خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: فتنه تمام نمیشود چون تاریخ مصرف ندارد. نگهدارندهاش نَفَس شیطان است و از همان روز خلقت آدم، بود و هست و همچنان ادامه دارد. اما بر آدمیزاد روزگاری میگذرد که در آن، فتنهها شدت میگیرد؛ خدا فراموش میشود؛ ایمان را به دلار میفروشند و شر، شرافتمندانهترین دارایی بشر میشود. در این دوران، معاویهها بر منبر رسول الله (ص) بالا و پایین میپرند و عمروعاصها دست در دست خوارجی اینبار به نام «داعش»، خاک شهرها و روستاها را به توبره میکشند و انسانیت را در محراب مساجد و کنیسهها و کلیساها سر میبُرند.
ما در این روزگاریم؛ روزگاری که هر نشانی تو را به نام علی (ع) برساند دلیل مرگت میشود. روزگاری که روسریها را از سر میاندازند تا اشهد ان علیا ولی الله از مأذنهها بیفتد. روزگاری که مزار جناب عمار بن یاسر را به جرم عشق علی بن ابی طالب (ع) بمباران و موشکباران میکنند تا تن صحابهی پیامبر رحمت (ص) را، یک هزار و چهارصد سال پس از شهادتاش، دوباره به خاک و خون بکشند!
ما در این روزگاریم و برای شناختن صورت بزک شدهی فتنه باید از راه و روش عمارِ روزگاری بگوییم که یک تنه به جنگ فتنهای رفت که رو در روی چشمان امام علی (ع) با آستینهای بالازده، قرآن را بر نیزهها میبست و برای جلب توجه سادهلوحان ظاهربین، سنگ خدا را به سینه میکوبید. دومین روایت، راوی جناب عمار است، کوهی که به امتداد تاریخ پشت امیرالمونین (ع) ایستاد، آنچنان ایستادنی که حتی داعشیها نیز از هیبت خاک مزارش به رعشه افتادند:
جناب عمار، پسر سمیه بود و یاسر؛ اولین شهدای اسلام که در بیابانهای تبدار مکه و زیر سنگینی سنگهای کینهای که سینههایشان را میشکافت فریاد اشهد ان لا اله الا الله سر دادند و به بتهای شیطان پشت کردند. و وجود پسر چنین بزرگانی چه میتواند از آب دربیاید جز آن تعریف مبارکی که خود پیامبر (ص) در حقاش فرمود: «سراسر وجود عمار سرشار از ایمان است.» «از سر تا قدم عمار مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است.»
جناب عمار جنجگو بود. قلق شمشیر را برای کور کردن چشم فتنه خوب بلد بود. در جنگ صفین چنان حماسهآفرینی کرد که از تاب و توان پیرمردی در سن و سال او به دور بود. در آستانهی سپاه امام علی (ع) ایستاده بود و هیبتش وسیلهی تمییز حق از باطل بود. عمار، بعد از پیامبر (ص) شده بود معیار؛ معیاری برای فهمیدن حق و یافتناش. شنیدهها به نشنیدهها و دیدهها به ندیدهها حرف پیامبر (ص) را رسانده بودند که فرموده بود: «عمار با حق است و از آن جدا نمیشود.» پس هر آنجا که عمار ایستاده بود حق بود.
اما جناب عمار در همهمهی سپاه معاویه به انتظار تحقق وعدهی محبوباش رسول الله (ص) گردن میکشید؛ همان که روزی بشارتاش را اینچنین به او داد: «تو اهل بهشت هستی! و قومی ستمگر تو را خواهند کشت.» عمار با بصیرت بود. ستمگرشناس. میدانست پیراهنش در معرکهی معاویه به خون شهادت آغشته خواهد شد. میدانست و وصیت کرد: «مرا با لباسهای خونینم کفن کنید تا در محضر پروردگارم حجتی علیه این جماعت ناجوانمرد اقامه کنم.»
پس جناب عمار لباس رزم را بر تن نحیفاش جا انداخت و سنگینی شمشیر را با عظمت روحاش به دوش کشید و به دل میدان زد در حالی که آخرین جملاتش این بود:
ـ خدایا؛ تو میدانی که اگر بدانم رضای تو در این است که خود را در دریا بیفکنم میافکنم. اگر بدانم رضای تو در این است که لبهی شمشیر را بر شکم قرار دهم و بر آن خم شوم که از آن طرف به در آید، چنین خواهم کرد. خدایا؛ میدانم و مرا آگاه ساختی که امروز عملی که تو را بیش از هر چیز راضی سازد جز جهاد با این گروه نیست، و اگر میدانستم که جز این عمل دیگری هست، آن را انجام میدادم.
با شنیدن خبر شهادت و متارکهی جنگ، امیرالمونین (ع) در جستوجوی پیکر جناب عمار در میان قربانیان و شهدای سپاه حق بیرون آمد تا اینکه عمار نود و چند ساله را پس از سالها جهاد و یاری اسلام با محاسنی سفید، پیکری نحیف و استخوانی و پیراهنی آغشته به خون، به چهره بر خاک دید. اشک، دیدگان مبارک امام علی (ع) را پر کرد و در کنار جناب عمار بر زمین نشست و پیکرش را با مهر به آغوش کشید و درباره او فرمود: «خداوند رحمت کند عمار را، در روزی که مسلمان شد و روزی که به شهادت رسید و روزی که در قیامت دوباره برانگیخته خواهد شد»
چشمها با دیدن پیکر صد چاک عمار در آغوش امیرالمومنین (ع) و شنیدن اندوه این سخنانش به گریه افتاد و امام (ع) در حالی که خون را از پیشانی جناب عمار میزدود فرمود: «همانا دیدم که هیچگاه از اصحاب بزرگ پیامبر (ص) نامی به میان نمیآید مگر اینکه عمار، چهارمین یا پنجمین آنان باشد و احدی از قدمای اصحاب پیامبر در این نکته شکی نداشتهاند که در چندین جا، بهشت خداوند بر او واجب شد؛ پس گوارا باد بر او بهشت خداوند.» پس حضرتش بر جنازهی جناب عمار نماز خواند و طبق وصیت، بی غسل و کفن و با لباس و محاسنی خونین او را در محل شهادتش که در استان رقهی کنونی و در کشور سوریه است به خاک سپردند تا به خیال حاضران، تحمل رنج فتنههای دنیا در خوابگاه ابدیاش خاتمه بیابد.
اما نمیدانستند که یک هزار و چند صد سال بعد، دوباره فتنهگرانی به نام اسلام به پا خواهند خاست و کینهی علی (ع) را از قبر عمار خواهند گرفت.
در بیست و یکم رمضان یا همان ششم مرداد سال ۱۳۹۲، گروههای تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند با حملهی خمپارهای و شلیک پیاپی موشک، صحن مقبرهی جناب عمار را مورد اصابت قرار داده و بخشهایی از دیوارهها را تخریب کردند اما این سرانجامِ هدفشان که نابودی کامل مزار این صحابی عظیم الشان بود نبود چرا که در ششم فروردین سال ۱۳۹۳ با افزایش دسترسیهایشان، دوباره مواد منفجرهای را در منارهها کار گذاشتند و در دقایقی به طور کامل آنها را تخریب کردند. هر چند مزار جناب عمار همچنان محفوظ بود و تخریب نشد اما با پیشروی داعشیها و بمبگذاری مستقیم، در نهایت در بیست و پنجم اردبیهشت سال ۱۳۹۳، مزار جناب عمار به طور کامل تخریب شد تا یاد این مبارز فتنه را از سر تاریخ بیندازند اما با سخن پیامبر (ص) چه خواهند کرد؟ آیا آن را نیز با بمبها و خمپارههایشان به رگبار خواهند بست؟ همان سخنی که فرمود: «عمار با حق است و حق با عمار، عمار گرد حق میچرخد هر کجا که باشد؛ و قاتل عمار در آتش است.» در آتش. و یاد جناب عمار همچنان در قلب تاریخ، زنده و پویا و جاریست تا در هجوم فتنهها، دستگیرمان باشد.
منابع:
امینی، الغدیر، ۱۳۹۷، ج۹، ص۲۵
اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۷۳، بیروت، انتشارات دارالمعارف
تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱
کامل ابن اثیر، ج۳، ص۱۵۷
واقعه صفین، ص۳۲۰
طبقات الکبری، ج۳، ص۲۶۲
رجال کشی، ص۳۳
اسدالغابه، ج۴، ص۴۷
پایان پیام/