به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، رمان «سیاگالش» اثر ابراهیم اکبری دیزگاه یکی از ۱۵ نامزد جایزه ادبی جلال آل احمد در امسال است که خبرگزاری فارس سعی دارد تا نامزدهای این دوره از جایزه جلال را از نگاه منتقدین ادبی مورد بررسی قرار بدهد. به همینمنظور علیرضا ارسنجانی نویسنده مجموعه داستان بازی بزرگ، داور جشنواره خاتم، برنده جایزه ادبی یوسف، برنده جایزه ادبی داستان انقلاب، دبیر اجرایی جشنواره خودنویس زرین نگاه خود را درخصوص این اثر با خبرگزاری فارس در میان گذاشته است که در ادامه باهم میخوانیم:
قصه تنهایی پیامبران
سالهایی که دیدگاههای شهید مطهری رتبه نخست را در روشنگری دینی به عهده داشت، کتاب علل گرایش به مادیگری وی نیز مورد توجه قرار گرفت. چراکه موانع دینداری جامعه مدرن، از زبان یک روحانی و از زاویه دروندینی بررسی میشد. این دفعه ابراهیم اکبری دیزگاه، در قالب رمان «سیاگالش» به این موضوع رو کرده است.
قصه خطی و ساده پیش میرود؛ یک روحانی ساده و بیعیب و نقص، به روستایی فراخوانده شده تا دهه محرم به تبلیغ حماسه عاشورا بپردازد. روستا میان دوکوه واقع شده که جنگل، پیرامونش را احاطه کرده است. در مواجهه نخست، انگار روحانی آمده تا خودش را تزکیه کند. نگاه درخوری به اهالی ندارد و در کوه شرقی و غربی خدا را میجوید.
یوسف رستمی از نخستین برگهای رمان، خردهروایتهایی از پیامبران را یادآوری میکند. از حضرت آدم و عِلمش به اسمها شروع میکند و ردشدن موسی از نیل را یادآور میشود. یکسوم نخست رمان بیهیچ مسألهای حضور روحانی منزه، روایت میشود. تنها سؤالی که در این ثلث، راوی (و خواننده) را درگیر میکند، گُمشدن روحانی قبلی است؛ پیش از یوسف رستمی، روحانی دیگری که بر حسب اتفاق نامش مهدی بوده، غیب شده است.
هرکدام از اهالی قصه گم شدن شیخ مهدی را به نحوی برای یوسف نقل میکند. این روایتها یوسف رستمی را ملتفت میکند که با مردمی با عقاید متضاد مواجه شده است. به گمان راوی، مردم خدا را فراموش کردهاند. در گام نخست تلاش میکند اهالی را به خدا بازگرداند. اما انگار پلان و برنامهای برای این هدف ندارد به جز کتاب قرآن؛ در پاسخ به هر مسأله یا شبههای به نص صریح آیات استناد میکند تا پرسشگر پاسخش را دریابد.
چنانچه پیشتر گفته شد، تاروپود سیاگالش با قصه پیامبران تنیده شده است ؛ اما قصه حضرت یوسف پررنگتر به نظر میآید. چراکه علاوه بر همنامی شخصیت روحانی، رخدادهای داستانی او نیز به قصه حضرت یوسف شباهت زیادی دارد. رویای صادقه میبیند و خواب تعبیر میکند. برادرانش در کودکی به او حسادت کردهاند و در بزرگسالی به کمک او نیازمند شدهاند. نقش زلیخا داستان را رویا دختر صاحبخانه روحانی بازی میکند. عبای روحانی هم، پیراهن یوسف را یادآوری میکند.
به نظر میرسد در تمام رمان، ذهن خواننده درگیر سیاگالش میشود. سیاگالشی که در باورهای مردم شمالی ایران ریشه دارد. به دور از دیدگاههای جزیی متفاوت، که در مورد سیاگالش وجود دارد، باور عام بر این است که سیاگالش انساننمایی قدرتمند است که از حیوانات مراقبت میکند. تا حدودی میتوان سیاگالش را معادل حضرت خضر دانست. چرا که در باور اسلامی، او هنوز زنده است و از طبیعت محافظت میکند. منتها سیاگالش در یک جا از خصوصیات اسماعیل و یهود پیروی میکند؛ سیاگالش هم حمایت کننده است و هم گاهی آسیبزننده میشود.
یوسف رستمی سیاگالش را در عالم رویا (یا واقعیت) میبیند. باور بر این است که اگر دیدار سیاگالش بازگو شود، موجب خشم سیاگالش میشود و آثار بدی از جمله رفتن برکت را به همراه دارد. سیاگالش به یوسف شیر میدهد و یوسف این را برای اهالی بازگو میکند. این فاش کردن راز سیاگالش تبعات ناگواری را برای یوسف رقم میزند.
قصه شیخ مهدی زمانی از نو برای یوسف رستمی تکرار میشود؛ نویسنده بیآنکه مستقیم به فرجام گم شدن مهدی زمانی بپردازد، یوسف رستمی را در موقعیت عُزیر پیامبر قرار میدهد. منتها به جای خر، سگی از نژاد سگ هلالاحمر را همراه یوسف میکند تا به قصهی اصحاب کهف نیز پُلی زده باشد.
ابراهیم اکبری دیزگاه با انتخاب نام رمان، به خوبی توانسته یک باور بومی را در یک اثر داستانی ماندگار کند. باورهای بومی، گنجیه ارزشمندی است که بیشتر با اسطورهها پیوند خورده است. سازگاری اسطوره سیاگالش با جغرافیا به خوبی در رمان مشهود است. به گمان نویسنده این نوشتار، یکی از روشهای پرداختن به مضامین دینی، پررنگ کردن باورهای بومیِ در حالفراموشی است.
پایان پیام/