به گزارش خبرگزاری صداوسیما، مصاحبه و تدوین این کتاب را «اصغر فکور» براساس خاطرات آزاده جانباز «محسن فرج الهی» انجام داده است.
در بخشی از فصل پنجم این کتاب می‌خوانید: «احساس کردم چیزی شست دستم را گاز گرفت. با هول از خواب عمیق بیدار شدم؛ و دست خونی ترکش‌خورده‌ام را ناخودآگاه به روی سینه‌ام جمع کردم. همان موقع چشمم به تعدادی موش سیاه و بزرگ افتاد که روی جنازه‌ای حرکت می‌کردند؛ و امعا و احشاء شکمش را می‌خوردند.»
«محسن فرج الهی» در خلال عملیات «بدر» به اسارت درآمد. او از نخستین آزادگانی است که در سوم شهریور سال ۱۳۶۹ به کشور برگشتند.
نشر شاهد این کتاب را چاپ و روانه بازار کرد.
چند سطر ابتدایی کتاب «سوت آخر»:
«نه می‌توانم به چند ساعت قبل فکر کنم، نه بعد! معلق‌ام؛ مثل دوران کودکی که ناگهان از خوابی آشفته بیدار می‌شدم و اطرافم را نگاه می‌کردم. وقتی می‌فهمیدم زیر همان سقفی هستم که پدر، مادر، خواهر و برادرانم هستند نفسی به راحتی می‌کشیدم و دوباره می‌خوابیدم.»
