مستندات آماری بگویم که رهبر ایران قطعا برتر از ترامپ و در نقطه مخالف او قرار دارد». گرکت سپس از «۳۰ سال رهبری هوشمندانه» آیتالله خامنهای یاد کرد و گفت؛ «بدون شک، او قهرمانی جدی و موفقترین رهبر خاورمیانه از جنگ جهانی دوم به این طرف است.
او فوقالعاده باهوش و از مهارتهای ممتاز و استعدادهای عالی برخوردار است». همچنین پس از سفر آبه شینزو نخست وزیر ژاپن به تهران که حامل پیام ترامپ بود و پاسخ حکیمانه رهبر انقلاب به وی، دیوید ایگنیشس در واشنگتن پست نوشت: «آبه شینزو در ایران بود تا پیام ترامپ را به رهبر ایران بدهد. اما آیتالله خامنهای درخواست ترامپ را رد کرد... صدای رهبر معظم ایران را نمیتوانستیم شفافتر از این بشنویم. در صدای او میتوان بازتاب این عبارت آیتالله خمینی را شنید که گفت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. ایران، اعتماد به نفس قابل توجهی دارد».
۷- شبکه عملیات روانی دشمن و بازیخوردگان آن، انقلاب را عقیم و ناکام وانمود میکنند و حال آن که انقلاب در کنار ریزشها، نسل به نسل و نو به نو، میوههای بینظیر داده و سرآمد آن، پرورش انسانهایی پاکیزه و توانمند در تراز شهیدان سلیمانی و شهریاری و فخریزاده و انبوهی از نخبگان گمنام و خدمتگزار است. ایران در طول تاریخ ، کجا سردار گرهگشایی مانند حاج قاسم سلیمانی و همسنگران او را به خود دیده بود؟ بله ریزشها و انحراف و خیانت برخی همراهان هم بوده، اما با رویشها و موفقیت ها قابل قیاس نیست. در یک مسابقه، معمولا نگاه «درسآموز» به پیشتازان است و اگر نگاهی به جاماندگان و عقبافتادگان و درجازدگان هم بشود، صرفا «عبرتآموزی» است. سقوطکردگان نمیتوانند الگو باشند یا مایه ناامیدی شوند؛ مادام که چشمه خدمات و توفیقات خدمتگزاران -تا سر حد جان فشانی- در جوشش است. انقلاب اسلامی، پیشتازان پیشرو بسیاری دارد که صادقانه برعهد نخستین وفادار ماندهاند، و دیگرانی که ولو زمانی پیش آمدند، به علل مختلف عقبگرد زده و یا در مسیرهای انحرافی افتادهاند. انقلاب را با ریزشها و لغزشها و انحرافها نمیسنجند. این افراد هستند که با سنجه انقلاب سنجیده میشوند. انقلاب اسلامی، آن قدر انسان تربیت یافته و به ترازهای بالا رسیده دارد که بتوان بر سلامت و اتقان و پیشروندگی مستمرش با وجود همه موانع معارض یقین کرد.
۸- بعضی سیاستمداران و سیاستبازان، بیآنکه زحمتی کشیده و خدمتی کرده باشند و در حالی که خود یا اطرافیانشان سرگرم کامجویی بودهاند، نق میزنند؛ «چهل سال انقلابی بودن بس است! چهل سال است میگویید در شرایط حساس کنونی و دیگر کافی است».
اما رادمردانی هم هستند که بدون نامجویی و هیاهو، بار مسئولیتهای بزرگ را در برابر دشوارترین بحرانها بر دوش کشیدهاند و با این وجود، با نشاط تمام میگویند تازه رسیدهایم به آغاز رسالتی بزرگ. صحنه معروفی است که از شهید سلیمانی میخواهند پشت صندلی بلندتر (صندلی ریاست) بنشیند و او صندلی را پس میزند. او سپس در حین جلسه، درباره اقتضائات گام دوم انقلاب میگوید «سرِ دفاع از انقلاب، ما تازه رسیدیم به نقطه شروع. علمای ما میفرمایند چهل سالگی، در واقع دورهای بوده که پیامبران به نبوت میرسیدند. انقلاب ما تازه به نبوت خودش رسیده، شروع ولایت و کارش است. خیلی آمادگی میخواهد و این آمادگی باید تا لحظه ظهور و برقراری حکومت امام عصر(عج) ادامه پیدا کند».
۹- این سرمایه اطمینان و نشاط از کجا میآید که خستگی و فشلی و انفعال را میتاراند؟ ثبات قدم، از نصرت دین خداوند برمیخیزد؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا الله یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ». و آرامش و ثبات روحی در تندباد معارضهها، رهآورد بیعت صادقانه با ولی خداست. همراهان پیامبر (ص) در سفر حج، در حالی که توسط مشرکان محاصره شده بودند و بیم جنگ و نابودی میرفت، پیمان بستند تا پای جان از رسول خدا (ص) تبعیت کنند. این تصمیم صادقانه، بشارت آرامش و اطمینان و پیروزی بزرگ (فتح مکه) را به ارمغان آورد: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهًْ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَهًْ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا وَمَغَانِمَ کَثِیرهًْ یَأْخُذُونَهَا وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا». فتح بزرگ مکه، پیامد آن عهد مؤمنانه در روز خطر بود.