به گزارش اقتصادنیوز، روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: در آستانه ششمین سالگرد رحلت استوانه انقلاب اسلامی، سیاستمدار بیبدیل معاصر آیتالله هاشمی رفسنجانی رضوانالله تعالی علیه، روزنامه جمهوری اسلامی درصدد برآمد با توجه به شرایط خاص کنونی کشور، از صاحبنظران بپرسد اگر آیتالله هاشمی رفسنجانی اکنون در میان ما بود، با وضعیت موجود چه برخوردی میکرد؟
علی لاریجانی وسط بازی و میانجی گری را بلد است، اما باهنر نه/ جای خالی آیت الله هاشمی احساس می شود
به این سوال و همینطور درخواست نقل یک خاطره از ایشان، جمعی از صاحبنظران پاسخ دادهاند که متن این پاسخها را از نظرخوانندگان گرامی روزنامه میگذرانیم.
متن سوالها اینها هستند.
1- پاییز 1401 با خاطرههای رنج آوری از اعتراضات و اغتشاشات و خسارتهای جانی و مالی زیادی به کشورمان همراه بود. در این شرایط دشوار، جای خالی آیتالله هاشمی رفسنجانی که بحرانها را با مهارت مهار میکرد خالی است. به نظر شما اگر ایشان در این زمان در میان ما بودند، چه میکردند؟
2- لطفا خاطرهای از نوع حکمرانی آیتالله هاشمی رفسنجانی بفرمایید.
اگر آیتالله هاشمی بود، نجات ایران و انقلاب را بر آبرو و اعتبار خود مقدم میدانست
محسن هاشمی رفسنجانی
محسن هاشمی رفسنجانی ارشدترین فرزند ذکور آیتالله هاشمی رفسنجانی و از نزدیکترین افراد معتمد آیتالله است که از جوانی در کنار پدر به فعالیتهای اجرایی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پرداخت و تجارب ارزشمندی از این فعالیتها بدست آورد. محسن هاشمی در دوران تحصیلات دانشگاهی و درحالیکه رشته مهندسی مکانیک را انتخاب کرده بود، به توصیه پدر به تحقیق درباره نحوه ساخت موشک پرداخت و بعدها به خواست آیتالله و بنا به ضرورت با نیمه کاره گذاشتن تحصیلات خود در کارشناسی ارشد مکانیک به کشور برگشت. وی علاوه بر سالها ریاست دفتر آیتالله هاشمی رفسنجانی در ریاست جمهوری و مجمع تشخیص مصلحت نظام، سابقه مدیریت 13 ساله در متروی تهران، معاونت عمرانی دانشگاه آزاد اسلامی و ریاست شورای شهر تهران را تجربه کرده و همچنین مسئولیت اداره نشر معارف انقلاب که چاپ و انتشار مطالب مربوط به آیتالله از جمله خاطرات سیاسی اوست را برعهده دارد.
روزنامه جمهوری اسلامی با مطرح کردن دو سوال مرتبط با عنوان «اگر هاشمی بود...» نظر وی را درباره نوع برخورد آیتالله با وقایع اخیر کشور جویا شد که نقطه نظرهای ایشان را مطالعه میفرمائید.
***
روزنامه جمهوری اسلامی از بنده خواسته که به مناسبت شرایط امروز جامعه در ششمین سالگرد رحلت آیتالله هاشمی رفسنجانی به پرسشهای فوق پاسخ دهم.
هرچند که سخن فراوان است اما به قدر فرصت و به میزان فضایی که ممیزی رسمی اجازه میدهد سعی میکنم از چند زاویه به این پرسش پاسخ دهم و در پایان نیز مطلب گرانقدری را از خاطرات آیتالله هاشمی رفسنجانی تقدیم مخاطبان محترم کنم.
یک- شرایط امروز اقتصادی جامعه ما، به لحاظ معیشتی از وضعیت بحرانی گذشته است، شاخص فلاکت (تورم + بیکاری) به مرز انفجار رسیده، خط فقر رسمی که از مرز 15 میلیون تومان برای هر خانوار گذشته، بیش از 70 درصد جامعه را به زیرخود کشیده و درآمد سرانه ایرانیان برای نخستین بار طی 70 سال اخیر به زیردرآمد سرانه جهانی سقوط کرده است. در چنین شرایطی اولویت برای حاکمان وسیاستمداران، تامین زندگی و جبران فقرعمومی جامعه است واین بر هرارزش و شعاری ارجحیت دارد که به فرموده پیامبر اکرم(ص) در شعب ابیطالب، خداوندا به ما نان بده، که اگر نان نباشد نه نماز داریم نه روزه.
اگر آیتالله هاشمی رفسنجانی امروز حضور داشت و در حکومت میتوانست تاثیری بگذارد، قطعا فقر را به عنوان دشمن اول جامعه وپیش از استکبارجهانی و صهیونیسم تعیین میکرد وتمام امکانات را برای تامین حداقل معیشت شامل غذا، مسکن، بهداشت و آموزش برای جامعه بسیج میکرد همانگونه که در دولت سازندگی این هدف را محقق نمود.
دو- شرایط امروز سیاسی جامعه ما، به یک انسداد و بن بست سیاسی رسیده است، با یکدست کردن حاکمیت و حذف جریان میانه رو واصلاح طلب در انتخابات مجلس وریاست جمهوری اخیر، جریان انقلابی هرسه قوه و همچنین سایر نهادها نظیر صداوسیما، شورای نگهبان، نیروهای مسلح و همه ارکان نظام را در اختیار دارد و در این شرایط از یکسو نمیتوان مشکلات را به گردن دیگری انداخت و اصطلاح «بانیان وضع موجود» هم تاریخ مصرفش را از دست داده است و ازسوی دیگر، راهی برای برون رفت از این وضعیت وجود ندارد، چون نگاههای دیگر از حوزه سیاست حذف شدهاند، و حال در این مسیر با موانع داخلی و بینالمللی این پیشرفت ممکن نیست و عقب گرد و بازگشت به گذشته نیز برای بدنه جریان انقلابی قابل پذیرش نیست.
آیتالله هاشمی رفسنجانی در این شرایط نجات ایران و انقلاب را برآبرو و اعتبار خود مقدم میدانست و همانگونه که در پایان جنگ تحمیلی، بن بست نظامی کشور را با فداکاری و پیشنهاد به امام خمینی(ره) برای قبول مسئولیت آتش بس وسپس محاکمه واعدام خود پذیرفت، امروز نیز با ایثار خود، کشور را از بنبست سیاسی خارج میکرد. همانگونه که در انتخابات سال 1392 با علم به عواقب کار، آبرو و اعتبار 60 ساله خویش را در طبق اخلاص گذاشته وبرای مردم فدا کرد و مردم نیز با آفرینش حماسهای ماندگار به او آبرویی مضاعف بخشیدند.
سه- شرایط امروز سیاست خارجی کشور، در وضعیت بلاتکلیفی موثر همراه با خطر قرار دارد. اجماعی که درحال حاضر علیه جمهوری اسلامی در جهان شکل گرفته است، نه تنها برای ایران، بلکه حتی برای سایر کشورهای جهان نیز، سابقه نداشته است. تحریمهای موثر 15 ساله که بنیه کشور را ضعیف کرده و درآمد ملی را کاهش داده و قطعنامه اخیر شورای حکام و مقدمه چینی برای ارجاع پرونده ایران به فصل هفتم شورای امنیت در حالیکه ایران هنوز از برجام خارج نشده است، در کنار تصویب تعیین کمیته حقیقت یاب با اختیارات ویژه توسط شورای حقوق بشر سازمان ملل درحالیکه چنین قطعنامهای حتی در مورد عراق، لیبی، سوریه، یوگسلاوی و کشورهای آفریقایی که شاهد قتل عام دهها هزار انسان بودند نیز تصویب نشده است، نشان میدهد که با تهدیدات جدی مواجه هستیم. علاوه برآن اجماع دولتها بخشی از مشکل ماست و اجماع افکارعمومی بخصوص در کشورهای غربی پدیدهای بیسابقه است. حتی در مورد حمله به عراق با وجود آنکه صدام صدها هزار نفر از شهروندانش را کشته بود و راهپیماییهایی چندده هزار نفری در اروپا علیه جنگ انجام میشد، اما امروز هیچ مخالفت جدی در افکار عمومی غرب برای مداخله در ایران صورت نمیگیرد.
آیتالله هاشمی رفسنجانی، سه دهه قبل این خطر را احساس کرده بود و در خاطرات ایشان به صراحت آمده که در پاسخ به نگرانی رهبرانقلاب در مورد اداره کشور پس از دوران ریاست جمهوری ایشان میگویند، نگران بعد از من نباشید بلکه نگران خصومت آمریکا باشید. آیتالله هاشمی رفسنجانی در سالهای پایانی عمر خود با راهبری برجام، کشور را از آستانه خطر و جنگ رهانیدند و اگر امروز بودند هم همینگونه عمل میکردند.
چهار- شرایط امروز اجتماعی کشور به تعبیر اساتید دانشگاه، در مرحله دو قطبی و فروپاشی و مرگ جامعیت است. تشدید شکافهای اجتماعی و دو قطبی سازیها که نمونههای آن را پس از خوشحالی بخشی از جامعه از باختهای تیم ملی فوتبال در جام جهانی دیدیم، در هیچ دورهای از تاریخ ایران سابقه نداشته است. اساسا میتوان گفت جامعه ایران از کاریزماها و نخبگان عبور کرده است وعلت اصلی آن عدم وجود دستاوردسازی توسط نخبگان است. منظور از نخبگان تنها سیاسیون نیستند، حتی نخبگان مذهبی و مراجع تقلید نیز در شرایط فعلی فاقد اثرگذاری تعیینکننده در اکثریت جامعه هستند واز این رو با وجود دعوت حاکمیت ومعترضین برای ورود مراجع تقلید و علما در حمایت از خود، شاهد سکوت آنها هستیم چون اعلام موضع خود را فاقد تاثیرگذاری لازم میبینند. احزاب سیاسی اصلاح طلب در بدنه اجتماعی خود نیز مرجعیتشان را از دست دادهاند و علت آن نیز حذف آنها از حضور و تعیین کنندگی در حوزه عمومی طی سالهای اخیر بوده است، روزنامه نگاران و تحلیلگران وسخنرانان مشهور وبا نفوذ نیز شامل همین قاعده میشوند و میبینیم که وقتی سعی در تعدیل مواضع طرفین میکنند با چنان هجومی ازسوی جامعه رادیکال شده مواجه میشوند که مجبور به سکوت وکناره گیری از سیاست میشوند.
اگر آیتالله هاشمی رفسنجانی امروز بودند، شاید همان راهکارهای خطبه تاریخی و آخرین خطبه نمازجمعه خود در سال 1388 را تکرار میکردند که چکیده آن، بازگشت به مردم وترمیم شکاف دولت – ملت و پایبندی به قانون بویژه حقوق ملت در قانون اساسی و توقف تندروی وخشونت ازسوی طرفین بود، اگر حاکمیت از این راهکار حتی امروز هم استفاده کند، امکان بازگشت روزنههای امید به این جامعه ناراضی و دوقطبی و رادیکال شده وجود دارد.
در پایان با عمل به وعدهای که در صدر یادداشت دادم، بخشی از خاطرات آیتالله هاشمی رفسنجانی در واپسین سالهای حیات را که خود نوشتند و بصورت عادی، سالها بعد نوبت انتشار پیدا میکرد، به مخاطبان گرامی تقدیم میکنم.
ایشان در روزنوشت 13 فروردین سال 1394، حدود 20 ماه قبل از فوت پس از امضای بیانیه توافق هستهای و عبور کشور از خطر جنگ و تحریم در دفترخاطرات روزانه خود نوشتهاند:
انشاءالله در موقعی که این خاطرات بعد از مرگ من منتشر میشود، به شیوهای که این سالها، خاطرات بیست سال قبل را آماده و منتشر میکنیم، در اینجا لازم است برای درج در تاریخ نقش خود را هم بنویسم چون بنا نیست فعلاَ بگویم. از لحظه شروع انقلاب تاکنون در پیچهای مهم انقلاب نقشهایی داشتهام. سه مورد آنها به نظرم مهمتر است.
1 – در روزهای آخر جنگ 9 ساله با عراق روشن بود که ادامه جنگ مصلحت نیست. ولی با وجود شعارهای جنگ جنگ تا پیروزی و تایید امام، نقش مهمی ایفا کردم به عنوان فرمانده جنگ و جانشین فرمانده کل قوا، واقعیتهای جبهه را که با هیاهوی سپاه و... روشن نبود به مسئولان و سپس به امام گفتم و سپس در جلسه سران قوا، در خدمت امام، عدم امکان پیروزی نظامی را ثابت کردیم. امام مشکلشان این بود که با آن همه تصریحات که تا آخرین نفر و آخرین قطره خون و تا رفع فتنه میجنگیم، چگونه ناگهان اعلان پذیرش قطعنامه نماییم؟ و اضافه کردند، خودشان از مسئولیت رهبری کنار میروند و ما اداره کنیم. من در جواب گفتم: این که کار را مشکلتر میکند و بهتر است، من به عنوان جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده جنگ قطعنامه را امضا کنم و شما برای حفظ حیثیت من را محاکمه کنید و با قربانی شدن من کشور و مردم و انقلاب نجات پیدا میکنند. امام با نظر عطوفانهای به من، آن را نپذیرفتند و پذیرفتند خودشان بپذیرند، ولی از ما خواستند که دیگران را توجیه کنیم.
2 – در انتخابات اخیر ریاست جمهوری که کشور به بنبست رسیده بود و اصولگرایان به پیروزی خود در ادامه راه احمدینژاد مطمئن بودند. مردم و مراجع تنها راه را در نامزدی من میدانستند. من موافق نبودم. در شب روز آخر نام نویسی، احساس کردم که دچار استبداد نظر شدهام. تصمیم گرفتم که اسم بنویسم و عصر شنبه در وزارت کشور ثبتنام کردم و از همانجا موج شادی مردم برخاست و ظرف چند ساعت تمامی کشور را لرزاند، گرچه شورای نگهبان با اصرار مصلحی وزیر اطلاعات من را به بهانه سن زیاد رد صلاحیت کرد و من این موج عظیم مردمی را پشت سر دکتر روحانی قرار دادم که پیروز شد و دولت از دست تندروها نجات یافت، اعتدال و امید حاکم شد؛ ولی تندروها میدان را خالی نکردند و مانع حل مشکل تحریمها میشدند.
3 – عصر شنبه که بنا بود فردای آن نتیجه مذاکرات یک هفتهای لوزان اعلان شود، هم روحانی و هم ظریف سرگردان بودند. ساعت 45/3 بعد از ظهر به دفتر روحانی رفتم و در مدت کوتاهی او را قانع کردم، اقدام کند و توطئه تندروها را گفتم که ایشان هم منکر نبود. ایشان هم فوراً ظریف را قانع کرد، صفحه برگشت و یاسها رفت و امید و تصمیم آمد.