فرشته‌ها آمدند برای استقبال/ حاج فریدون غلامی شهید ِهمیشه زنده

خبرگزاری فارس دوشنبه 17 بهمن 1401 - 19:41

به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، فرشته‌ها آمده‌اند برای پیشواز. چشمان‌ِ پُرنورِ حاج آقا می‌خندد. خنده‌‌ای که روشنی می‌بخشد به آسمان و زمین. حاج آقا نگاهش هم بخشنده است. مثلِ دستانش، مثل قامت‌اش، مثل اندیشه‌اش، مثل سیره و زندگی‌اش. او همیشه ایثار کرده است. حتی جان‌ش را. فرشته‌ها سر خم می‌کنند به نشانه‌ی احترام. فضا از رایحه‌‌ی گل‌های سرخ و نیلی و سپیدی که برای استقبال آورده‌اند، عطرآگین شده است. حاج آقا دستش را روی قلبش می‌نهد. به دیدار سالار شهیدان می‌رود و پس از سال‌ها دل‌ش در سینه آرام گرفته است.

محرم است و نوای یا حسین(ع) می‌رود تا عرش. لیوان‌ها یکی‌یکی از شربتِ گلاب و نعنا پر می‌شوند و در سینی‌های بزرگ جای می‌گیرند. خادمان اباعبدالله، حاج ‌آقا را دوره کرده‌اند اما او نذر کرده که خودش برای زوار حسینی شربت بریزد. باد می‌دود لابه‌لای موهای جوگندمی حاج آقا. او آرام ذکر می‌گوید:« اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلایَ وَ ابْنَ مَوْلایَ، وَ سَیِّدی وَابْنَ سَیِّدی، اَلسَّلامُ». کلمات قطره‌قطره از چشمان‌ِ قهوه‌ای حاج آقا می‌چکند روی گونه‌هایش و محاسن‌اش را نمناک می‌کنند. او در مکتب حسین پرورش یافته و از زمانی که به یاد دارد حسینی بوده است. جوانی پارچ خالی شربت را از دستانِ حاج آقا می‌گیرد و دوباره پُر می‌کند. شهر پر از عاشق است و حسین‌(ع) بر تک‌تک مریدانش نظر دارد.

 

ویلچرِ حاج آقا

حاج آقا ویلچر را می‌چرخاند به سمتِ مدرسه. دیر زمانی است که ویلچر عصای دستش شده است و امروز علی‌رغم رنجِ عمیقِ جسمانی‌ که در تمامی سلول‌های تنش منتشر شده، به مدرسه آمده است. او اعتقاد دارد که مدرسه سنگر انقلاب اسلامی است و دانش‌آموزان سرباز و ستون آن. سنگر و سربازانِ کوچکش را باید حفظ کرد برای نظام. حاج آقا آمده تا برای شکوفه‌های انقلاب از بنیان‌گذار کبیر بگوید. از کسی که پدرِ همه‌ی مردم مسلمان و آزاده‌ی جهان است. کسی که مظهر وحدت و یگانگی است. خودِ او 14 ساله بود که در پای منبر یک روحانی که در ایام محرم به روستای‌شان حاجی آباد آمده بود، با ماهیت نهضت امام(ره) آشنا شد و از آن زمان به بعد آشنا کردن کودکان و نوجوانان با آرمان‌های انقلاب اسلامی را رسالت خویش می‌دانست.

دانش‌آموزِ انقلابی

«إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»، وردِ زبان حاج آقا بود. حاج آقا می‌گفت باید به بچه‌ها بگوییم که حق و باطل چیست. باید برای آنها روشن شود که حق و باطل همواره در طول تاریخ با یکدیگر در تقابل و کشمکش بوده‌اند. بچه‌ها باید بدانند که باطل نابود شدنی است. دختران و پسران ما باید آگاه شوند به شعارهای انقلاب اسلامی.

حاج آقا فریدون غلامی حاجی‌آباد در شهریورماه ۱۳۴۳ در روستای حاجی‌آباد، روستایی از توابع بخش مرکزی شهر دزفول در یک خانواده مذهبی متولد شد. او از زمانِ دانش‌آموزی انقلابی شد و تا لحظه ورود امام به کشور در تظاهرات شرکت می‌کرد.

در پنجم آذر 1358 و پس از صدور فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل بسیج، به همراه جوانان و نوجوانان روستای‌شان عضو بسیج شد. در آن زمان به دلیل غصب زمین‌های کشاورزی روستا توسط رژیم پهلوی، او به همراه دیگر خانواده‌های روستایی در شهرک زراعی شوش که بعد از پیروزی انقلاب به شهرک شهید محمد منتظری تغییر نام داد، ساکن شدند.

 

حاجیِ جبهه و جنگ

حاج آقا، حاجی جبهه و جنگ هم هست. قبل از شروع جنگ، بسیج مستضعفین در شهرک شهید منتظری تاسیس شد و با شروع جنگ، بسیجیان این شهرک جزو اولین گروه‌هایی بودند که آموزش نظامی دیدند. حاج آقا همیشه هوایی جبهه است و فرو می‌رود در هوای آتش و خمپاره و جنگ و زیر لب زمزمه می‌کند: « شب آخر هنوز یادم هست/ خیمه زد عطر سیب در سنگر/ خیمه تاریک شد، و این یعنی/ روضه‌خوان گفت از شب آخر.».

او از جمله رزمندگانی بود که در همان ماه‌های اول جنگ به جبهه اعزام شد. به غربِ کرخه. رژیم بعث با تجهیزات لجستیکی و پیشرفته‌ی جنگی خود شهرهای مرزی را ویران می‌کرد اما مقاومت خودجوش و مردمی، پیشروی دشمن را مهار می‌کرد. آذرماه ۱۳۶۰ عملیات طریق‌القدس به منظور آزادسازی شهر «بُستان» و تأمین مرز و دسترسی به هورالهویزه طراحی شد. عملیاتی به بلندای تاریخ دفاع مقدس.

 عملیات طریق‌القدس که با موفقیت به پایان رسید، ارتباط میان نیروهای دشمن در شمال غربی و جنوب غربی خوزستان قطع شد و مردم ۷۰ روستا پس از آزادی بر بام‌ِ خانه‌ها فریاد الله‌اکبر سر دادند. حاج آقا در بطن عملیات حاضر بود. با قامتی استوار در قلبِ اتحاد و یکپارچگی سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران. هر عملیاتی که پایان می‌یافت او برای ادامه تحصیل به مدرسه‌ی محل زندگی‌اش باز می‌گشت و در پشت نیمکت‌های کلاس، درس را ادامه می‌داد. درس هم جهادی دیگر بود برای او.

 

ماجرای قطع نخاع شدن

حاج آقا غلامی در دی‌ماه سال 1365  آموزش تخصصی فرماندهی دسته را گذراند و سپس به گردان عمار لشکر ولی عصر (عج) که مقرش در پادگان کرخه بود، اعزام شد. مدتی در جبهه‌های جنوب و در منطقه عملیاتی شلمچه حضور داشت و چند صباحی نیز به کردستان رفت. او در طول حضور در جبهه‌های جنگ سه بار مجروح شد. دو بار در اثر ترکش و بار آخر در اثر اصابت یک خمپاره ۶۰ در سال 1366.

در مرز شلمچه، خمپاره به سنگر خورد و همه جا پر شد از آتش و دود. خاک سُرخ شد و آسمان گُر گرفت. حاج آقا را بی‌هوش رساندند به بیمارستان صحرایی علی بن ابی طالب (ع) و از آنجا به بیمارستان گلستان اهواز و سپس بیمارستان کاشانی اصفهان. ماجرای قطع نخاع شدنش را برای بار اول پرستاری در بیمارستان کاشانی اصفهان براش توضیح داد. پرستار گفت: « قطع نخاع یعنی کاهش قدرت یا فلج کامل عضلات» و حاج آقا خود خوب می‌دانست که نخاعِ قطع شده یعنی رنجِ مداومِ پایان ناپذیرِ لاعلاج.

تنها واکنش حاج آقا به شنیدن خبر قطع نخاع شدنش حسرتِ از دست دادن جبهه نبرد بود و بس. او در آن هنگام همسر و سه فرزند پسر داشت. فرزند آخر پدر را که در ماه‌های پس از تولدش به صورت مداوم در جبهه‌ها بود، نمی‌شناخت و غریبی می‌کرد. همسر هم بی‌تابی می‌کرد از ضایعه نخاعی حاج آقا. خمپاره‌ی 60 علاوه بر قطعی در نخاع، آسیب‌هایی در ریه، طحال و روده حاج آقا ایجاد کرده بود و او را در معرض خطر جدی زخم‌بستر قرار داد که همه‌ی این‌ها همراهی، صبر و توکل خانواده را طلب می‌کرد. خانواده‌های افراد قطع‌نخاعی به روشنی می‌دانند صبر یعنی چه؟ همراهی چگونه است؟ و توکل چه نعمتِ خارق‌العاده‌ای است.

شهید زنده‌ی این خاک

حاج فریدون غلامی پس از اینکه به دلیل آسیب نخاعی از حضور در جبهه‌ها محروم شد، به پایگاه بسیج شهرک شهید منتظری بازگشت و به فعالیت‌های خود در حوزه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ادامه داد و به همت او و دوستان بسیجی‌اش بیش از ده‌ها یادواره در حوزه ایثار و شهادت برگزار شد. حاج آقا غلامی همچنین با راه‌اندازی انجمن جانبازان نخاعی ایرانیان، مشکلات جانبازان نخاعی استان خوزستان را پیگیری می‌کرد.

عوارض مجروحیت بارها حاج آقا را در بیمارستان‌های اهواز و تهران بستری کرد اما او در همان وضعیت ضعف قوای جسمی نیز در مقابل اصرار اطرافیانش به استراحت بیشتر اظهار می‌کرد که: «دلم آرام نمی‌گیرد.» او دردِ دین داشت و این درد، آرام و قرار را ربوده بود از روح و جانش. زنده یاد حاج فریدون غلامی، جانباز ۷۰ درصد دزفولی شب گذشته پس از تحمل 35 سال رنجِ ناشی از مجروحیت به خیل همرزمان شهیدش پیوست. او به آسمان رفت اما آرمان‌هایش اینجا روی زمین است نزدِ ما. گُلی سرخ بدرقه‌ی راهِ شهید زنده‌ی این خاک.

پایان پیام/

 

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.