برترینها: چه اتفاقی میافتد وقتی افراد فوقالعاده ثروتمند و مشهور در یک کشتی کروز جمع میشوند؟ طبیعتا، در نگاه اول جز یک نمایش پرزرق و برق انتظار دیگری نداریم. با اینحال، این مسئله برای جدیدترین فیلم تحسین شده روبن اوستلوند سوئدی صادق نیست. روبن اوستلوند در مثلث غم به شما نشان میدهد که وقتی گروهی ثروتمند به یک سفر تفریحی لوکس بدفرجام میروند چه اتفاقی میافتد. مثلث غم با آمیختن انتقاد اجتماعی از قشر ممتاز جامعه در قالب یک کمدی سیاه هجوآمیز لذتبخش، با واکنش مثبت مخاطبان روبرو شد و دومین نخل طلای کن را برای روبن اوستلوند به ارمغان آورد. با نقد و بررسی این فیلم همراه ما باشید
مثلث غم در مسیر کلی فیلمنامهاش از مثل معروف «کشتی احمقها» بهره میبرد. تمثیلی که افلاطون در جمهور بهکار برد و کشتیای را وصف کرد که خدمهای کارنابلد دارد و همین مسئله باعث نابودی این کشتی است. در اینجا البته فقط ناخدای کشتی است که بهنظر جزو احمقها بهشمار میرود. ناخدا (با بازی وودی هارلسون) آمریکاییِ کمونیستی است که کشتی را به حال خود و بهامیدِ داریوش و دیگران رها کرده و خودش به میگساریاش مشغول است.
در فیلم، بهجای خدمهی احمق، مسافران احمق جایگزین شدهاند. مثل زنی که به کثیفبودن بادبانهای خیالی گیر داده و به همهکس رو میاندازد تا آنها را تمیز کند. اینجا جایی است که اوستلوند صریحترین انتقاد خود را نسبتبه سرمایهداری و انسانهای سرمایهدار بیان کرده است. کسانی که از روشهای عجیب و غریب به ثروت رسیدهاند و حالا این ثروت گویی توهمِ خدابودن را به آنها داده است. اوستلوند آدمهای مختلفی را دورِ این سفره جمع کرده است. پولدارهای قدیمیتر توانستهاند از طریق جنگافروزی و ساختن ادوات جنگی یا از طریق انحصار در بازارهای ناسالم به پول و پلهای برسند و جدیدترها (یایا و کارل) با استفاده از امکانات فضای مجازی به چنین جایگاهی دست پیدا کردهاند. در این نقطه، اوستلوند به گوشیهای هوشمند کنایهای دوباره میزند. کاری که تقریبا در همهی ساختههای پیشینش نیز کرده بود.
کشتیِ پرزرقوبرق فیلم مشخصا طبقاتی است. طبقات بالاتر از آن اروپاییها و روسهای بهشدت پولدار است؛ درحالیکه اهالی آمریکای لاتین و آسیاییها دارند آشپزی میکنند یا به تمیزکردن سرویسها و اتاقها مشغولاند. تمثیل کشتی احمقها اما علاوهبر حضور در ظاهرِ داستانی فیلم، درواقع در زیرلایهی فیلم موجود است و این حضورِ مهمتری است. کشتی احمقها درواقع نظامی است که دارد بهدست سرمایهدارها اداره میشود و بعید نیست که زودازود به سرنوشت کشتی تفریحاتی فیلم دچار شود.
مسئلهی برخورد سرمایهدار با کارگر در مثلث غم مشهود است. چیزی که در ساختهی قبلی اوستلوند نیز بهصراحت یافت میشد. آنجا، درگیری مدیر موزه با پسربچهی عصبانی و بامزهی فیلم باعث میشد تا این تم در سرتاسر فیلم گسترش پیدا کند؛ ولی اینجا این برخورد و مواجهه عیانتر و و اضحتر است. یکی از نمودهایش را نیز میتوان در صحنهای یافت که یکی از کارگرهای عرشهی کشتی، بهخاطرِ گفتهی کارل، کارش را از دست میدهد و به خانه برگردانده میشود.
یکی از رکترین سکانسهای فیلم را در مراسم شام با ناخدا میبینیم. جایی که اوستلوند، سرخوش و بیقید و بند، سرمایهدارها را به کثافت میکشد. او درواقع با طراحی این سکانس، نشان میدهد که همهی آن آدمهای بهظاهر مبادی آداب و خوشپوش و خوشبرورو در لحظهی اضطرار و وحشت، تبدیل به چیزهای دیگری میشوند. کسانی که نمیتوانند کوچکترین ناملایمتی را تحمل کنند و به خودشان و بقیه گند میزنند. مراسمی که به مناظرهی بامزه و مفرح ناخدا و پیرمردِ روسی میانجامد. پیرمردی که دائما در نقد کمونیسم سخن میگوید ــ درحالیکه همهی ثروتش را از بازارهای کمونیستی شرق اروپا بهدست آورده است ــ و ناخدایی که از دل سرمایهداری برآمده و حالا نیز یکی از بازوهای اجراییِ آن است، ولی خود را مارکسیست میداند و نقلقولهایش در نقد کاپیتالیسم است. موقعیت متناقض بامزهای که با رجوع مکررِ این دو به گوشیهایشان برای پیداکردن و خواندن جملات، بامزهتر نیز میشود.
یک ساعت پایانی فیلم نیز در جزیره میگذرد. کشتی غرق شده است و حالا بازماندهها در جزیرهای گرفتار شدهاند و باید تلاش کنند تا از این وضعیت جانِ سالم بهدر ببرند.
دیوید رونی، منتقد ارشد هالیوود ریپورتر درباره این فیلم نوشت: روبن اوستلوند، تند و تیزترین مفسر اجتماعی سوئد در سینما، پس از برنده شدن جایزه بخش نوعی نگاه جشنواره کن با بهترین فیلمش «فورس ماژور» و بردن نخل طلا در بخش مسابقه اصلی، با یک طنز نهچندان برنده و تیز درباره طبقه و جایگاه اجتماعی به کن بازگشته است. در حالی که اوستلوند در این اثر هم از دنیای آشنای خود در فیلم «مربع» یعنی همان دنیای هنری نخبگان و ذائقهسازان ثروتمند لیبرال چندان دور نشده است، اما به نظر میرسد کارگردان بیش از حد لزوم در این زمین بازی ماندگار شده و فیلم هرقدر که ادامه مییابد پراکندهتر میشود. این نقص در اولین پروژه انگلیسیزبان نویسنده و کارگردان سوئدی برجسته است، اثری که به سه بخش با سرفصلهای خاص خود تقسیم شده و تنها اولین بخش آن تا حدودی تاثیرگذار است.
پیتر دبروج، منتقد ورایتی نیز نوشت: هر چه دقیقتر به موضوع زیبایی نگاه کنید، زشتتر به نظر میرسد. در این میان، ثروت عملاً از هر جهت نازیبا است. روبن اوستلوند، طنزپرداز سوئدی ساختارشکن از همین دریچه وارد ماجرا میشود و منافذ دنیای نخبهگرای سوپرمدلها و ثروتمندترین افراد را در «مثلث غم» بررسی میکند؛ فیلمی که نام خود را از اصطلاحی در دنیای مد گرفته. چین عمیق بالای ابرو که بر اثر افزایش سن یا استرس ایجاد میشود. البته با وجود بوتاکس مشکلی وجود ندارد که قابل حل نباشد. تئوری او در این فیلم که میان بحثهایی در مورد سرمایهداری و کارل مارکس طرح میشود، این است که زیبایی، خود نوعی واحد پول است، اگرچه بسیار فرار و بیثبات، چیزی شبیه رمزارز، که میتواند هر زمان سقوط کند. برای آزمایش این فرضیه، اوستلوند یک کشتی تفریحی پر از نخبگان بسیار مشهور را غرق میکند و مشاهده میکند که بازماندگان این حادثه چگونه در جزیرهای بیابانی گیر میافتند.
اگر شما هم علاقهمند به فیلم و سریال هستید پیشنهاد میکنیم این فیلم را حتما تماشا کنید