خبرگزاری مهر، فرهنگ و ادب _هانیه علینژاد: سید ابوالفضل کاظمی راوی کتاب «کوچه نقاشها» از ناشناختهترین رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس بود. او فرمانده گردان میثم لشکر ۲۷ محمد رسول الله بوده که به گردان «لوطیهای جنگ» مشهور است. کاظمی گردان میثم را اینگونه توصیف میکرد: «توی جبهه اشتباه نشه همه عاشق مولا بودن اما این اواخر هر چی طلبه بود میرفت گردان حبیب. هر چی دانشجو بود میرفت گردان عمار. هر چی مومن بود میرفت گردان حمزه. داش مشدیا هم میومدن گردان میثم. ما با لوطیا بودیم و صاف ...»
چند روز گذشته ما این فرمانده لوطی را از دست دادیم و اگر تاکنون به سراغ کتاب « کوچه نقاشها» نرفتهایم، اکنون وقتش رسیده به آن نگاهی کنیم. به همین دلیل به گفتگو با راحله صبوری نویسنده اثر نشستیم و با او درباره راوی «کوچه نقاشها» صحبت کردیم.
مشروح اینگفتگو در ادامه میآید:
* خانم صبوری چه شد سراغ آقای کاظمی رفتید و چه شد اینسوژه به «کوچه نقاشها» منجر شد؟
آقای سید ابولفضل کاظمی برای کسانی که با ایشان آشنا هستند یک قهرمان جنگ و مردمی بودند. ایشان بهترین سالهای زندگی و جوانیشان را در جنگ گذراندند. درگذشت ایشان داغ بزرگی برای مردم و خصوصا همرزمانشان است. هر چند خودش دیگر در بین ما نیست، جا دارد بیشتر از او صحبت کنیم تا بهتر شناخته شوند. به حتم «کوچه نقاشها» تمام سید ابولفضل کاظمی نبود. به حتم شخصیت او و زندگیاش ابعاد ناشناخته دیگری هم دارد که می شود تا حدی از آن ها گفت.
وقتی برای اولین بار ایشان را دیدم دریافتم با لحن و آهنگ خاصی حرف می زند؛ ساده، صمیمی، دلنشین و لوطیوار. ایشان به این توجه نکرد که من یک خانم هستم و جنگ و جبهه را ندیدم و فضای جنگ را نمیشناسم زمانی بود که تصمیم گرفتم یک کار جدید و مستقل در زمینه تاریخ شفاهی جنگ انجام دهم. یکی از دوستان خاطرهای از زبان آقای کاظمی برایم تعریف کرد. آن لحظه حس کردم چقدر در خاطرات جنگ جای این کلام و لحن و واژگان خالی است. با همان یک خاطره جرقه انجام مصاحبه و جمع آوری خاطرات در ذهنم زده شد و در همان لحظه این اثر را در ذهنم چاپ شده دیدم. طی یک پروسه مفصلی به سراغشان رفتم و ایشان با گشادهرویی و جوانمردی درخواست مصاحبه مرا پذیرفتند.
وقتی برای اولین بار ایشان را دیدم دریافتم با لحن و آهنگ خاصی حرف می زند؛ ساده، صمیمی، دلنشین و لوطیوار. ایشان به این توجه نکرد که من یک خانم هستم و جنگ و جبهه را ندیدم و فضای جنگ را نمیشناسم. فرایند مصاحبه حدودا سه ماه طول کشید. بیش از ۵۰ ساعت مصاحبه حضوری آرشیو شده و تلفنی با ایشان دارم. پس از ساعتها گفتگو و بررسی متن خاطرات، در نهایت کار به مرحله تدوین و نگارش رسید.
* هر فردی که خاطراتش را مکتوب میکند، از بیان خاطراتش اهدافی دارد. بهنظر شما هدف مرحوم کاظمی از بیان خاطراتش چه بود و پس از انتشار کتاب چه تغییری در زندگیاش رخ داد؟
آقای کاظمی فردی اجتماعی و برونگرا بود. زندگی او در روابطش و عشق به خدا، امامان معصوم، سنتها و رفقایش خلاصه میشد. همین عشق به رزمندگان و شهدا و احساس دینی که به آنها داشت، باعث شد مصاحبه را بپذیرند. ایشان میخواست قبل از خودش از شهدا و همرزمانش بگوید. همیشه اول از شهدایی که با آنها همرزم بود میگفتند و اصرار داشتند نام همه شهدا و رفقای شهید و جانبازشان در کتاب بیاید. او مرد روایتهای ناتمام بود و هست. فکر میکنم تا دنیا پابرجاست طنین صدا و آهنگ کلام ابوالفضل کاظمی و روایتهای عاشقانهشان در جهان باقی است.
شاید یکی دیگر از دلایل هم شجاعت ذاتی ایشان و جسارت در گفتارشان است. ابوالفضل کاظمی زندگی شجاعانهای داشت و شجاعانه زیست. حتی از ترس هایش هم با شجاعت حرف می زد . حالا که به آن روزها فکر میکنم میبینم او به فضای مصاحبه اطمینان داشت و همه چیز را شجاعانه و بدون کم و کاست بیان کرد و ابایی از بیان خاطراتش نداشت. وقتی کسی در جایگاه روایتگر تاریخی قرار میگیرد و تصمیم میگیرد خاطراتش را بگوید کار سختی را پذیرفته، چرا که باید با خودش و دنیای بیرون رو راست باشد و موانع ذهنی و مصلحتاندیشیهایی که در ذهنش است را کنار بگذارد. به نظرم آقای کاظمی بعد از بیان خاطراتش خیالش راحتتر شد که آن چیزهایی که باید را تا حدی گفته است و دین و وظیفهای که بر دوشش بوده را انجام داده است.
او همان زمان قبل از مصاحبه هم از یک شهرت نسبی هم بین رزمندگان و همرزمانش برخوردار بود. اما این کتاب باعث شد بیشتر دیده و شنیده شود. من در تمام کتابها سعی کردهام از زوایای مختلف به جنگ و زندگی نگاه کنم؛ زوایای انسانی و عاطفی را در اولویت قرار دادم تا جنگ بهتر دیده و شناخته شود.
* همانطور که واقفید، در زمینه دفاع مقدس ممکن است برخی از نکات مغفول مانده باشند. شما چقدر سعی کردید در این کتاب این نکات مغفول مانده را بیان کنید؟
جنگ فقط صورتی خشن و آکنده از خونریزی و کشتار نیست. ابعاد انسانی و عاطفی بسیار دارد که باید به آنها دقیق نگاه کرد. من سعی کردم بیشتر به روابط انسانی در جنگ بپردازم و از شعارزدگی فاصله بگیرم«کوچه نقاشها» اولین اثر و کارم در زمینه تاریخ شفاهی جنگ بود. تازهکار بودنم باعث شد مدیریت مصاحبه و انتخاب زاویه دید کمی مشکل باشد. من میخواستم آقای سید ابولفضل همانگونه که است نشان بدهم نه بیشتر و نه کمتر. اما اینمحدودیت باعث مغفول ماندن اصل موضوع که همان تاریخ شفاهی جنگ است، نشد. جنگ فقط صورتی خشن و آکنده از خونریزی و کشتار نیست. ابعاد انسانی و عاطفی بسیار دارد که باید به آنها دقیق نگاه کرد. من سعی کردم بیشتر به روابط انسانی در جنگ بپردازم و از شعارزدگی فاصله بگیرم. پشت خشونت ذاتی جنگ که در ظاهر آن را به بدترین شکل ممکن میبینیم، روابط عمیق و تاثیرگذار انسانی وجود دارد و همانها است که به زندگی ارزش میدهد.
* واکنش اولیه آقای کاظمی به نسخه اول کتاب چه بود؟ چقدر از نتیجه کار احساس رضایت داشت؟
هرچه کارهای بیشتری انجام دادم نگاهم و زاویه دیدم عمیقتر شد. در آن زمان نمیخواستم تغییری در بیان و لحن آقای کاظمی ایجاد کنم و تمام تلاشم این بود که به کلام و واژگان خاص و منحصربهفرد ایشان وفادار بمانم و امانتدار خوبی برای روایت باشم. وقتی متن خام مصاحبه را برای مطالعه به ایشان دادم واکنش اولیه ایشان اصلا خوب نبود و راضی نبودند. ما با انبوهی از اطلاعات درهم مواجه بودیم که خیلی از آنها ابتدا و انتها و جزئیات آن مشخص نبود. من به ایشان امیدواری دادم بعد از مصاحبههای تکمیلی بهتر میشود. اما خب ایشان در ابتدا کار را نپسندیدند. بعدها و به مروز زمان که مطالب تکمیل شد ، کتاب تدوین و ویرایش شد نظرشان تغییر کرد و با من و کتاب تا پایان کار همراه شدند.
* نکته پایانیتان را بشنویم. از دستدادن راوی یکی از کتابهایتان چه حسی دارد؟
بهخاطر از دستدادن ایشان ناراحتم و افسوس میخورم. کاش بیشتر با ایشان گفتگو میکردم. قرار بود فرصتی فراهم کنیم خاطرات پس از جنگ او را جمعآوری کنم که هیچوقت اینفرصت بهدلیل مشغله زیاد فراهم نشد. اما خوشحالم که ایشان توانست بخش مهمی از زندگی پرفراز و نشیب و پر ماجرایش را از نظر تاریخ اجتماعی جنگ برای علاقمندان به تاریخ شفاهی جنگ بیان کند. خاطرات آقای کاظمی با لحن خودمانی یک رزمنده عارف و جوانمرد لوطی، برای کسانی که میخواهند آدمهای درست و خوبی باشند یک کلاس انسانساز است.