زندگی نامه شهریار بطور خلاصه
سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ی 11 دی 1285 – درگذشت 27 شهریور 1367) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت تبریزی) شاعر ایرانی اهل تبریز بود که به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی، شعر سروده است.
سید محمدحسین بهجت تبریزی، شاعر نامدار ایرانی در 11 دی ماه سال 1285 در خانواده ای اهل ادب در روستای خُشگِناب بستانآباد شهر تبریز به دنیا آمد. نام پدر او حاج میرآقا خشکنابی و مادر او خانم ننه نام داشت. پدر شهریار، در تبریز وکیل و اهل ادب و مادرش خانه دار بود.
تولد شهریار متقارن انقلاب مشروطیت بود، سید محمد حسین دارای پنج برادر و هفت خواهر بود.
مادر و پدرش و سپس مرحوم امیر خیزی از نخستین مربیان او بودند که قرائت قرآن، ترسل و نصاب و گلستان سعدی و حافظ را به او آموختند. او پس از آشنایی با دیوان حافظ با شعر و ادبیات آشنا شد.
محمدحسین تحصیلات کلاسیک خود را در مدرسه متحده و سیکل را در مدرسه فردوسی تبریز به پایان رساند و در سال 1300 برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و در تهران تحصیلات متوسطه را در دارالفنون گذراند و سپس در سال 1303 شمسی وارد مدرسه طب شد.
زندگینامه شهریار
شهریار در اوایل تحصیل پزشکی در تهران عاشق ثریا دختر عبدالله امیرطهماسبی می شود و چند سال با یکدیگر نامزد بودند. اما در نهایت آن دختر با چراغعلی سالار حشمت معروف به امیراکرم ازدواج می کند. حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکترا، تحصیلش را به علت شکست عشقی و ناراحتی و خیال و پیش آمدهای دیگر، ترک کرد.
شهریار علاقه ای به رشته پزشکی نداشت و سرانجام حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکترا، تحصیلش را به علت شکست عشقی و ناراحتی و خیال و پیش آمدهای دیگر، رها کرد.
اولین کتاب شعر شهریار به کوشش ابوالقاسم شیوا متخلص به «شهیار» دوست صمیمی شهریار در سال 1308 منتشر گردید.
شهریار بعد از عشق نافرجام در سال 1310 در 25 سالگی با کمک استاد کمال الملک نقاش معروف به نیشابور رفت و تا سال 1314 در سازمان اسناد این شهر مشغول بکار شد.
شهریار در سال 1332 بعد از 33 سال دوری از تبریز به زادگاهش برگشت و با استقبال عجیب مردم روبرو شد. بعد از یکسال زندگی در تبریز سال 1333 و در 48 سالگی با نوه دختر عمه اش خانم عزیزه عبدالخلقی که معلم 21 ساله ای بود ازدواج کرد. ثمره این ازدواج دو دختر بنام های شهرزاد و مریم و یک پسر بنام هادی می باشد.
زندگی نامه استاد شهریار + تصاویر استاد شهریار و فرزندانش
شهریار شاعری مومن و مسلمان بود. از خصوصیات اخلاقی او می توان به مهمان دوستی و مهمان نوازی او اشاره نمود. او فردی حساس، فروتن و درویش مسلک بود.
شهریار روح بسیار حساسی دارد. او سنگ صبور غمهای نوع انسان است.اشعار شهریار تجلی دردهای بشری است.
او همچنین مقوله عشق را در اشعار خویش نابتر از هر شعری عرضه داشته است.
در ایام جوانی و تحصیل گرفتار عشق نا فرجام ، پر شرری می گردد. عشق شهریار به حدیست که او در آستانه فارغ التحصیلی از دانشکده پزشکی ،درس و بحث را رها می کند و دل در گرو عشقی نا فرجام می گذارد :
دلم شکستی و جانم هنوز چشم براهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
استاد شهریار علاقه مفرط به تمامی هنرها به خصوص شعر، موسیقی و خوشنویسی داشت و خط نسـخ و نــسـتعلیق و بویژه خط تحریر را خوب می نوشت. در جوانی سه تار می زد طوری که نواختن او اشک استاد ابوالحسـن صبا را جاری می کرد و برای ساز خود می سرود.
در حدود سال های 1346 آغاز به نوشتن قرآن، به خط نسخ نموده که یک ثلث آن را به اتمام رسانده و دیوان اشعار فارسی استاد نیز چندین بار چاپ و بلافاصله نایاب شده است. در مدت اقامت در تبریز سهندیه را می سراید. در سال 1350 مجدداً به تهران مسافرت نموده و تجلیل های متعددی از شهریار به عمل می آید. ولی در سال 1354 داغ دیگری از فوت همسر به دلش نشست.
در سال 1357 شهریار با حرکت انقلاب همصدا شد. در اردیبهشت ماه سال 1363 تجلیل باشکوهی از استاد در تبریز به عمل آمد. شهریار به لحاظ اشتهار در سرودن اشعار کم نظیر در مدح امیر مومنان و ائمه اطهار به شاعر اهل بیت شهرت یافته است.
شهریار در سال های آخر عمر در تهران اقامت داشت. دوست داشت به شیراز برود و در آرامگاه حافظ باشد ولی بعد از این فکر منصرف شد و به تبریز رفت. او آخرین روزهای عمرش در بیمارستان مهر تهران بستری شد و در 27 شهریور ماه 1367 پس از یک دوره بیماری در همان بیمارستان در تهران درگذشت و بنا بر وصیتش او را در مقبرةالشعرا به خاک تبریز سپردند. وی آخرین شاعری بود که در مقبرة الشعرا دفن شد.
آرامگاه استاد شهریار
اشعارش متنوع و در بردارنده انواع شعر و قالب های گوناگون است و تا به حال به صورت های مختلف منتشرشده است نخستين دفتر شعر او در سال های (1310-1308)، شمسی با مقدمه های استاد بهار، سعيد نفيسی، پژمان بختياری از سوی كتابخانه خيام و آخرين مجموعه شعرش پس از در گذشت وی (در تابستان 1369) به عنوان جلد سوم ديوان شهريار شامل اشعار منتشر نشده از سوی انتشارات رسالت تبريز در پانصد صفحه انتشار يافت.
سپس كليه اشعار وی در يک مجموعه چهار جلدی توسط انتشارات زرين به چاپ رسيد. طبق شمارشی كه از كليات اشعارش به عمل آمده، ديوان های مختلف او شامل بيست هزار و شصت بيت شعر سنتی و حدود15 منظومه و شعر آزاد در قالب های تازه است.
- حیدربابا (به زبان آذری)
- سهندیه (به زبان آذری)
- علی ای همای رحمت
- علی و شب
- دو مرغ بهشتی
- افسانه شب در 1624 بیت، که مفصل ترین مثنوی شهریار است.
شهریار در سرودن گونه های دگرسان شعر فارسی - مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی - نیز چیره دست بوده است. اما بیشتر از دیگر گونه ها در غزل شهره بود و از جمله غزل های معروف او می توان به «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابیطالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ و فردوسی داشته است.
شهریار، از جمله سرایندگانی است که شعر را محلی نیک برای بیان این اندیشه ورزی های ژرف نگرانه و پندآموز دانسته، و بسیاری از اندرزهای اخلاقی، تربیتی را در قالب های گوناگون شعری (به ویژه در قطعات، رباعیات و دوبیتی ها) بازمی گوید. مخاطب این افکار و مفاهیم نیز نوع بشر و انسان در طول تاریخ است نه خطابی شخصی و منحصر به فرد.
روح پروانه، نخستین منظومهای بود که از او در سال 1310 شمسی در تهران انتشار یافت.
قسمتی از اشعار او دو بار و با مقدمه استادان ملک الشعرای بهار و سعید نفیسی در سال 1310 انتشار یافت.
حیدر بابا سلام، نخستین شعری است که وی به زبان مادری (ترکی آذری) سروده است. این مجموعه 76 قطعه است که هر قطعه از 5 مصرع هجایی ترکیب یافته است؛ سه مصراع اول با دو مصراع آخر جداگانه با هم قافیه می گیرند.
حیدر بابا، کوهی است در نزدیکی خشگناب آذربایجان که شهریار ایام کودکی را در دامان آن گذرانده است. او در این مجموعه، کوه حیدر بابا را مخاطب قرار داده است و از خاطرات کودکی خود یاد می کند. این مجموعه در سال 1332 در تبریز انتشار یافته و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.
مکتب شهریار (چاپ اول دیوان)، جلد 1 ، تهران، 1332، جلد 2 ، تهران، 1328، جلد 3 ، تهران، 1335 جلد 4، تهران، 1336.
کلیات دیوان شهریار (مجموعه 5 جلدی)، جلد 1، تبریز، تیر 1346 ، جلد 2، تبریز، خرداد سال 1346.
کلیات اشعار شهریار بیش از 15 هزار بیت، از غزل، قصیده، مثنوی و قطعه است.
27 شهریور، سالروز درگذشت شهریار، از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران، به روز ملی شعر و ادب، نامیده شده است.
آثار استاد شهریار
اشعاری از استاد شهریار
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحب نظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم
*****
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
*****
علی ای همای رحمت تو چه آيتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را
دل اگر خداشناسي همه در رخ علی بين
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه ی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو اي گداي مسکين در خانه ی علی زن
که نگين پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان
چو علی که می تواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسيم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتيا را
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت
چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تويی قضاي گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را:
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهی
به پيام آشنائی بنوازد و آشنا را»
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا
گردآوری: بخش علمی بیتوته