خبرگزاری فارس مازندران ـ زهرا طاهری پرکوهی|میگویند دفاع مقدس گنجینهای ارزشمند از رشادتها و دلاورمردیهای فرزندان این مملکت است، بهحق میتوان گفت هر چه از شهیدان بدانید باز هم در احوالاتشان درسهایی وجود دارد که نسخه شفابخش نوجوانان و جوانان نسل امروز است؛ شهیدانی که هر کدامشان نمونه و الگوی مقاومت هستند.
این گزارش، روایت رفاقت و دوستی دو همرزم یکی از شمال و دیگری از کویر یزد است، دوستی که شاید به ظاهر در مهرماه سال ۶۵ با شهادت سردار شمالی پایان یافت اما محبت و ارتباط بین خانواده سردار علیاکبر میرزایی و سردار قاسم سلیمانی گسسته نشد.
این ارتباط بعد از شهادت سردار میرزایی ادامه یافت بهطوریکه سردار سلیمانی همیشه به مادر شهید سرمیزدند و حتی ایشان را مادر صدا میزدند و همیشه سرمیزدند و در زمانهایی که نمیتوانستند تماس میگرفتند تا آنجا که خانه شهید میرزایی در روستای علیتپه بهعنوان قدمگاه سردار دلها در استان مازندران یاد میشود.
شهید «علیاکبر میرزایی» سال ۱۳۳۶ در روستای التپه شهرستان بهشهر متولد شد سال ۱۳۵۹ برای دفع اشرار به سیستان بلوچستان اعزام شد در این استان خدمات و رشادتهایش در نوع خود شنیدنی است بهطوریکه مردم میگفتند این شهید حتی در تمامی کارها حضور شبانهروزی داشتند.
پس از حضور در سیستان و بلوچستان در جبهه غرب کشور نبرد جانانهای داشتند، بهطوری که همرزمانش میگفتند شهید کم حرف میزد فقط عمل میکرد و عشق و وفاداریشان به مردم و انقلاب اسلامی مثالزدنی بود.
سال ۶۵ بهعنوان فرمانده قرارگاه عملیاتی سپاه بدر به سیستان و بلوچستان برگشتند بهطوریکه این سردار دلاور در بیابانها، کوهها و کویرها حماسهها آفریدند؛ تشکیل اتاق جنگ، اتاق بیسیم، اتاق عملیات، اتاق نقشههای جنگی همه و همه از اقدامات این سردار دلاور بوده که ماموریتها را شب و روز انجام میدادند.
*دوستی سردار دلها با سردار شمالی
همان سالها بود که با سردار سلیمانی آشنا شدند، این رفاقت و دوستی چنان در روح و جانشان ریشه داشت که حتی بعد از شهادت سردار میرزایی در خاش بین خانواده سردار سلیمانی و سردار میرزایی ادامه یافت و از بین نرفته است.
*خانه شهیدی که قدمگاه سردار دلها است
حضور مکرر سردار دلها در روستای علیتپه شهرستان بهشهر و دیدار با مادر شهید سردار علی اکبر میرزایی و ارتباط صمیمی این خانواده شهید با خانواده شهید سلیمانی موضوع در خور توجه بوده است؛ بهطوریکه از خانه شهید میرزایی در روستای علیتپه بهعنوان قدمگاه سردار دلها در استان مازندران یاد میشود.
وقتی این ماجرا را شنیدم برای انجام مصاحبه بیتاب بودم مصاحبه با این مادر شهید و بیان خاطراتشان با سردار برایم جالب بود و اینکه سردار حتی رفیق قدیمی که سالها پیش به شهادت رسیدند را فراموش نکردند و با دلجویی به دنبال التیام زخمهای مادر این شهید بودند، مطمئنا شنیدن حرفهای این مادر برای همه جالب است چرا که سردار سلیمانی جز افرادی بودند که بعضیها حتی بعد از شهادتشان با سیرهشان آشنا شدند.
*مادر آماده باش شما را به سوریه ببرم
مادر شهید علیاکبر میرزایی در گفتوگو با فارس میگوید: سردار سلیمانی نامم را برای زیارت مکه، کربلا و سوریه نوشته بودند و میگفتند میخواهم شما را برای زیارت به سوریه ببرم یکبار هم تلفنی تماس گرفتند و گفتند مادر آماده باش تو را به سوریه ببرم.
پس از شهادت فرزندم سردار سلیمانی به من سر زدند و از من دلجویی کردند پس از آن هر وقت نمیتوانست حضوری بیاید تلفنی تماس میگرفتند خبرم را میگرفتند، طوری که دیگر اگر تماس نمیگرفتند نگران میشدم.
سالگرد فرزند شهیدم هر سال با خانواده به ما سر میزدند و حضورشان التیام زخم و دلتنگی فرزندم بود.
*دعا کن شهید شوم
مرا مادرم صدا میزدند و من هم حس فرزندی به ایشان داشتم یکبار بخاطر دارم بعد از اینکه عازم سوریه شدند برایم زنگ زدند و گفتند مادر آماده باش من میخواهم شما را به سوریه ببرم، من گفتم شرایط سفر ندارم و نمیتوانم همراه باشم هر چه اصرار کردند من جواب کردم گفتند پس مادر دعا کن شهید شوم من گفتم شما باید دشمنان را فنا کنید، دو ماه سه ماه بعد از آن خبر شهادتشان را شنیدم.
*سردار سر حرفش بود
مادر شهید میگوید: با شنیدن خبر شهادت سردار دلها دلتنگیام بیشتر شد، همان لحظه یادم آمد که سردار میگفتند مادر دعا کن من شهید شوم من گفتم اگر شما شهید شوید چه اتفاقی میافتد اما سر حرفشان بودند و فقط آرزوی شهادت داشتند.
صبح ۱۳ دی ماه سال ۹۸ ان روز تلخ که سردار دلها که واقعا جایش در قلب همه ملت ایران است به رفیق شمالیاش پیوست.
*شهادت سردار دلها داغم را چندین برابر کرد
مادر شهید ادامه میدهد: با کولهبار دلتنگی راهی مزارش شدم وقتی سر مزارش رفتم تمام آن روزها برایم تکرار شد، سردار با محبتهایش داشت زخم دلتنگی فرزندم را التیام میداد اما با شهادتش داغم چند برابر شد.
وقتی سر مزارش حاضر شدم گویی همه کرمان به پیشوازم آمدند خودم حتی خجالت کشیدم دیگر اشکهایم دست خودم نبود فقط گریه مرهمی بر زخمهایم بود؛ طوریکه حتی نمیتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم.
*آرامشم یادآوری خاطرات سردار است
وی بیان میکند: چند روزی مهمان خانواده سردار بودیم و همانجا بیمار شدم حتی پزشک سر بالینم آوردند بعد هم برگشتم اما با داغی سنگین و از آن روز به بعد تنها آرامش من یادآوری خاطرات ایشان بود.
*سردار را به خواب دیدم
دلتنگیهایم بیشتر شد و حالم بدتر و بدتر شد طوریکه نای حرف زدن هم نداشتم، تا اینکه در خواب سردار را دیدم میگفتند مادر صدها هزار بار مرا ببخشید، گفتم چرا شما شرمنده باشید این چه حرفی است سردار گفتند کار مهمی انجام دادم و دیگر از خواب بیدار شدم، همین خواب به من آرامش داد؛ چرا که به عینه لمس کردم شهیدان زنده هستند.
*دلتنگیهای مادرانه
این مادر شهید خاطرنشان میکند: گاهی اوقات آنقدر دلتنگیام بیشتر میشود میگویم کاش سردار را نمیدیدم اما خیلی زود زبانم را گاز میگیرم و میگویم همین خاطرات هست که به من قدرت میدهد.
به گزارش فارس، شهید علیاکبر میرزایی دوازدهم خرداد ۱۳۳۶ در روستای التپه بهشهر به دنیا آمد و در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۶۵ در کسوت مسؤول قرارگاه عملیاتی بدر، در منطقه خاش، به جمع همسنگران شهیدش پیوست.
پایان پیام/۸۶۰۳۴/ج