دکتر فیاض العبد قازان، نویسنده و کارشناس بین المللى رسانه/ ترجمه از سایت فردا: طراحان استراتژى سیاسى و نظامى غربى و آمریکایى از جنگ هشت سالهاى که عراق علیه ایران به راه انداخت استقبال مى کردند و چنین تقابلى را جنگ نیابتى آمریکا علیه ایران با سرمایه گذارى کشورهاى عربى منطقه مى دانستند که از سویى ثروت هاى کشورهاى عربى را به باد مى داد و از سوى دیگر خسارت هاى سنگین و تلفات جانى و مالى ناشى از ابن جنگ به سود غربى ها بود. اروپایى ها به صورت همزمان به هر دو جناح جنگ؛ عراق و ایران سلاح مى فروختند و ادامه ویرلن و جنگ دو کشور به سود آنها بود چرا که بعد از فروش سلاح به سرمایه گذارى در بازسازى ویرانى هاى دو کشور امید داشتند.
زمانى که جنگ به پایان رسید نظام اقتصادى عراق با بدهى هاى سنگین برجا مانده از کمک هاى کشورهاى عربى خصوصا کویت در آستانه فروپاشى قرار گرفت.
جنگ هشت ساله به پایان رسید اما خاموشى آتش جنگ به سود آمریکا و غرب و نظم اقتصادى مطلوب آنها که همیشه وابسته به شعله ور ساختن آتش جنگ ها است نبود همانطور که کارل مارکس از جنگ افروزى نظام سرمایه دارى غرب مى گوید.
خوابى که براى عراق و صدام دیده بودند
بعد از پایان جنگ ایران و عراق تیتر روزنامه هاى آمریکایى را مى خواندم که عراق را چهارمین ارتش قدرتمند جهان مى خواندند.
سرنوشت صدام حسین چه خواهد شد؟
این سوالى بود که از دوستانم پرسیدم ، در پس این تیترها خوابى براى ویرانى و نابودى کامل عراق دیده اند. این همان اتفاقى بود که روى داد ، اپریل گلاسبى سفیر آمریکایى به صدام گفته بود آنچه بین عراق و کویت رخ مى دهد براى آمریکا اهمیتى ندارد! صدام تصور کرد اظهارات سفیر آمریکا چراغ سبز براى اشغال کویت است.
زمانى که نیروهاى عراقى در مسیر اشغال کویت بودند دولت جورج بوش پدر که از طریق اطلاعات ماهواره اى در جریان عملیات قرار داشت هیچ هشدارى به صدام نداد و او را از این اقدام منع نکرد چرا که اشغال کویت مى توانست براى اقتصاد آمریکا و دولت هاى غربى سودآور باشد، همان کشورهایى که خیلى زود مذاکره در خصوص تقسیم منافع مالى حاصل از عملیات آزادى کویت را قبل از شروع عملیات آغاز کردند.
سناتور آسپن بعد از اشغال کویت اعلام کرد دولت ایالات متحده نمى تواند وضعیت موجود را تحمل کند.یا بایدصدام بماند بدون ارتشش یا ارتش بماند بدون صدام.
به دوستانم گفتم خواهید دید که آمریکا مى خواهد صدام بماند بدون ارتش. همین اتفاقى بود که در عملیات آزادسازى کویت روى داد و ارتش آمریکا دویست هزار سرباز عراقى را کشته و زخمى کرد در حالى که از خاک کویت مى گریختند.
با این وجود صدام تصور مى کرد در پاداش جنگ افروزى علیه ایران آمریکا و غرب به او رحم مى کنند اما در نظام سرمایه دارى جنگ افروز ترحم جایى ندارد و همه چیز حول محور منافع شکل مى گیرد.
آنها تا زمانى که به ماندن صدام نیاز داشتند او را در نهایت ضعف در قدرت حفظ کردند و بالاخره در زمان مناسب و در سال ٢٠٠٣ تصمیم گرفتند از شر او راحت شوند.
صدام بعد از جنگ ١٩٩٢ کویت مترسکى بود براى ترساندن کشورهاى عربى حاشیه خلیج فارس و آمریکا با ترساندنشان به آنها اسلحه مى فروخت.
وحشت از ایران قدرتمند
کشورهاى عربى از ترس همکارى صدام با القاعده یا استفاده صدام از سلاح هاى کشتار جمعى اسلحه مى خریدند در حالى که هیچ کدام از این اخبار و اطلاعات صحت نداشت اما ایالات متحده از بازى ترساندن براى سلطه بر کشورهاى عربى وحشت زده استفاده مى کند و غرب آرزو مى کند که با استفاده از هیولاى ایران آنان همیشه در حالت وحشت باقى بمانند.
در این روزها با توجه به گسترش نفوذ منطقه اى ایران در یمن ، عراق، سوریه و لبنان که پادشاه اردن از آن به عنوان هلال شیعى یاد کرده و معتقد است این هلال براى کشورش از ستاره داوود اسراییل خطرناک تر است این وحشت افزایش یافته و غربى ها را به خواسته خودشان مى رساند.
این بخش مهم مقاله من است که به سال ٢٠٢٣ مربوط مى شود. من پیشگو یا فال گیر قهوه نیستم اما دانش و تجربه هایم به من چیزهایى آموخته که بتوانم تحولات و اتفاقات را در برخى موارد پیش بینى کنم و بر همین اساس معتقدم؛
بعد از موفقیت آمریکا در مصر و اردن و موفقیت در رام کردن دولت فلسطینى در راستاى حفظ منافع رژیم اشغالگر آنها در سازشگرى برخى کشورهاى عربى خلیج با رژیم اسرائیل هم موفق بودند و در این مسیر همچنان اعراب را از هیولاى ایران مى ترسانند.
تهدید خطرناکى که کشورهاى عربى آن را باور کردهاند و حتى به دلیل همین تهدید مسئله فلسطین را در سازش با دشمن اشغالگر به فراموشى سپردهاند.
توافق بر سر قدس شریف هم بخشى از همین سازش با رژیم اشغالگر است به این بهانه که صهیونیست ها و آمریکا امنیت قدس را تضمین مى کنند و در مقابل کشورهاى سازشگر به شکل کامل در مقابل قضیه فلسطین و قدس شریف خاموش مى شوند. دستیابى به امنیت در سایه توافق با آمریکا و اسرائیل براى کشورهاى عربى خلیج فارس مثل دویدن به دنبال سراب در بیابان است.
فلسفه تکیه کردن این کشورها به آمریکا روشن است؛ حمایت دولت قدرتمند در برابر تامین منافع متصل به نفت.همان چیزى که کارتر در سال ١٩٨٠ گفته بود: «اهمیت نفت خلیج فارس در تامین امنیت ملى آمریکا». البته مشکلات امنیتى کشورهاى عربى حوزه خلیج فارس با این تفکر افزایش خواهد یافت.
حضور رژیم صهیونیستى در منطقه خلیج فارس ابتدا بحران امنیتى کشورهاى عربى این منطقه را وخیم تر مى کند و البته در سوى دیگر وجود چنین تهدیدى براى ایران هم قابل تحمل نخواهد بود.
در این موقعیت باز هم فرصت مناسبى براى فروش اسلحه آمریکایى اسرائیلى و البته دریافت خدمات مستشارى نظامى و تامین منافع مالى مورد نیاز فراهم خواهد شد. رژیم اسراییل در کوتاه ترین زمان ممکن نفوذ در ساختار حاکمیت کشورهاى سازشگر را آغاز مى کند.
همزمان با ادعاى آرامش در قدس و فلسطین عملیات هاى تروریستى خودش علیه ملت هاى سوریه، لبنان و عراق را دنبال خواهد کرد و در سوى دیگر به اقتصاد، نهادهاى امنیتى و فرهنگى کشورهاى سازشگر با استفاده از ابزارهاى جاسوسى، اطلاعاتى و حتى جنسى نفوذ مى کند.
مثل اختاپوسى آنها را در بر مى گیرد که راهى براى نجات پبدا نمى کنند و در آینده توان رها شدن از بندش را نخواهند داشت.
وضع دولت هاى سازشگر خلیجى مثل آن کسى است که از بیابان سوزان به میان آتش پناه برده یا ضرب المثل عربى دیگرى که باید گفت آمریکا با سرمه اسرائیلى آمد و کورمان کرد! خداوند شاهد باشد که من آنچه شرط بلاغ بود گفتم.