به گزارش ایسنا، این شاعر و پژوهشگر افغان ساکن ایران به مناسبت روز مادر، پارههایی از یادداشتهایی را که برای زندگینامهاش نوشته، به اشتراک گذاشته که چنین است: «مادرم زنی است آرام و بسیار صبور و زحمتکش. با روحیهای به شدت سازشکار و قدری کمجرئت و دارای اعتماد به نفس اندک. یک زن سازگار و مهربان و خانوادهدوست. کمتر قدرت «نه» گفتن دارد. هر چه بگویی، ناچار میپذیرد، هرچند مخالف میل او باشد.
در آن زمان زنان هرات معمولاً سواد نداشتند و مادرم باسواد بود و اهل خواندن کتاب و روزنامه گاهی. ولی در عین حال یک زن خانه بود به تمام معنی. و در امور خانه فوقالعاده.
بسیار مهماننواز بود. حتی اگر آن مهمان خلاف میل او آمده بود، او با جدیت تمام به همه امور رسیدگی میکرد. و ما مهمان زیاد داشتیم، مهمانهایی گاه مدتی در خانه ما بودند از اقوام.
در سالهایی که پدر بیمار بود (او حدود ۲۵ سال با بیماریهای مختلف درگیر بود) عین یک پرستار دلسوز و جدی، از او پرستاری کرد. همیشه غذای پدرم جدا بود. همیشه رخت و رختخوابش تمیز بود. همیشه پرهیزهای غذایی و داروهای پدرم مرتب بود.
خاصیت دیگر مادرم این است که از بعضی اخلاقهای خاصی که زنها به ویژه نسبت به خانواده شوهر دارند، بسیار دور است. خیلی در این زمینهها مصالحهجو، آرام و صبور بود. به همین دلیل خواهرشوهرهایش خیلی خیلی او را دوست داشتند. مثل یک خواهر. مادرم اینقدر که عکس خندان با اینها دارد، با خواهرانش ندارد.
البته مادرم رنجهایی هم برد. از این جمله سالهای تنهایی در جوانی بود. پدرم بسیار در سفر بود. گاهی ماهها در سفر بود. یا در شکار. و مادرم تنها با بچهها در خانه و مراقب زندگی.
رنج دیگری که مادرم برد، دوری از فرزندان بود که تا حال ادامه دارد. این خیلی برایش سخت بود.
رنج دیگری که مادرم دید، دو سه حادثهای بود که در سالهای اخیر بر او وارد شد. یکی مرگ پدرم که خیلی در او اثر گذاشت. بلافاصله چند ماه بعد از مرگ پدر، مادر هنگام عبور از خیابان تصادف کرد و حدود شش ماه روی تخت بود. باز یک حادثه دیگر برایش رخ داد که کمرش دچار آسیب شد. و در نهایت شکستگی استخوان که سبب شد سه چهار سال آخر عمرش را بر روی تخت بگذراند تا ۳۱ اردیبهشت ۹۹...
*عکس پدر و مادر است و برادرم اسدالله. روز اعلام آزادی حجاب در زمان محمدظاهر شاه، حوالی ۱۳۴۰. حالا تصور کنید که حجاب مردم هرات چگونه بود که این «آزادی»اش به حساب میآمد.»
انتهای پیام