برترینها: رفتارهای اخیر تلویزیون که این روزها دوباره بحث «ملی» و «میلی»بودنش در فضای مجازی داغ شده، باعث به وجود آمدن کدورتهای جدیدی شده است. این بخش از کدورتها مربوط به اظهارنظرات مجریان یا کارشناسانی است که در برنامههای مختلف حاضر میشوند و با چهرههای محبوب مردمی شوخیهای نابجایی میکنند که هوادارانِ آنها را آزار میدهد. در تازهترین اتفاق رخداده، آن هم در فاصله زمانی بسیار اندک، یحیی گلمحمدی، سرمربی پرسپولیس و علی دایی، اسطوره فوتبال ایران، مورد هدف قرار گرفتهاند. ماجرای اولی مربوط به یکی از برنامههای شبکه ۵ است که برای شب یلدا تدارک دیده شود. در آن برنامه، یکی از حضار، در برنامه اسم-فامیل برای اشیا با حرف «ی» از کلمه «یحیی پلاستیکی» استفاده کرد تا حسابی خبرساز شود. بسیاری این صحبتهای او را پای بیاحترامی و تمسخر سرمربی پرسپولیس گذاشتند و تبعات آن توهین آشکار در شرایطی هنوز ادامه دارد که روز گذشته مجری برنامه شبکه افق اظهارات جنجالیتری درباره علی دایی، کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال ایران، به زبان آورد. او در جملاتی عجیب و تمسخرآمیز درباره علی دایی گفت: «ایشان قهرمان محسوب نمیشود. خدا به ایشان قد بلندی داده و هرکسی سانتری میکشید، توپ به سر او برخورد میکرد و وارد دروازه میشد... . این افراد قهرمانان ما نیستند! قوه قضائیه و نهادهای امنیتی این افراد را ممنوعالخروج نکنند تا اینها بروند و کشور کمی تطهیر شود».
فارغ از درنظرگرفتن توهینی که به علی دایی در این برنامه شده، نادیدهگرفتن گلهای ملی علی دایی که با اختلاف سرشناسترین چهره فوتبال ایران در دنیاست، به دور از انصاف است. کارشناسی که با تمسخر چنین جملاتی را به زبان آورده، قاعدتا خودش را به فراموشی زده و زمانی را که علی دایی با طحال پاره و سر شکسته برای تیم ملی ایران افتخارآفرینی کرده، از یاد برده است. از این موارد گذشته به نظر میرسد که تلویزیون این روزها چهرههای مردمی را زیر ذرهبین گرفته که در اعتراضات اخیر از معترضان حمایت کردهاند. جالب است که با وجود نگاه منفی که نسبت به چنین رویهای در بین کاربران فضای مجازی شکل گرفته، مسئولان تلویزیون ظاهرا قصدی برای جلوگیری از تکرار چنین اتفاقاتی ندارند.
رضا صائمی، منتقد سینما در این باره نوشت: کارشناس تلویزیون در شبکه افق اساسا یعنی کارچاق کن پروپاگاندای رسانه رسمی....اینان در جهان خیالی خود، حتی واژهها را به رژه ذهن مفلوک خود در میآورند تا به زعم خویش بر افکار عمومی افسار بزنند و قهرمانهای مردم را به روایتهای دگم خود تنزل دهند....مغزهای کپک زدهای که نمیدانند قهرمان ملت نه آنیست که در زمین فوتبال گُل میزند، بلکه آنیست که در زمین تاریخ و دل مردمش گُل میکند....که اگر قرار بر عزیز شدن در زمین چمن بود، خداد عزیزی هم میتوانست قهرمان باشد...شمایل قهرمان را شُکوه شرفش رقم میزند نه شوت و لباس ورزشیاش....ایستادن در جای درست تاریخ و همقدم شدن با مردم نه ایستادن در محوطه هجده قدم....قد بلند را خیلیها دارند اما آنچه علی دایی را متمایز می کند نه قد بلند که همت و غیرت بلند اوست
رسول اسدزاده نیز درباره اظهارنظر این کارشناس نوشت: پاس گل به عزیزی در برابر استرالیا، پاس گل به مهدویکیا در بازی با آمریکا، گل بارانِ کره جنوبی، علی دایی چهار گل میزند یکی از دیگری شاهکارتر، ضربه سرِ شیرجهای و خطرناک به کویت که کم مانده بود گردن علی دایی بشکند، گل به عربستان در ریاض، علی دایی بر فراز تمام بازیکنان زمین پرواز میکند، ضربه سر استثنایی به گوشه دروازه محمد الدعایه، گل به آث میلان در پیراهن هرتابرلین، اولین بازیکن ایرانی که در لیگ قهرمانان اروپا گل میزند، گل به چلسی، گل دوم به چلسی، علی دایی ستاره زمین شده، فینال مشهور بایرن مونیخ با منچسترِ آلکس فرگوسن، اوتمار هیتسفیلد کارستن یانکر را به علی دایی ترجیح داده، بایرن میبازد ولی علی دایی اولین بازیکن آسیایی در فینال لیگ قهرمانان اروپا است، مدال نقره را میگیرد ما در پوست خودمان نمیگنجیم. کمی دورتر، بازیِ نحس در برابر بحرین در هیروشیمای ژاپن و ضربه وحشتناک دروازهبان بحرینی به شکم علی ما، مشهور است فرانتس بکن بائور یک بازی را با کتف شکسته به پایان رساند و ما سالها بعد فهمیدیم علی ما بازی را با طحالِ پاره به پایان رسانده بود، خم به ابرو نیاورده بود مردِ میدان... اینها یک بخش کوچک از کُلاژ خاطراتی است که چند نسل از این کشور با علی دایی دارند. علی دایی است دیگر، نه کلمهای به بزرگی او اضافه میکند نه از آن کم ولی وقتی یک برادرِ تُپُل با محاسنِ سازمانی در تلوزیون میگوید علی دایی را ممنوع الخروج نکنید تا کشور تطهیر شود! آدم نمیتواند چیزی نگوید. دایی را ما دوست داریم، خیلی هم دوست داریم، از پدربزرگها و مادربزرگها تا کم سن و سالها علی دایی را دوست داریم، خیلی زیاد هم دوست داریم. وقتی برای زلزله در کرمانشاه آستین بالا زد، وقتی گاه و بیگاه زندانی آزاد میکند، در زمانهای که خیلیها منفعت طلبانه و بزدلانه ساکت بودند و او پشت مردم مثل صخره ایستاد، مناعت طبع بلندش از قامتش هم پیشی گرفت.
زبان بدنِ آن برادرِ تُپُل خود گویای همه چیز است. او سرش پایین است، میداند دارد به کسی توهین میکند که دهها میلیون نفر دوستش دارند، خیلی هم دوستش دارند. لبخند زورکی به کلامش اضافه میکند و همین یعنی خودش میداند سرو قامتِ فوتبال ایران بیدی نیست که با بادهای موسمیِ کوتاه بلرزد...
مهدی تدینی هم در یادداشتی در اینستاگرام خود نوشت: اگر گذشتۀ دههپنجاهیها و دههشصتیها را شخم بزنیم، بعید میدانم جز بردهای تیم ملی فوتبال لحظههای خوش دیگری در جوانی و نوجوانیشان پیدا کنیم. شادی آن زمان هم نایاب بود. اول جنگ و بعد هم فضای محزون پساجنگ که زنده نگه داشتن زخمهای جنگ اصلاً سیاستی بیتعارف بود. رفتهرفته یکی از کشفیات جامعۀ جوان برای لمس زندگی و دور شدن از فضاهای غمبار، فوتبال بود. دهۀ هفتاد به دهۀ احیای فوتبال تبدیل شد
از میانۀ دهۀ هفتاد جوان غیرتمندی در نوک حملۀ تیم ایران بود که زمین برایش مثل میدان جنگ بود؛ جنون داشت؛ واقعاً جنون داشت؛ جنون گل زدن. همه رفتهرفته نامش را شناختند؛ حتی پیرزنها. او یکتنه میخواست همۀ تروماهای دهۀ شصت را درمان کند. جامعه با گلهای او شادی میکرد و روانزخمهایش را برونریزی میکرد. او هم کم نمیگذاشت. با سر شکسته، با طحال پاره... اهل اردبیل و نمیتوانستی ربطی میان اینهمه غیرت و ترک بودنش پیدا نکنی. خیلی زود آبروی ایران شد. حالا برای خیلیها در دنیا نام «علی دایی» برایشان تداعیکنندۀ ایران بود ــ نه آن چیزها که در اخبار سیاسی شنیده بودند.
علی دایی بالا رفت و ما را هم با خودش بالا برد. برای ما پرستیژ میآورد ــ خودش هم دائم خوشتیپتر میشد؛ از حجم سبیل و پشتمویش میکاست و هر چه میگذشت بیشتر حس جنتلمن بودن به بیننده القا میکرد. چیزهایی داشت که از بقیۀ فوتبالیستها متمایزش میکرد. اما بزرگترین داراییاش «شخصیت»اش بود و در شخصیتش «سختکوشی» بزرگترین فضیلتش بود. بعید میدانم از اهل فن کسی بگوید علی دایی «استعداد ویژهای» داشت. علی دایی احتمالاً از آن دست نوجوانها بود که مربیانش فکر میکردند کلاً استعداد فوتبال ندارد. بزرگی دایی هم همینجاست. او به هر چه رسید با شور و سختکوشی رسید. او کورۀ استعداد نبود، اما آتشفشان شور و سختکوشی بود. هیچ چیز در زندگیاش تصادفی رقم نخورد. به هر چه رسید ــ که به همهچیز هم رسید ــ با شایستگی بود.
در اواخر فوتبالش اشتباهاتی داشت. حق داشت. مهار آن جنون سخت بود. فکر اینکه باید از این جنون دست کشد، مضطربش میکرد. اما هر چه از دوران قهرمانی فاصله گرفت، رفتارش پهلوانانه شد. هر جا مردم زخمی میخوردند، او پا در رکاب حاضر به کمک بود. طبیعی است اینهمه مردمدوستی و میهندوستی بیپاسخ نمیماند. این عشق و احترام مردم به او ریشههای عمیقی دارد. کسانی که این روزها به او توهین میکنند، بر تنۀ درختی تناور خش میاندازند. به درخت آسیبی نمیرسد، فقط جای بازی بچگانهشان روی تنۀ درخت میماند تا حتی آیندگان ملامتشان کنند.