عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در گفتوگویی که تارنما و کانال تلگرامی «ورزش سه» با جواد خیابانی انجام داده سؤالات گونهگونی با او در میان گذاشته شده شده اما این یادداشت تنها به قصد تأمل فرافوتبالی بر یکی از آنهاست چون نشان میدهد مصاحبهکننده همچنان یک ژورنالیست حرفهای است ولی مصاحبهشونده که روزگاری روزنامهنگار بوده دیگر نیست و ترجیح میدهد تنها گزارشگر تلویزیون باشد و راز مواجهۀ رقتبار او با تحقیرهای رییس فدراسیون فوتبال هم در آن فاش میشود.
پژمان راهبر میپرسد: «زمانی شما و برنامههایی که اجرا میکردید چنان تأثیرگذار بود و در خط و ربط فوتبال، تعیینکننده که محمد دادکان یا محسن صفایی فراهانی (رؤسای وقت فدراسون فوتبال) در برنامۀ شما حاضر میشدند و به پرسشهای شما پاسخ میدادند ولی انگار شما از جایی به بعد، دیگر کناره گرفتید و نقش "دادستانی" را واگذاشتید (همانکه بعدتر عادل -فردوسیپور- برعهده گرفت) و آن موضع را ترک کردید در حالیکه روزی در انتخابهای تیم ملی هم اثر میگذاشتید.» خیابانی پاسخ میدهد: «بله، رفتار من عوض شده است.» پژمان میگوید: نه، منظورم رفتار نیست، شیوه است و گزارشگر تصریح میکند: شیوه همان رفتار است. بله، شیوۀ من عوض شده است و توضیح میدهد: تصمیم گرفتم قضاوت را به مخاطب بسپارم. من تنها سؤال میپرسم و به من مربوط نیست که طرف جواب میدهد یا نه.
خیابانی میکوشد از پاسخ صریح بگریزد ولی مصاحبهکننده ادامه میدهد: منظورم این است که رویکرد شما در صدا و سیما متفاوت شده است. در واقع میخواهد بگوید ترجیح میدهی گوشهای باشی و نه در کانون و قلب وقایع. پاسخ جواد خیابانی چیست؟: "مهربانی! چرا باید بجنگیم؟!"
حالا چرا این پرسش و پاسخ مهم است و انگیزۀ این یادداشت؟ آیا چون جواد خیابانی آدم خیلی مهمی است که پاسخ او به یک پرسش را مثل سیاسیون و مقامات ارشد کالبد شکافی کنیم؟ نه! اهمیت داستان در موضوع دیگری است.
این است که جواد خیابانی به این نتیجه رسیده در این صدا و سیما اگر بخواهد بماند و به گزارش فوتبال بپردازد و در ازای هر فقره 500 هزار تومان دریافت کند، باید سرش را بیندازد پایین و «در مدار» باشد و کاری به بهشت و دوزخ دیگران نداشته باشد. هر چند میگوید فردای برخورد مهدی تاج در مقابل دوربین که حمل بر تفرعن او و اهانت به خیابانی شد در استادیوم از او عذرخواسته اما حالا میشود دریافت که او متوجه شده تلویزیون حوصلۀ یک عادل فردوسیپور دیگر را ندارد که چون و چرا کند.
مرحوم عمران صالحی میگفت منِ طنزپرداز پا روی دُم کسی میگذارم غافل از این که دُم او به جاهای دیگر وصل است و به همین خاطر جواد خیابانی ترجیح می دهد پا روی دُم کسی نگذارد و به گزارش خود بپردازد.
این یعنی در این صدا و سیما اگر بزرگ و محبوب و موفق شوی، حذف خواهی شد و راز بقا در آن کوچک شدن است. جواد خیابانی هم نه تنها از وزن خود کاسته و لاغر کرده که از اندازۀ زبان نیز و این داستان را اتفاقا نمیتوان با واژۀ «مهربانی» توضیح داد چندانکه پژمان راهبر هم قانع نمیشود و پیگیر پاسخ است.
در اوج استقبال از مطبوعات مدیر یک روزنامه میگفت با این که میدانستم تیراژ 200 هزار هم به فروش میرسد اما مخالفت میکردم و میگفتم تیراژمان از 100 هزار اگر بالاتر برود میبندند! انگار برای هر آدمی سقفی و اندازهای تعیین شده و بیش از آن نباید رشد کند. بعدها میگفت یکی از دلایل برخورد با مطبوعات همین موفقیت آنان در جلب نظر مردم برای انتخابات مجلس ششم بود حال آنکه رسانه نباید وارد این رقابت میشد و تنها باید روایت میکرد. نتیجۀ آن سیاست البته بعد از 22 سال پیش چشم همه است و میبینیم که مرجعیت رسانهای به بیرون مرزها منتقل شده و قابل توقیف هم نیستند.
پاسخ درستتر خیابانی میتوانست این باشد: شیوۀ یا رفتار خود را عوض کردم چون سرنوشت سه مجری را دیدهام و میبینید: اولی عادل فردوسیپور که کنار گذاشته شد چون قد او بلندتر از اندازۀ تعیین شده بود. مزدک میرزایی هم کوچید و سر از شبکهای درآورد که در نقطۀ مقابل صدا وسیما علیه جمهوری اسلامی تبلیغ و فعالیت میکند. سومی محمد حسین میثاقی است که از خلأ عادل استفاده کرده و به درآمد رسیده اما آماج انتقاد است و نمیخواسته مثل آن سه شود و برای این که بماند "کوچک" شده است.
لطیفهای هست که یکی از دیگری میپرسد: میدانی هواپیما به آن بزرگی را چگونه میربایند؟ پاسخ می دهد: نه! نفر اول توضیح میدهد: صبر میکنند به آسمان برسد و خوب کوچک شود و بعد که کوچک شد آن را میربایند! قدیمترها هم برای کودکان این پرسش پیش میآمد که فروشنده بلیت سینما چگونه پشت گیشه جا گرفته و به شوخی میگفتند وقتی کوچک بوده آنجا رفته!
احمد شاملو در شعر مشهور "در آستانه" میگوید: "کوتاه است در/ پس آن به/ که فروتن باشی". اشارتی به کوتاه بودن درِ ورودی زورخانههای قدیمی تا پهلوانان ناگزیر باشند خم شوند و به زور بازو نبالند و آیین فتوت و جوانمردی فرو نگذارند و درس تواضع بیاموزند.
شاعر اما جایی هم گفته بود: مترجم آلمانی شعر من تماس گرفت و گفت: نمیدانم به جای "فروتن" چه بگذارم؟ چون زبان آلمانی معادل "فروتن" به معنی مصطلح در زبان فارسی ندارد و از کلمۀ دیگر معنی «فرومایه» استنباط میشود حال آنکه "فروتن" بار مثبت دارد و "فرومایه" بار منفی. نمیدانم شاملو چه پاسخی داد و دست آخر « پس آن به که فروتن باشی» چگونه به آلمانی برگردانده شد. اما آقای خیابانی هم خیلی باید مراقب باشد که از آنچه خود «فروتنی» می پندارد، برداشت دیگری صورت نپذیرد. البته خوشبختانه او با همۀ نقدها به فرومایگی درنغلتیده اما آنچه مهربانی و پرهیز از قضاوت توصیف میکند در واقع تندادن به ارادۀ مدیرانی است که همه را در مدار خود میخواهند و مرادشان از مدار، هم نه مهربانی که هماهنگی و کرنش است و خیابانی که نه میخواهد عادل باشد نه مزدک نه محمد حسین در این کنج مهربانی نشسته و آن قدر در مقابل اهانتهای رییس فدراسیون ساکت است که دل خود تاج به رحم میآید و روز بعد دل جویی میکند.
ناچارم بیشتر توضیح دهم: این یادداشت نه در ستایش روزنامهنگار توانایی چون پژمان راهبر است نه در سرزنش گزارشگری که اگرچه بر اطلاعات فوتبالی ما نمیافزاید اما با تیشه به جان زبان و ادبیات فارسی هم نمیافتد و برای اظهار فضل واژههای فرنگی را قطار نمیکند. بلکه بر آن است بگوید جواد خیابانی کوچک شده تا بماند. همه اما نمیتوانند به کوچک شدن تن بدهند چون گاه کوچک شدن به بهای تحقیر است نه تحدید دایرۀ تأثیرگذاری. او نه چنان که خود می پندارد فروتن است و نه آن گونه که منتقدان تصویر می کنند فرومایه. ترجیح داده میانمایگی را برگزیند. راز بقا در این ساختار انگار میانمایگی است اما باید مراقب بود از میانمایگی به فرومایگی درنغلتیم.