برترینها: امروز، دو روایت متفاوت از از فرزندآوری در دو روزنامه خراسان و اعتماد منتشر شده است. در واقع یکی از روایتها، (تمایل به فرزندآوری بعد از ۲۱سال در یک خانواده متعلق به خراسان) مقابل روایت مهناز و غزاله، زنی که از پرداخت مخارج فرزندش عاجز است قرار گرفته.
روزنامه خراسان داستانِ فرزندآوری یک خانواده بعد از ۲۱سال را اینگونه روایت میکند:
هر دو نفرشان از خانوادههایی پرجمعیت بودند و زمانی که با هم ازدواج کردند، تصورش را هم نمیکردند روزی برسد که شنیدن صدای نوزاد در خانه برایشان تبدیل به آرزو شود،اما حالا بعد از ۲۱ سال زندگی مشترک، حال و هوای خانه آقای «صالحپور» و خانم «ادیگوزلی» متفاوت شده است. وقتی با آنها برای گفتوگو درباره این سالهایی که در انتظار فرزند بودند، تماس میگیرم.
رئیس جهاد دانشگاهی اردبیل چند وقت پیش درباره این زوج گفته بود: « یکی از مراجعان بالای ۳۹ سال این مرکز که سابقه ۲۳ بار سقط مکرر جنین طی دوران ۲۱ سال ازدواج داشت با هدف افزایش شانس بارداری به کمک متخصصان مرکز درمان ناباروری قفقاز جهاد دانشگاهی، درمان به روش لنفوسیتتراپی از ماهها قبل آغاز شده بود که اولین نوزاد به این روش در این مرکز کاملا سالم به دنیا آمد».
سید فریدون صالحپور، متولد سال 1354 است. او درباره شروع زندگی مشترکشان میگوید: « سال 80 ازدواج کردیم. شغلم آزاد است و ساکن شهرستان گرمی از استان اردبیل هستیم. خانواده ما با خواهر و برادرها 6 نفر هستند که من فرزند آخر هستم. خانواده خانمم هم 2 تا برادر و 4 تا خواهر هستند. بنابراین خانواده هر دو نفرمان پرجمعیت هستند. بعد از ازدواج، تصمیم گرفتیم که بچهدار شویم، اما سالهای بسیار سخت و تلخی را در چشم انتظاری داشتن فرزند گذراندیم».
او درباره تلخیها و سختیهایی که در این 21 سال پشت سرگذاشتند، میگوید: «سالهایی بود که خانمم دو بار سقط را تجربه میکرد. حال و احوال ما در آن شرایط را فقط زوجهایی درک میکنند که بچه سقط کرده اند. شاید تصور آن غم و سوگواری برای بچههایی که اصلا به دنیا نیامدند، برای شما باورکردنی نباشد، اما هرچه که بود، برای ما بسیار سخت و ناراحتکننده گذشت. سوگواری برای بچههای سقطشدهام پیرم کرد. بیشتر این بچهها در همان اوایل و تا دو یا سه ماهگی سقط میشدند؛ یعنی ما دو تا سه ماه خوشحال و امیدوار بودیم که این بار صاحب فرزند خواهیم شد، اما ناگهان، همه امیدمان به ناامیدی تبدیل می شد. البته سال گذشته، یک بچهمان تا چهارماهگی ماند و بعد سقط شد، اما بقیهشان در کمتر از چهارماهگی آن اتفاق برایشان می افتاد».
هاجر ادیگوزلی، متولد 1363 و خانهدار است. اولین سوالم از او درباره 23 بار سقط است که باورش برای خودم سخت است. ادیگوزلی میگوید: «هر بار سقط میکردم، با خودم میگفتم بالاخره معجزه میشود. خیلیها میگفتند به خودت رحم کن، تو نمیتوانی مادر شوی، اما من خیلی دوست داشتم که طعم مادری را بچشم. بارها در خواب و رویا، بچهام را بغل می گرفتم و می بوسیدم، اما وقتی به خودم میآمدم، میدیدم که بچهای ندارم. دست دکتر احمدی درد نکند، این اواخر خیلی به من امید میداد، میگفت خانم مطمئن باش با این روش جدید، بچهات سالم به دنیا میآید. البته بعد از هر بار سقط بچه، افسرده می شدم، زندگیام به هم میریخت و حال و حوصله هیچ کاری را نداشتم. مثلا همین سال گذشته که بچه در چهار ماهگی سقط شد، قلبش کار میکرد و نمیمرد، هر کاری که دکترها میکردند، باز هم جان داشت. با این که بچه اصلا رشد نمیکرد، اما سقط هم نمی شد. مثلا کلیهاش اصلا کار نمیکرد. زندگی ام کلا به هم ریخت تا سقط شد. در این سالها خیلی سختی کشیدم».
احساس مادری که بعد از 23 بار سقط برای اولین بار بچهاش را میبیند، قابل توصیف است؟ خانم «ادیگوزلی» به این سوال پاسخ میدهد: «تا اواخر بارداریام خیلی استرس داشتم. حتی گاهی فشارم ناگهان بالا میرفت. همه میگفتند که دیگر استرس نداشته باش، ان شاءا.. سالم به دنیا میآید، ولی من مدام نگران بودم. دست خودم نبود. هر وقت با خدا راز و نیاز میکردم، میگفتم یعنی میشود من بچهام را ببینم، در آغوش بگیرم و ... . لحظه اولی که دیدمش، قابل توصیف نیست. چطوربگویم. از خوشحالی فقط گریه میکردم. باور میکنید تا بچهام را ندیدم، قبول نمیکردم که سالم به دنیا آمده؟ هرچه دکترها میگفتند سالم است و خیالت راحت، باورم نمی شد. با این که با چشمهایم دیدم بچهام به دنیا آمد، اما چون او را 2 ساعت بردند تا در دستگاه بگذارند، باورم نمی شد. چشمهایم هر لحظه به در اتاقم در بیمارستان بود تا بچهام را بیاورند و او را در آغوش بگیرم. من این حس را چطور برای شما توصیف کنم؟ ببخشید، نمیتوانم. وقتی هم برای اولین بار بچهام را در آغوش گرفتم، هیچ چیز به او نگفتم، فقط نگاهش کردم و بوسیدمش. فقط در دلم گفتم: سلام مامانی، تو معجزه خدایی برای من». با یادآوری این لحظات، ناگهان بغض، گلوی این مادر را میگیرد و نمیتواند به صحبت ادامه دهد و گوشی را به همسرش میدهد.
«ببخشید دست خودم نیست، وقتی فرزندم را میبینم و یاد این سالهای سخت میافتم، مدام گریهام میگیرد». «ادیگوزلی» با این مقدمه میگوید: «همه اطرافیان میدانستند که من باردار میشوم اما بعد بچهام سقط میشود. گاهی خبردار می شدم که بعضیها به شوهرم میگفتند که مشکل از توست که خانمت مدام بچههایش سقط میشود، اما او به هیچ کسی نگفته بود که مشکل از من است.
واقعا هم مشکل از من بود. ایمنی بدنم در دوران بارداری خیلی بالا میرفت و بچه سقط می شد. در این سالها خیلی به شوهرم اصرار میکردم حالا که من نمیتوانم طلاق بگیرم و بروم، تو من را طلاق بده و برو. او همیشه میگفت نه، ما با هم این زندگی را شروع کردیم و منتظر معجزه میمانیم. مدام میگفت صبر می کنیم. درآمد شوهرم زیاد نبود، اما خودش را وقف زندگیمان کرده بود. گاهی برای هزینههای درمان بعد از سقط شدن بچه از دیگران پول قرض میکرد، اما چیزی به من نمیگفت. سال قبل میخواستم دیگر بروم تا این که دکتر احمدی را دیدم. امیدم اول به خدا، بعد دکتر احمدی بود. او هر ماه یک بار به استان اردبیل می آید. گفته این بار که بیاید، به ما زنگ میزند تا بچه را ببریم و ببیند. خیلی از او ممنونم. هیچ کسی باورش نمی شد که من روزی مادر شوم. 23 بار سقط کردم و این بچه بیست و چهارم است. باور میکنید یک زن 24 بار باردار شود؟ هنوز هم کسی باور نمیکند که من مادر شدم. الان همه زنگ میزنند و میگویند واقعا خودت مادر شدی؟هنوز هم بعضیها باورشان نمیشود».
روزنامه اعتماد نیز در گزارشی درباره تاثیر گرانی بر زندگی قشر ضعیف و متوسط، ماجرای زنی که نمیتواند مخارج پزشک و رشد فرزندش را تامین کند را روایت کرده.
اعتماد اینطور شروع میکند:
خسته از کار و کشمکشهای روزانه تلفن را قطع کرده و بچه را به سختی روی صندلی اتوبوس نگه داشته تا بتواند از پنجره خیابان را ببیند.
مهناز ساکن مرکز تهران است و همسرش اخیرا بیکار شده. در برابر سوالها از روزی میگوید که برای چکاپ بچه به خانه بهداشت رفته و عصبانی برگشته: «خانمی که آنجا نشسته بود، گفت هنوز وقت داری، دوباره بچهدار شو. ناراحت شدم گفتم در هزینه خوراک موندم، دومی رو پیشنهاد میدی؟ عصبانی بودم که چطور به خود اجازه میده برای زندگی مردم تکلیف تعیین کنه و بیتوجه به شرایط اقتصادی پیشنهاد میده؟ در این مدت کمتر تونستم برنج و گوشت بخرم و بیشتر این اقلام رو خانواده برام میارن. اگر برادرم نبود وضع دیگهای داشتم اما تا کی میتونم روی کمک برادر حساب کنم؟ حقوق همسرم کمتر از 7 تومن بود، مجبور شدم با وجود بچه 5 ساله دوباره برم سر کار تا فقط بتونیم خونه اجاره کنیم. چند ماه پیش دیدیم نمیتونیم با این قیمتها خونه جدید اجاره کنیم، تصمیم به جدایی گرفتیم تا اینکه خودم کار پیدا کردم.»
درز پنجرههای اتوبوس سوز را به صورت خسته مسافران هو میکند. زن نسبتا جوانی با عصبانیت کیسه دارو را روی هوا میچرخاند و همزمان با لغزشهای شدید اتوبوس روی یکی از صندلیها مینشیند و کودکش را نیز کنار خود مینشاند. عصبانی است چون از اول مهر تا الان سه بار بچه را به دلیل سرماخوردگی دکتر برده،
هر بار 300 تا 500 هزار تومان هزینه کرده و چندین قلم داروی سرماخوردگی گرفته. «این کیسه دارو شده 350 هزار تومن.» پس از حذف ارز ترجیحی دارو و جایگزین شدن ارز نیمایی بازار، روند قیمت دارو افزایشی شد. بررسی افشای اطلاعات با اهمیت نماد شرکت ایران دارو که در تاریخ 17 آبان نشان داد که کپسول امپرازول 28 عددی با بیش از 73درصد افزایش از 9662 تومان به 16 هزار و 800 تومان رسیده و قرص فاموتیدین بیش از 35درصد افزایش داشته است.
همچنین گزارش افشای اطلاعات درباره داروسازی امین نیز نشان داد قیمت مصرف ویتامین ب۱ از تاریخ 29 آبان سال گذشته تا دوم آبان سال جاری 30 درصد افزایش داشته و شربت دیفن هیدرامین کامپاند در سال جاری دو بار افزایش قیمت را تجربه کرده و از مرداد سال گذشته بیش از 50درصد افزایش داشته است. البته کمتر میتوان هزینههای دارو را قلم گرفت ولی بسیاری از افراد مانند مژگان فعلا لباس زمستانی را قلم گرفتهاند و در خوشبینانهترین حالت فقط برای بچه لباس میخرند: «این کاپشن رو مادرشوهرم از فروشگاهی در ترکیه برای بچه خریده 600 هزار تومن و همین کاپشن در ایران بالای یه میلیونه. حقوق شوهر من 12 میلیونه که 7 تومن بابت کرایه خونه میره و 5 تومن میمونه. قبلا دو هفته یک بار گوشت و مرغ و هفتهای یک بار میوه میخریدیم حالا ماهی یک بار و هر ده روز یه بار شده اما خدا رو شکر خانواده همسرم، کمک میکنن.»
نفرات بعدی مجید و غزاله هستند، یکی در ایستگاه اتوبوس دست در جیب پاسخ میدهد و دیگری روی خط تلفن دردِ دل میکند و هر کدام از نگرانیهایشان میگویند. مثلا مجید ازدواج را از زندگیاش حذف کرده چون با حقوقی که دارد فقط میتواند در نبود پدر خرج خانه را بدهد و تازه به خواهرهایی که ازدواج کردهاند هم دستی برساند. غزاله هم صحبت را به قیمتهای سرسامآور مهد و وسایل تفریح کودک میرساند؛ تا سال گذشته که هزینه بازی کودک در شهربازی سعادتآباد 100 هزار تومان بود هر دو هفته یک بار بچهها را به آنجا میبرد ولی از وقتی هر سانس به 300 هزار تومان افزایش یافت ماهی یک بار به آنجا میروند. اخیرا در سوپرمارکت چشمش به ارزانترینهاست و خارجیها را کنار گذاشته است. میگوید شرایط برخی خانوادهها طوری شده که شهریه را قسطبندی میکنند. شهریه امسال برای مهدکودکها در تهران از یک میلیون و پانصد تومان شروع شده و بسته به نوع آموزش، خدمات و منطقهای که در آن قرار گرفته تا 9 میلیون و 300 هم بالا میرود. حالا بماند که در چند سال اخیر برخی مراکز و آموزشگاهها در زمان ثبتنام اعلام میکنند که اگر قیمت دلار افزایش داشته باشد امکان اضافه شدن شهریه وجود دارد.