راستش را بخواهید انتظار این که در فضای دوقطبی آن هم به تعبیر بزرگواری دوقطبی تهی مغزان حرف معقول و معتدل شنیده شود توقع بیجایی است. تریبون ها هم اغلب به اغراض سیاسی آلوده اند و انتشار این حرف ها در جایی که منتقد رسمی دولت است مشکل را دوچندان می کند. تا آن جا که دوستی که به حسن نیت من در موارد این چنینی شک نداشت وقتی زنگ زدم تا حالش را بپرسم گفت: مگر تو مرا خائن نمی دانی؟ گفتم:چرا خائن؟ گفت: چون من امسال نه تنها در جشنواره شرکت می کنم که در گوشه و کنار جشنواره کارهایی هم انجام می دهم. گفتم روی چه حسابی این حرف را می زنی؟ گفت: روی حساب همان یادداشتی که نوشته بودی. که دیدم بعله، مثل همیشه در فضایی پر از سوء تفاهم زندگی می کنیم و من باید به نزدیک ترین دوستانم هم توضیح بدهم که من هیچ وقت چنین روحیه ای نداشتم و الفاظی مثل خائن و مزدور را به این راحتی ها به کار نمی برم. این همه سال تلاش کردیم و تاوان دادیم تا ادبیاتی این چنینی از این مملکت رخت بربندد. این همه سال درباره و علیه دوقطبی نوشتیم و همه کسانی را که سعی دارند مردم را به دو دسته خائن و شریف تقسیم کنند به سعی در سوریه سازی متهم کردیم آن وقت به سادگی چند نفری را که مثل ما فکر نمی کنند و می خواهند در جشنواره فیلم فجر شرکت کنند خائن بنامیم؟ دور باد چنین روش و منشی از همه ما که شیوه اهریمنان است. ایدون باد!
من در جشنواره شرکت نمی کنم. پارسال هم شرکت نکردم. سال ۸۸ هم شرکت نکردم و خیلی از سال های دیگر را هم. با این که شرکت در جشنواره حقیقتا یکی از لذت بخش ترین کارهای زندگی ام بوده و هست. دست کم برای این که بسیاری از عزیزترین دوستانم را در همین جشنواره می بینم. یک دل سیر هم می بینم. یاد و خاطره علیرضا غفاری عزیز بخیر. جشنواره دو سال پیش را ده روز کامل باهم سر کردیم و به او گفتم علیرضا این هم کفاره همه قول و قرارهایی که با تو گذاشتم و بد عهدی کردم و نیامدم. جشنواره فیلم فجر برای من که از اوایل دهه هفتاد پایم به آن جا باز شد تا به امروز یکی از گرم ترین محافلی بوده که نظیرش را سراغ ندارم.
جشنواره فیلم فجر فقط جایی برای فیلم دیدن و کارنامه یک ساله سینمای ایران را مرور کردن نبوده، جایی بوده برای گپ و گفت و خاطره بازی با آدم حسابی های این سرزمین. این ها را گفتم تا بدانید نرفتن به جشنواره فیلم فجر برای من کار راحتی نبوده و نیست. اما یک وقتی هایی اتفاقاتی رخ می دهد که دل و دماغ زندگی کردن را از تو می گیرد چه رسد رفتن به جشنواره را. اختیار خودم را که دارم. دیگران را هم از جشنواره رفتن منع نمی کنم. قطعا آن ها آن جوری که من به دنیا نگاه می کنم نگاه نمی کنند و شاید هم همین طور نگاه می کنند اما فکر نمی کنند شرکت در یک جشنواره به معنای مزدوری و خیانت است که اگر این طور فکر می کردند قطعا پایشان را به آن جشنواره نمی گذاشتند. مشکل ما این جاست که هیچ وقت خودمان را جای دیگری نمی گذاریم. حساب خبرنگاران و عشق فیلم ها به کنار. بعضی هامان توقع داریم تهیه کننده و سرمایه گذاری که همه زندگی شان را وقف یک فیلم کرده اند مثل من و شما رفتار کنند. و یا حتی فلان بازیگری که عمری دویده بلکه در یک اثر سینمایی دیده شود تا از آن طریق بتواند مابقی عمر هنری اش را طی کند باید مثل من و شمایی که هیچ جای زندگی مان به سینما ربطی ندارد رفتار کند و با تحریم اتفاقی مثل جشنواره فیلم فجر با آینده حرفه ای اش قمار کند. این حرف خدابیامرز دکتر علی شریعتی که یا حسینی باش و یا زینبی وگرنه یزیدی هستی در این مملکت کم تلفات نداده. بعضی از ماها صبح تا شب علیه ایدئولوژی حرف می زنیم اما خودمان تا مغز استخوان ایدئولوژی زده ایم و هرکسی را که به شکل و شمایل ما نباشد داخل آدم نمی دانیم و حاضریم هر تهمت و دشنامی را نثارش کنیم.
مخلص کلام این که شرکت در جشنواره را خیانت نمی دانم. عدم شرکت در جشنواره را هم فضیلت نمی دانم اگرچه با آن هایی که در جشنواره شرکت نمی کنند ممکن است همدل تر باشم. بعضی از دوستان خوب من از دست اندرکاران این جشنواره هستند که باز اگرچه ته دلم دوست داشتم امروز این مسئولیت ها را قبول نمی کردند اما باز این تفاوت ها باعث نمی شود از ارادتم به آن ها کاسته شود. من اگر با آن ها دعوایی داشته باشم بر سر مسائل جدی تری است. در بین آن دوستان کسانی هستند که سال ها در میادین جنگ بوده اند و مصائبی را به جان خریده اند که خیلی ها در خواب هم نمی توانند تصورش کنند. قطعا من با آن ها بر سر مسائل حکمرانی اختلاف دارم. اختلاف جدی هم دارم. اگر هم خدای ناکرده روزی کار به جاهای خیلی باریک بکشد شاید برای همیشه با آن ها وداع کنم اما رفاقتم را بر سر چیزی مثل برپایی جشنواره با آن ها بهم نخواهم زد.
۵۷۵۷