زندگی، سرطان‌زدگی و سرطان رهیدگی

اقتصادنیوز یکشنبه 09 بهمن 1401 - 17:53
یکی درد و یکی درمان پسندد / یکی وصل و یکی هجران پسندد/ من از درمان و درد و وصل و هجران/ پسندم آنچه را جانان پسندد باباطاهر

1) رهیدگان از سرطان مثل همنشینان با آن در دنیای پر از تحدید و فرصت می‌زیند، محدود به انبوهی از بایدها و نبایدهای درمانی و بهداشتی و غذایی‌اند و آزاد در ساختن مولفه‌هایی نو و متفاوت برای زیست روانی، زیست اجتماعی و حتی زیست فرهنگی و اجتماعی. در سرطان، با سرطان و بی‌سرطان باید و می‌توان به نوعی دیگر زیست، به گفته اسنایدر «این شناخت سیال که زندگی من فقط از خودم نیست، این همدلی لطیف ما برای فاصله گرفتن از مرگ همراهی می‌کند» و به راستی «سلامتی مساله‌ای از جنس با هم بودن است»؛ فهم توامان تنهایی و همبستگی و دیدن فراسوی درد و ناآزادی تن، به روی بیمار درگیر در سرطان یا رهیده‌ای از آن، افق‌های تازه در زندگی می‌گشاید پدیده‌ای در این دوران ابتلا به روشنی دریافته و درمی‌یابم.

2) «سرطان‌زدگی» و «سرطان رهیدگی» هر دو مقوله‌هایی فراتر از بیماری و سلامت تن یا ناخوشی‌ها و خوشی‌های عینی‌اند، باید در خلق آنها او را ادراکات ذهنی و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی را هم دخیل و سهیم دانست. از آن لحظه که بیمار با بروز دردهای نوظهور و ناگهانی می‌فهمد که روال معمول سلامتش دچار اختلال شده است و معاینه‌ها و تصویرها و آزمایش‌ها آن آشفتگی را حاصل چنگ زدن سرطان بر بدن او می‌بینند، فرد به جهانی پر بیم و امید پا می‌نهد، جهانی که بازدارنده‌ها و شتاب‌دهنده‌های زندگی دل و دیده و ذهن و زبان او را فرا می‌گیرد: چگونه درد بکشد و چگونه درمان شود؟ سر بر کدام دامن نهد و با کدام همدرد هم‌سخنی کند؟ چه کسانی نگران و چه کسانی حامیان اویند؟ 

پزشک و بیمارستان و دارو و مراقبت را کجا سامان دهد؟ هزینه‌های معنوی و مادی درمان و بهبود را چطور و به پشتوانه و پشتیبانی کدام نهاد تامین کند، حتی آنجا که بیمار از درد می‌رهد و به راه سلامت می‌سپارد، باز هم هراسی در پی هراسی دیگر به سر وقتش می‌آید؛ هراس ادامه زندگی و مولفه‌های پشتیبان آن، هراس تامین معیشت و ابعاد آن، هراس تهیه دارو و منابع آن، هراس همبستگی و استمرار آن، هراس...

3) من با این هراس‌ها زیسته‌ام و می‌زیم در عین حال از آنها گذشته و می‌گذرم، اما می‌بینم که واقعیت‌های «زیست سرطانی» و زیست «پساسرطانی» روز به روز سرسخت‌تر و آشکارتر شده‌اند و می‌شوند دایره آمدگان به این دنیاها و رفتگان از آنها مدام گسترش یافته است و می‌یابد. سرطان و سرطانی‌ها به دور و نزدیک هر خانه و خانواده ایرانی و حلقه و صف و شبکه رسیده‌اند و می‌رسند نامداران و نام‌آوران عرصه‌های گوناگون علمی و مدنی و سیاسی نیز در این میان هم سرشت و هم‌سرنوشت تهیدستان و نادیده‌شدگان جامعه شده‌اند. همه در برابر هزینه‌های کمرشکن دارو و درمان و دستیابی با کیفیت به خدمات سلامت و حمایت حاکمیت از امروز و آینده سرطان‌زدگی نگران و ناتوان و سرگردانند. در عمل گویی نظام سلامت کشور خود بیمار است و روز به روز بیمارتر هم می‌شود، این به آن معناست ناخوشی و ناکارایی نظام سلامت از حد گذشته و به وضع حاد سرطانی رسیده است. در این حال کدام رویکرد، کدام ساختار و کدام ساز و کار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی باید و می‌تواند به درد سرطان‌زدگان و حتی از سرطان رهیدگان بیاید؟ بهشت وعده‌های رسمی اصحاب قدرت در ترسیم وضع مناسب دارو و درمان معیشت با هر دو جهان سرطان زیستی و سرطان اندیشی، فاصله‌ای دور و دست‌نیافتنی دارد، نظام سلامت در اندیشه سلامت آسان و ارزان شهروندان به‌طور عام و بیماران خاص به‌طور خاص نیست، باید به جد چاره‌هایی اندیشید و به کار بست.

4) روشن است که در وخامت یا بهبود وضع زندگی و سلامت سرطان‌زدگان رویکردها و راهبردها و ساختارها و نهادهای حاکمیتی بیشتر از شخص سرطان‌زده و حلقه نزدیکان او موثرند، اما نمی‌توان و نباید به سادگی از نگاه و نقش و اراده بیمار در دوران درگیری و پس از آن غافل ماند، آنجا که سیاست به ویژه در وجه اجتماعی‌اش ناتوان است و کمتر به فکر انسان و حقوقش در بیماری است، باید زاویه انتظار را به سوی خود بیمار و جامعه مدنی کشاند. وقتی نظام رسمی سلامت گرفتار بی‌تفاوتی و بی‌عملی است و در عمل سود ذی‌نفعان سیاسی و اقتصادی را بر رهایی به موقع بیماران مستاصل از درد و رنج ترجیح می‌دهد، باید به مرجعیت پاسداشت سلامت و اولویت بازگشت بیماران به زندگی از سوی جامعه مدنی و حتی خود سرطان‌زدگان بیشتر اعتنا کرد و اعتبار داد، یعنی باید به بیمار قدرت هر چه بیشتر رهایی از گونه‌های مختلف درد و رنج داد.

5) می‌توان از دانش اجتماعی و تجربه انسانی برای بالا بردن توان سرطان‌زدگان در ورود به فرآیند بهبود و بازگشت به زندگی بهره برد، تاکنون از بالا بردن میزان «سرمایه اجتماعی» و تقویت همبستگی‌های برآمده از آن در این زمینه سخن زیاد به میان آمده است. روشن است که «سرمایه اجتماعی» مقوله‌ای اجتماعی و ناظر به ساختارها و نهادهای توانمند در جامعه است، اما فروتر از آن می‌توان به سطوح فردی سرمایه‌ای نیز رجوع کرد. فرد لوتانزا ملوان امریکایی که به حوزه روانشناسی علاقه‌مند شد و تا سطح ریاست آکادمی مدیریت در دانشگاه کلمبیا هم پیش رفت، امروز به اهمیت و ضرورت توجه به مفهومی تحت عنوان «سرمایه روان‌شناختی» می‌پردازد. به نظر او سرمایه‌ روان‌شناختی ترکیبی از چهار مولفه «خودکارآمدی»، «امیدواری»، «خوش‌بینی» و «تاب‌آوری یا انعطاف‌پذیری» است که منظومه آنها رفتار موزون فرد را در مواجهه با نابسامانی‌ها شکل می‌دهد. در این منظومه «خودکارآمدی» به معنای اطمینان داشتن به توانایی‌های انسان برای فائق آمدن بر مسائل و چالش‌های پیرامون و پیش‌رو، «امیدواری» به معنای ثبات قدم در مسیر اهداف و جهت‌گیری به سوی آنها برای نیل به موفقیت، «خوش‌بینی» به معنای به کارگیری ظرفیت‌ها و انتظارها نسبت به رخدادهای آینده و «تاب‌آوری [انعطاف‌پذیری]» به معنای مقابله مثبت و توانایی عقب‌نشینی یا خیز برداشتن در موقع احاطه سختی‌هاست. می‌توان همنشینی با سرطان یا رهایی از آن را با برخورداری از سرمایه روان‌شناختی آسان‌تر کرد و از دنیای سرطان زده به دنیای بعد ازآن زودتر رسید. بازگشت به «زندگی» برای سرطان‌زدگان دور از دیدرس و دست‌نیافتنی نیست، من در این ایام این نزدیکی را با تمام وجود تجربه کردم، با سفر «از خود به خود» به گفته اقبال لاهوری می‌توان از «همنشینی با مرگ» گذشت و همنشین زندگی شد.

منبع: اعتماد

منبع خبر "اقتصادنیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.