به گزارش رکنا و به نقل از ورزش سه، امیر حاج رضایی که جزو چهرههای شناخته شده فوتبال ایران محسوب می شود، در مصاحبه ای گفته که دلیل فاصله اش از فوتبال چیست. مربی سابق تیمملی که سال ها به عنوان کارشناس در برنامههای فوتبالی دیده می شد، مدتی است دیگر فعالیت خاصی ندارد.
امیر حاج رضایی به سوالی مبنی بر اینکه چرا مدتهاست از فوتبال فاصله گرفته و در رسانهها هم حضور ندارد، گفت: من با توجه به اینکه بیش از ۷۰ سال سن دارم بیش از ۶۵ سال با فوتبال زندگی کردهام، تجربه کافی را در فوتبال ایران دارم و فکر میکردم فوتبال ایران در انتخابات شهریور ماه، گزینههای بهتری داشته باشد، اما اشخاصی که من میشناختم، ثبت نام نکردند و در لیست کاندیداها قرار نگرفتند. نهایتاً روند سابق تکرار شد و اتفاقات به همان شکل که همه میدانیم، صورت گرفت و اشخاصی که قبلا کار کرده بودند، مجدداً در رأس کار قرار گرفتند. بعد از ۸ شهریور دیدم که دیگر حرفی برای گفتن ندارم. قبلا مقالاتی مینوشتم و گفتوگوهایی میکردم، اما وقتی انتخابات به پایان رسید و نتایج مشخص شد، واقعا دیگر حرف جدیدی برای گفتن نداشتم؛ کمااینکه الان هم ندارم. بنابراین به دلیل اینکه حرفی برای گفتن ندارم، فاصله گرفتم و در این سالهای عمرم به مسائل دیگری پرداختهام. با وجود عشق و علاقهای که به فوتبال دارم، حس کردم الان وقت کنارهگیری است.
این کارشناس فوتبال افزود: من همیشه در فوتبال با مشکل زندگی کردهام و سعی کردم حقیقت را به مردم بگویم. من پست و شغلی ندارم که نگران باشم باشگاهی من را به خاطر حرفهایم کنار بگذارد و منافع من به خطر بیفتد یا از نظر مالی دچار مشکل شوم. منافع من، منافع مردمی است که به فوتبال عشق میورزند و با جیب تهی در بدترین شرایط میآیند و فوتبال نگاه میکنند. بنابراین همانطور که آنها از این فوتبال دلخوش نیستند، من هم دلخوش نیستم. این واقعیت است که مسائل مختلفی دائماً در فوتبال ایران رخ میدهد؛ محتوا متفاوت است، اما فرم همه مسائل یکی است. شاید باور نکنید که من فوتبال ایران را اصلا نگاه نمیکنم؛ نه به این دلیل که خدایی نکرده سطح آن پایین است یا برای من فضیلتی باشد، بلکه آن حسی که قبلا داشتم، دیگر در وجودم نیست.
حاج رضایی اوقات خود را با مواردی جز فوتبال می گذراند: این جبر است که عدهای میآیند و دوران آنها تمام میشود و میروند و نسل دیگری جایگزین آنها میشوند. تمام تلاش من این بود که در عین اینکه شرافتم حفظ شود، کنار بیایم و حتی نظارهگر هم نباشم. من به طور کلی از شرایطی که بر فوتبال ایران حاکم است، راضی نیستم و به همین دلیل سعی میکنم فیلم ببینم، کتاب بخوانم، موسیقی گوش بدهم و عمرم را با اینها بگذرانم و زمستان را سر بکنم.
در این سالها همیشه حاج رضایی را به عنوان کارشناس در رسانهها و تلویزیون دیده ایم. او به سوالی مبنی بر اینکه وقتی به عقب نگاه میکنید از چیزی که پشت سر گذاشتید راضی هستید؟ اینچنین پاسخ داد: دوران خیلی خوبی بود. من میتوانستم با زبان فوتبال با مردم ارتباط برقرار کنم و بازخوردهای این ارتباط را در کوچه و خیابان میدیدم که مردم نسبت به من خیلی لطف داشتند. الان با وجود اینکه بیش از سه سال و نیم است که حضور ندارم، همچنان افرادی که با فوتبال زندگی میکنند، به من اظهار محبت و لطف میکنند. برای من دوران خیلی خیلی خوبی بود. من اینستاگرام ندارم اما چند وقت قبل، یکی از آشنایان یک تصویری در اینستاگرام به من نشان داد که باعث شد بغضی در گلوی من بنشیند؛ آن تصویر، یک عکس سه نفره از آقای فردوسیپور ، آقای حمیدرضا صدر و من بود. کسی که عکس را گذاشته بود، یک نثر متأثرکنندهای نوشته بود و سوال کرده بود این سه نفر چه شدند و کجا رفتند؟ من در یک ماه آخر عمر آقای صدر با خانواده ایشان در تماس بودم و دوران خیلی سختی را گذراندیم؛ (با بغض) اینکه یک شخصیت چند بُعدی و یک انسان دوست داشتنی که به سرعت در میان مردم محبوبیت کسب کرد، چون یک آدم فاضل بود، به این شکل از دنیا رفت، رنج من را خیلی زیاد کرد. همانطور که این رنج در مورد آقای فردوسیپور همراه من بود و هست و خواهد بود. وقتی آن تصویر را نگاه میکردم، برایم رویایی و تراژیک بود. به هر حال من معقتدم هر چیزی، یک روزی تمام میشود. عمر به این شیرینی هم یک روز تمام میشود و یک چیزهایی دائمی نیست اما نوع رفتن، دردناک بود. به جز یکی دو خاطره تلخ، من همیشه خاطرات خوبی داشتم و وقتی در مجامع عمومی ظاهر میشدیم، مردم با محبت برخورد میکردند و ما آنجا با تصور خودمان، فکر میکردیم که کارمان درست است که مردم دوستمان دارند و اظهار محبت میکنند. امیدوارم این چنین باشد.
امیر حاج رضایی انکار نمی کند که دلتنگ فوتبال است: جالب است بگویم که دفتر دوم کتاب نامههای آلبر کامو را به محبوبش میخوانم؛ تحت عنوان خطاب به عشق. من این عشق را به فوتبال میآوردم؛ از زبان یک نویسنده جهانی که برنده جایزه نوبل است. او خطاب به محبوبش مینویسند و محبوب من فوتبال است؛ وقتی میخوانم، گاهی کتاب را میبندم و نمیتوانم ادامه بدهم. البته این اواخر چند کتاب بوده که نمیتوانستم بخوابم؛ یکی از کتابهایی که مطلقاً نمیتوانم بخوانم، کتاب آقای صدر است؛ از قیطریه تا اورنج کانتی. (با بغض) من همان روزهای اول کتاب را خریدم. این کتاب خیلی ناراحت کننده است و با قلم توانا و شیوای ایشان، لحظات بدی را که ایشان میگذرانند، تصویرسازی و نقاشی میکنند؛ تا جایی که به ۲۵ صفحه آخر که میرسند، ادامه نوشتن را به دختر خانمشان واگذار میکنند، چون دیگر نمیتوانستند بنویسند (با گریه)، چون بیماری در کمینش نشسته بود. اینطور شد دیگر. البته نمیخواهم بگویم که فقط ما سه نفر در فوتبال بودیم؛ دوستان توانمند زیادی هستند که همچنان در فوتبال هستند اما سرنوشت ما سه نفر اینطور رقم خورد و با تقدیر هم نمیشود جنگید. دست در کیسه تقدیر کردیم و قرعهمان اینطور درآمد. چه کار میتوانیم بکنیم؟ هیچی. فکر میکردم تا لحظهای که عمرم به دنیا است و نفس میکشم، با فوتبال زندگی میکنم اما چرخ روزگار را نادیده گرفته بودم و حالا هم تاوان آن را میدهم. همین است و کاری نمیشود کرد.