حق با شماست. در سالهای اخیر، بیشتر فیلمهایی که از ایران خارج میشوند، تفسیر اجتماعی هستند، با رویکردی کاملا واقعگرایانه به داستانگویی. اما مانند هر جای دیگری در جهان، فیلمسازان در اینجا سعی میکنند راههای دیگری را کشف کنند تا ببینند آیا ما قادر به گفتن داستانهایی در ژانرهای دیگر هستیم. به نظر من سینما در ایران بسیار زنده است، مثل همه جای دنیا. ما سعی میکنیم تحتتاثیر اتفاقاتی قرار بگیریم که ما را احاطه کردهاند و فیلمهایمان واکنشی به آن رویدادها باشند.
من واقعا سعی کردم این فیلم از جایی در اعماق وجودم و از قلبم باشد، اما طبیعتا وقتی از کشوری مانند ایران میآیی، همیشه سعی میکنی در کنار مردم باشی. بسیاری از فیلمسازان در ایران در کنار مردم هستند و من نیز مستثنی نیستم. سعی میکنم از اتفاقاتی که در اطرافمان رخ داده است، الهام بگیرم، مانند شرایط اقتصادی، روشی که پدر و مادرم با مشکلات گذران زندگی کنار میآیند. این الهام، راه را برای روایت داستانی که میخواهم بسازم، هموار میکند.
خب چیز جدیدی نیست؛ در دولتهای قبلی ممنوعالفعالیت بودم. اما به نظر من رویکردی که در آن نوعی جنگ [میان کارگردانان و] دولت وجود دارد، بیمعنی و غیرضروری است. سینما قدرتمند است و نشان داده است توانایی توسعه و رشد دارد. من در گذشته چنین چیزهایی را دیدهام، فیلمسازان را ممنوع کرده و امثال این محدودیتها که فکر میکنم بالاخره خودش درست میشود. اما واقعا میتوانم از جانب خودم صحبت کنم. این [ممنوعیت] ممکن است برای من اتفاق بیفتد و من خودم را در میان کسانی بیابم که برای پرداخت صورتحسابها تلاش می کنند. ما خوششانس بودیم که توانستیم این فیلم را بدون هیچگونه حمایت دولتی بسازیم.
من او را به عنوان یک هیولا نمیبینم، او را به عنوان کسی میبینم که وقتی برای اولینبار او را ملاقات میکنیم، آنچه را زندگی به او داده است پذیرفته است. او خانه و خانوادهاش را در زلزله از دست داده است و دیگر هیچ آرزویی ندارد. اما پس از آن، به دلیل فیلمبرداری فیلم، این شانس را پیدا میکند که در یک خانه خوب زندگی کند. او دوستی پیدا میکند که مانند یک همسر جایگزین میشود و حتی صحبتهایی در مورد بچهدار شدن با او نیز مطرح میشود. این شخصیت ناگهان متوجه میشود میتواند دوباره همه چیزهای ازدسترفته را داشته باشد. وقتی آن را از او میگیرند، [آن زمان] است که چون دیوانهای میشود که کارهای وحشتناک انجام میدهد.
نه، این را نمیگویم. این پیام فیلم نیست. برعکس، من معتقدم امید چیزی است که شما را زنده نگه میدارد. اما آنچه امید را از بین میبرد شرایط است. شرایط او این امید را از بین می برد. اما همچنان امید است که مردم را زنده نگه میدارد. این چیزی است که من عمیقا در قلبم به آن اعتقاد دارم.
در حین تولید تعدادی خط قرمز برای خودم تعیین کردم. نمیخواستم فیلمم نوعی فیلم پشت صحنه درباره این فیلم ابزورد باشد. اما وقتی عناصری از این فیلم را درون فیلم نشان دادیم، میخواستم جعلی بودن همه آنها بسیار برجسته باشد. من سعی کردم نشان دهم که این فیلم- در- فیلم چقدر پوچ است. کارگردانی که آن را میسازد پیرمردی است که فکر میکند در حال ساختن تصویری اصیل و غمانگیز از جنگ جهانی دوم و هولوکاست است. او متوجه تصاویر غیرقابلباوری که در واقع میسازد، نیست. زنی که اولین دستیار کارگردان اوست میبیند چه اتفاقی دارد میافتد. او مدام به این نکته اشاره میکند که چقدر همه چیز جعلی و احمقانه است. حتی یکی از عوامل به این نکته اشاره می کند که فیلم چقدر بدترکیب و کمیک است. این یک فیلم واقعا مزخرف خواهد بود و قطعا فیلمی که کارگردان تصور میکرد نیست. برای من این خطوط بسیار ظریف و کمی هم ترسناک بود، چون اتفاقاتی در فیلم- در- فیلم، مانند صحنه اتاق گاز وجود دارد که وحشتناک است. این چیزی نیست که بتوانید به آن بخندید. اما ترسناک کردن آن به روایت داستان فیلم کمک کرد.
صادقانه بگویم، نمیدانم مخاطبان بینالمللی چه واکنشی نشان خواهند داد. فقط امیدوارم بتوانم نماینده خوبی برای سینمای ایران باشم و به تیمی که برای ساخت این فیلم زحمت کشیدند افتخار کنم. ما حدود سه ماه در شرایط بسیار سخت در شمال ایران فیلمبرداری کردیم و همه چیز را از ابتدا ساختیم. دیدن این فیلم که واقعا تمام شده و در کشورهای مختلف نمایش داده میشود، فوقالعاده هیجانانگیز است.