خبرگزاری فارس_ کرمان؛ آمنه شهریارپناه: حاجاسماعیل را خیلیها میشناختند، برخی کمتر و برخی هم بیشتر اما نامش برای قاطبه مردم ناآشنا بود، خاصیت اخلاص همین است گمنام زندگی میکنی و نامدار میروی ...
کسی که آوازهاش در مناطق محروم پیچیده بود و برای یتیمان، محرومان و مستضعفان پدری میکرد.
او همزمان با شوق و شادی ملی و در میان پخش گل و شیرینی در سراسر کشور، یعنی درست در روز پیروزی انقلاب اسلامی به دنیا آمد و در میان جشن و سرور، شادی و نور و پخش نقل و نبات، شهد و شربت یعنی در شب میلاد حضرت ارباب رفت ...
با وزیر ورزش به کرمان آمده بود و یادش بود که سال نو نزدیک است، میخواست آستینهایش را بالا بزند، بسازد و به خانه بخت بفرستد، برای دخترکان معنویاش جهیزیه جور کند، استعداد ورزشی پسران و دختران مناطق محروم و دورافتاده را در رشتههای مختلف کشف کند ...
احمدی خیلی کار داشت اما وقت نشد، سفینهای بیوقت زمین خورد و در مأموریتی کاری به سمت آسمان رفت، او شب جمعه و شب زیارتی آقا اباعبدالله به دیدار حق شتافت.
حاجاسماعیل بیست سال پیش یک گروه جهادی بهنام منتظران خورشید راه انداخت و خستگیناپذیر تلاش کرد، برای انقلاب و برای زمینهسازی ظهورِ آن خورشید همیشه تابان، روز و شب دوید و وقت و بیوقت تلاش کرد.
کسانی که اسماعیل احمدی را میشناختند، میگویند او در راه خدمت به محرومان تا جایی کار میکرد که بیهوش میشد، هیچوقت نشده بود پای مستضعفان و انقلاب وسط باشد اما حاجاسماعیل در خانه نشسته باشد.
او وقتی به کرمان رسید، به دیدار حاجقاسم رفت، پیش از این از او تصویرهای زیادی در قابهای مختلف داشت و دستنوشتههای زیادی هم به یادگار گذاشته بود، اما آن تصویری که از کنار مزار حاجقاسم منتشر شد و چهرهاش درد را فریاد میزد و آخرین دست نوشتهای که روی دستمال کاغذی نوشت، تا همیشه در عمق جان محرومانی که سالها برایشان عشق میریخت، میماند قلبشان را به آتش میکشد.
نام گروه جهادی حاجاسماعیل احمدی ما را بیش از همیشه به این شعر گره میزند و تا عمق جانمان را میسوزاند.
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری ...اللهم عجل لولیک الفرج
پایان پیام/۸۰۰۶۵/ب