نصیری: اولین جرقه ی انقلابی گری و پیوستن به حضرت امام را یادتان هست که کجا و چطوری خورد؟
دعائی: خدا رحمت کند همه ی رفتگان ما و شما؛ پدرم روحانی بودند و از روحانیون مطرح یزد هم بودند و در جریان بیماری مرحوم آقای بروجردی که به رحلت ایشان منجر شد من یزد بودم. من اولین بار اسم امام را از پدرم شنیدم که گفت حاج آقا روح الله شایستگی مرجعیت را دارند.
نصیری: چه سالی شما نجف مشرف شدید و خدمت امام رفتید و به ایشان پیوستید؟
دعائی: من بعد از اینکه از کرمان به قم آمدم داستان طلبگی من هم داستان خیلی زیبایی هست. پدر من علیرغم اینکه روحانی بود و علاقمند به آیین روحانیت و اینها بود سرخورده بود به دلیل مضایقی که برای او پیش آورده بودند در جریان حضور رضاشاه و خلع لباس روحانیت و قدغن کردن مراسم مذهبی به خصوص روضه خوانی و عزاداری ایشان مقاومت کرد عمامه ی خودش را بر نداشت مقاومت کرد سخنرانی کرد علیه رضاشاه و او را تبعید کردند به کرمان؛ در کرمان هم البته دست از فعالیت نکشید به دلیل موقعیت خوبی که از نظر تبلیغی داشت در کرمان شهره شد تاثیرگذار شد و به دلیل شور و هیجان انقلابی و مبارزاتی که هر چه بگوییم داشت مردم به او علاقمند شدند و به ایشان گرویدند این گرایش باعث شد که دو مرتبه ایشان را از کرمان به یزد برگرداند و به زندان انداختند.
نصیری: مایل نبودند جنابعالی وارد حوزه شوید؟
دعائی: وقتی من طلبه شدم و ایشان خبردار شد اعلام کرد که من راضی به طلبگی تو نیستم. من برای جلب نظر ایشان و عمل به فرمان و امر ایشان سعی کردم که شغلی انتخاب کنم مدتی در تجارت خانه های فرش کرمان حسابداری می کردم مدتی در کارخانه ی برق کرمان به حسابداری مشغول بودم.
نصیری: در عین حال که درس حوزه هم می خواندید
دعائی: بله تا حدود لمعه را من در این شرایط انجام دادم. تا اینکه پدر متوجه شد که من واقعاً جدی هستم در امر حوزوی و مطالب حوزوی و دروس حوزوی و پیغام داد که اگر جدی هستی من حرفی ندارم وقتیکه ایشان رضایت داد من دیگر به قم آمدم. سه سال قم بودیم و شور و هیجان مبارزاتی هم بود یعنی فعالیت های مبارزاتی در اوج بود و من هم به دلیل همان هیجانی که داشتم دنبال شخصیت های می گشتم که با کانون های اصلی مبارزه مرتبط بودند. در جمع کرمانی های ما اخوان حجتی بودند مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی بودند مرحوم آقای باهنر بودند که فوق العاده تاثیرگذار بودند شخصیت های این چنینی بودند که بنا شد یک نشریه زیرزمینی به نام بعثت را منتشر کنیم. کسانی که پایه گذار اصلی این نشریه بودند کرمانی هایی که اسم بردم و مرحوم آقای سید هادی خسروشاهی بودند، مرحوم آقای ربّانی شیرازی بودند، مرحوم آقای منتظری بودند و مرحوم آقای مصباح بودند. کل کل آقای مصباح و آقای خسروشاهی شیرین هست اگر خاطره ی آن را برای شما نقل کنم جالب است.
نصیری: بله آقای مصباح تازه در گذشتند خوب و شنیدنی است.
دعائی: این طیفی که این نشریه را پایه گذاری کرده بودند علاقمندان امام بودند و علاقمندان آقای شریعتمداری هم بودند. مثلا آقای علی حجتی و آقای خسروشاهی اینها یک گرایش آن طرفی داشتند البته در خارج از قم آن موقع مقام معظم رهبری هم در مشهد بودند ایشان هم جزء کسانی بودند که می شود گفت پایه گذار بودند و مرتبط بودند با این حرکت و از مشهد کمک می دادند و من خاطرم هست که اولین سرمقاله ی آن را مرحوم آقای باهنر نوشت چرا بعثت؟ و مرحوم آقای هاشمی می نوشتند آقای خسروشاهی می نوشتند آقای حجتی می نوشتند و دیگران به خصوص آقای مصباح؛ البته آقای منتظری فعالیت پشت صحنه داشتند یعنی کمک های مالی را می دادند و کارهایی که ضرورت داشت انجام می دادند. من خاطرم هست یک روز آنجا مشغول تایپ کردن بودم هنوز معمّم نشده بودم پالتویی داشتم و یک کلاه نمدی قمی سرم بود پشت میز نشسته بودم داشتم تایپ می کردم این آقا محسن با خواهرش فاطمه خانم کوچولو بودند محسن مثلا ۴ سالش بود با هم توی حیاط بازی می کردند همینطوری مسیر بازی آنها آمد جلوی اتاق یک دفعه دید من آنجا نشستم دارم تایپ می کنم یک چند لحظه ای به من خیره شد بعدش گفت که فاطی فاطی بیا ببین چه مردکه ای؟!! تعبیر ماندگاری بود.
نصیری: در مورد آقای شریعتمداری اختلاف نظر به این بر می گشت که ایشان عمدتا حرفش این بود که باید خود رژیم شاه اصلاح شود و خیلی دنبال انقلاب به مفهوم حذف رژیم شاه نبود چنین مسئله ای بود؟
دعائی: ببینید ابتدا اختلاف در مشی بود. امام خیلی قاطع و صریح و انقلابی واقعی بودند آنها می گفتند که افشاء جنایات حاکم بر کشور افشاء ماهیت رژیم درست است منتهی باید در حد نصیحت و در حد ملایمت باشد و امام اعتقاد داشتند به صراحت و روشنگری واقعی؛ بعدش هم اینکه مشی دیگری انتخاب کرده بودند و آن تاسیس دارالتبلیغ بود فعالیت رفرمیستی مبارزاتی در آن ایام بود تا انقلابی گری به هر حال این زوایا به جایی کشید که ناگزیر شدند که کم کم فتیله ی بعثت را پایین بکشند و در کنارش نشریه ی صد درصد انقلابی خط امامی را سامان بدهند که نشریه ی انتقام بود که مشی مبارزاتی روشن و قوی داشت انا من المجرمین منتقمن شعارش بود آن را آقای مصباح و آقای هاشمی و دوستانی که خط امامی محض بودند سازماندهی کردند
نصیری: نوع مقالاتی که مرحوم آقای مصباح می نوشتند شما یادتان هست چی بود؟ چون الان یک بحث هایی بعد از فوت ایشان در گرفت که گویا ایشان اساسا انقلابی نبودند همراهی با امام نمی کردند و ...
دعائی: ببینید مرحوم آقای مصباح در حقیقت می شود گفت که یک روحانی آگاه به مسائل زمان خودشان بودند و با احساس مسئولیت مبارزه با شرایط حاکم بر کشور این یک واقعیت است. در یک مقطعی که مبارزات اوج گرفت و طیف های مختلف به مبارزه پرداختند یک نگرانی به وجود آمد نگرانی این بود که جهت مبارزه و سرانجام مبارزه با آنچه که ما به آن دل بستیم و معتقد هستیم نیانجامد و به همین دلیل اینها به این نتیجه رسیدند که ما در عین حفظ مواضع و حمایت از فعالیت های مبارزاتی گذشته و ادامه ی راه گذشته باید از اینکه حامی جریاناتی باشیم که در نهایت آنها اگر پیروز شوند اهداف ما را نخواهند پذیرفت پرهیز کنیم.
نصیری: جریانات چپ و مجاهدین خلق و مارکسیستی و اینها؟
دعائی: به خصوص التقاط؛ مرحوم آقای مصباح در این زمینه به قدری وسواس و حساسیت داشت که حتی نوآوری های مرحوم آقای شریعتی را بر نمی تابید و آنها را انحرافی می دانست. حتی در مدرسه ی حقّانی ایشان به عنوان یکی از مدرسین برجسته مدرسه بودند به این نتیجه رسیده بودند که حرکت مرحوم آقای شریعتی موجش دامن طلاب حقّانی را هم گرفته است یعنی این طلاب گرایشاتی پیدا کردند در جلسات سخنرانی ایشان می روند شرکت می کنند کتاب های ایشان را می خوانند و ایشان نگران بودند و موضع داشتند و در موضع گیری های خودشان با حساسیت هایی که باز برخی طلبه ها داشتند مواجه شده بودند و گاهی مقاومت می کردند و ایشان هم به دلیل همان احساس مسئولیتی که داشت و البته با آن خصلت تندروی و عصبی بودن در بعضی موارد تهدید کردند که اگر ادامه پیدا کند من دیگر مدرسه نخواهم آمد
این باعث موجی در مدرسه شد که باید برای آن چاره ای می اندیشند. اینها مراجعه کردند به تاثیرگذاران و بلندپایه هایی که مدرسه را اداره می کردند من جمله مرحوم آقای بهشتی؛ از آقای بهشتی خواستند که ایشان حکمیت کنند آقای بهشتی پذیرفتند مخالفان و موافقان را جمع کردند و حرف های همه را گوش کردند قضاوت نهایی که کردند و حرف فصلی را که ایشان زدند آن هم حمایت از آقای شریعتی بود البته در نتیجه آقای مصباح اینجا به نوعی منزوی شدند حالا نمی گویم تخطئه شدند و ناگزیر از موضع گیری و خروج از مدرسه شدند. این ایام من نجف بودم آقای مصباح نامه ای را برای امام نوشتند و این نگرانی خودشان را از موج جدید و نگرانی دیگرشان را از تصمیمی که گرفته شده و در مدرسه اینطوری عمل شده برای امام گزارش کردند
ایشان نامه ای برای امام نوشتند من نامه را محضر حضرت امام بردم و به ایشان عرض کردم که آقای مصباح منتظر پاسخ هستند. امام آهی کشیدند فرمودند که این بزرگواران به عالم و آدم شک دارند من در آینده پاسخی را خواهم داد. امام سخنرانی کردند و سخنرانی تاثیرگذاری هم بود و دو طیف را نصیحت کردند طیف دانشگاهی و طیف حوزوی؛ از هر دو طیف خواستند که اینها با هم متحد شوند و ابراز نگرانی کردند از تخطئه هایی که حوزه علیه دانشگاه دارد و دانشگاه علیه روحانیت دارد و حتی یک تعبیری داشتند که اگر تحولی صورت بگیرد و ما بخواهیم که نظامی را اداره کنیم ناگزیر هستیم از اینکه از تحصیل کرده های دانشگاهی استفاده کنیم. اگر خاطرتان باشد تعبیر امام بود. در این سخنرانی در حقیقت پاسخ آقای مصباح هم بود و تعبّد آقای مصباح جالب هست یعنی بعد از این سخنرانی آقای مصباح علناً علیه آقای شریعتی هیچ جا صحبت نکردند. اگر خاطرتان باشد فضایی پیش آمد که بنا شد آقای حجتی و آقای مصباح با هم مناظره کنند برای مقدمات تفاهم با هم جلسه ای در اتاق ما در روزنامه ی اطلاعات گذاشتند آقای مصباح تشریف آوردند آقای حجتی هم بودند و خیلی هم با هم صمیمی بودند صحبت کردند و اینها و در نتیجه آن مناظره ی کذایی که انجام شده بود. آقای مصباح یک شوخی با من کردند گفتند که تو از حمایت هایی که از شریعتی کردی استغفار کن؛ گفتم که نیت، نیت خیر بوده است خداوند به نیت خیر اجر می دهد.
نصیری: اجازه بدهید من همینجا یک سوال کنم حضرتعالی تمام این سالیان پس از انقلاب یعنی از همان سال اول که سفیر ایران در عراق شدید شما حقوقی از دولت دریافت نکردید از مجلس هم حقوقی نگرفتید و همچنین موسسه اطلاعات.
دعایی: حالا ما هم وفادار به عهدی بودیم که با امان زمان (عَجَلَ اللهُ تَعَالَی فَرَجَهُ الشَّرِیف) بستیم که سرباز ایشان باشیم من وقتی که امام فرمودند به عراق بروم ابتدا مخالفت کردم با انتصاب خودم برای این مسئولیت دلایل خودم را هم به حاج احمد آقا گفتم که به امام بگویید من تشکر می کنم از اینکه امام به یاد ما بودند ولی من مصلحت نمی دانم که به دلیل ناآشنایی و عدم تجربه یک روحانی برود در این سمت و اگر خطایی از او سر بزند به حساب روحانیت گذاشته می شود و اجازه بدهند که نروم و امام استدلال هایی کرده بودند اولا خوششان آمده بود از اینکه به کسی دارند پیشنهاد کار می دهند.
بعدش دلایلی فرموده بودند که آن دلایل من را قانع کرد لذا رفتم در وزارت خارجه سه ماه دوره دیدم آمادگی پیدا کردم و رفتم. یکی از حرف های من به امام این بود که من از شما اجازه می خواهم که اگر ماموریتی به من داده باشد به امر شما باشد و من نمی خواهم که کارمند دولت حتی دولت انقلاب اسلامی بشوم دلم می خواهد که طلبه ی واقعی باشم طلبه ای که از اول بودم باشم و اجازه بدهید که من شهریه از شما دریافت کنم حقوق نگیرم که امام اجازه دادند و مرحوم آقای رضوانی مسئول دفتر ایشان در نجف بودند هر ماه شهریه ی من را می فرستادند.
نصیری: هیچ حقوقی از سفارت نگرفتید؟
دعایی: نه نگرفتم و بعدش هم که مسئولیت روزنامه را امام امر فرمودند در آنجا از ایشان خواستم که ایشان شهریه به من بدهند که می دادند و خاطرم هست آخرین شهریه که در زمان حیات خودشان به من دادند ۶۰ هزار تومان بود اداره می شدیم آن موقع تورمی نبود و ارزانی بود و نیازی نبود
نصیری: حقوق مجلس هم نمی گرفتید؟
دعایی: مجلس هم که رفتم نگرفتم و استدلال من این بود که من شهریه می گیرم دیگر نمی خواهم البته بعد از رحلت امام شش ماه به ما سخت گذشت چون آقا نمی دانستند که اینجوری است و بعدا آقا متوجه شدند که طیفی هستند که از امام شهریه می گرفتند آن را برقرار کردند من خاطرم هست برای اولین بار آقای حجازی با بزرگواری به روزنامه تشریف آوردند یک پاکتی به من دادند گفتند این شهریه ی شما است و این شهریه همینطور ادامه دارد و البته همراه با تحولات تورمی افزایش پیدا کرده است و الان ما در وضع خوبی هستیم.
نصیری: ساواک توی نجف دفتر خاصی داشت؟
دعایی: دفتر نداشت ایادی داشت و مهم تر از ایادی فضای فکری حاکم بر نجف فضایی بود که همسویی و همراهی با رژیم شاه را بر می تابید آنها معتقد بودند که تنها حکومت شیعی و تنها سلطان شیعی مثلا ایران هست و حمایت از این رژیم واجب هست و باید به هر قیمتی حفظ شود. بعدش هم سرخوردگی که آنها در کودتاهای علیه فیصل در عراق داشتند که بعدا توده ای ها سر کار آمده بودند تندروها سر کار آمده بودند و کشتاری که شده بود. و این تجربیات تجربیاتی بود که نجف را به سکوت در مقابل هر نوع تحرکی علیه رژیم شاه وادار می کرد و رژیم شاه را به عنوان حامی اصلی حوزه می دانستند یک طیفی اینطوری فکر می کردند امام وقتی وارد شدند بر آنجا به صورت طبیعی عده ای به دیدن ایشان آمدند تقریبا همه ی مراجع از ایشان دیدن کردند مرحوم آقای حکیم از ایشان دیدن کردند، مرحوم آقای خویی دیدن کردند، آقای شاهرودی دیدن کردند، همه علما از ایشان دیدن کردند یک ماهی ماه عسل بود دیگر حالا دید و بازدید و آمد و رفت ها و اینها بود و امام بنای بر بازدید گذاشتند اول بازدید مرحوم آقای حکیم رفته بودند و در محضر آقای حکیم هم بحث مبارزات و اینها شده بود و امام پیشنهاد همراهی داده بودند و گفته بودند که شما در ایران مقلّدین زیادی دارید علاقمندانی دارید و طبیعتاً نظر شما و حرکت و حمایت شما کمکی هست به امر مبارزه و ایشان فرموده بودند که من نگران هستم که حمایت نشویم امام فرموده بودند من اولین حامی شما و من سرباز شما هستم و آنچه که من در اختیار دارم به عنوان علاقمندانی که در ایران هستند و خودم در خدمت شما هستم در این حد را من می دانم که اینطور صحبت هایی را با آقای حکیم داشتند و سرانجام هم البته بیت سکوت مودبانه و صمیمانه ای می انجامد که دیگر بیرون می آیند.
نصیری: یک سوال ضروری باید اینجا مطرح بشود که اخیرا ظرف دو سه سال اخیر مطرح شد که حضرتعالی درگیر قصه بودید. ظاهرا مرحوم آقای دکتر ابراهیم یزدی جایی مطرح کرده بودند که پس از پیروزی انقلاب دولت عراق و صدام تلاش کرده بودند که برخورد و اصطکاک و جنگی بین ایران و عراق رخ ندهد و گویا اینکه مثلا هیئتی فرستاده بودند اینجا تحویل گرفته نشد امام اعتنا نکردند و گویا ما در آغاز این جنگ و بروز این جنگ مثلا جمهوری اسلامی یا کوتاهی کرده یا نقش داشته است که حضرتعالی در جایی توضیح دادید حالا در این گفتگو هم من می خواهم که این مسئله را بشکافید
دعایی: ببینید در رابطه با جنگ صدام و ایران من یک توضیحی را در یک مناسبتی دادم و براساس همان توضیح برادر بسیار عزیز ما آقای مهاجرانی یک بحثی را شروع کردند در دفاع از امام و در پاسخ به این همه شبهه ها و اینها؛ این در آینده ی نزدیکی کتاب خواهد شد کتاب پاسخی به همه ی شبهات است.
نصیری: در باب جنگ ایران و عراق
دعایی: بله و دفاع از مظلومیت امام هست و حتی پاسخی به یک سری از توطئه ها علیه امام و جفاهایی که به امام در این زمینه شده است. حقیقت این است که روابط بین ایران و عراق در تاریخ تشکیل دو کشور حتی می شود گفت نوسانات زیادی داشته است یعنی بعد از تقسیمات دولت عثمانی کسانی که دست اندر کار تقسیمات بودند طوری عمل کردند که همیشه یک استخوانی لای زخم باشد همیشه یک مشکلی بین این دو کشور وجود داشته باشد.
نصیری: چطور همزمان هم شوروی ها و هم شاه به بارزانی کمک می کردند؟
دعایی: چون تمایلات سوسیالیستی و مارکسیستی داشت و روس ها به نوعی حامی بودند حالا به صدام کمک می کردند به هر حال با نان کسانی که برای آینده ی خودشان سعی می کردند که زمینه ی تفاهمی وجود داشته باشد. جنگ بین ارتش عراق و تجزیه طلب ها یا خودمختار طلب ها و کلا کردها خونین بود و ارتش ایران کمک می کرد یعنی کار به جایی رسیده بود که صدام و طرفداران او دیگر از تحمل اینها
ناتوان بودند اینها به هر حال به این نتیجه رسیدند که برای دوام و بقای خودشان باید راهی را پیدا کنند که الجزایر را واسطه کردند و در الجزایر صدام با شاه ملاقاتی کرد و با هم قراردادی بستند که در آن قرارداد صدام تسلیم شد؛ مهم تر از همه توافقی که اینها کردند توافق امنیتی بود نه از شاه تضمین گرفتند که هر گونه همراهی و هر گونه پشتیبانی از مخالفین عراقی را ایرانی ها دنبال نکنند و در قبال آن هر نوع اطلاعاتی که به نفع حاکمیت عراق هست را در اختیار عراق قرار بدهند خودشان هم پذیرفتند که به هیچ مخالف ایرانی دیگر اجازه ی هیچ گونه تحرکی در عراق ندهند. اینقدر این پیمان امنیتی بین دو رژیم اهمیت داشت که از روابط دیپلماتیک مهم تر تلقی شد یعنی در کنار اعزام سفیر اینها نماینده ی تام الاختیار امنیتی را رد و بدل کردند از طرف ساواک ایران یک شخصیت مورد اعتماد به عنوان نماینده ی رسمی ساواک انتخاب شد و از طرف تشکیلات امنیتی عراق هم متقابلاً یک نماینده ی ....... این نماینده ها به قدری نفوذ و اختیارات داشتند که مثلا اگر فرض کنید سفیر می خواست با وزارت خارجه ملاقاتی داشته باشد یا با یک شخصیتی در عراق ملاقات کند باید نامه می نوشت بررسی می کردند حالا ۲۴ ساعت بعد یا کمتر یا بیشتر به او اجازه می دادند اما این مامور امنیتی وقتی که امری داشت تلفن می کرد من دارم می آیم می رفت و حرفش را می زد در سفارت هم که دفتر داشت هیچ یک از اعضای سفارت حق نزدیک شدن به این و سوال از این را نداشتند چون Secret بود و طبیعتاً نباید کسی مطلع می بود. این دو تا مامور توانایی های بالایی هم داشتند کارهای زیادی هم کرده بودند در جریان مبارزات وقتی که به دستور امام بنا شد که نیروهای نظامی تخلف کنند سرپیچی کنند سربازان بیرون بیایند بدنه ی ارتش داشت فرو می ریخت اواخر بختیار ساواک را منحل کرد
صدام وقتی متوجه شد که ساواکی که نماینده ی تام الاختیار آن بنا بود که همه کاره باشد و تضمین کند همه ی نیازهای امنیتی را الان تشکیلات آن فرو ریخته و اصلا منحل شده است و ارتش هم که دارد فرو می ریزد دیگر آن قدر قدرتی که در کنارش بود ناگزیر شد تسلیم شود و به هر حال به این روز بیفتند آن قدر قدرت دیگر نیست تقریبا در آبان ۵۷ در بصره قرارگاهی را تنظیم کردند برای آماده سازی که ایران را تسلیم کند و برگردد به آن دورانی که ناگزیر شده بود تسلیم شود در مقابل شاه چون این احساس حقارت را داشت که به شاه تاوان داد
نصیری: یعنی قصد حمله داشت فارغ از اینکه بعد انقلاب اسلامی می خواهد پیروز شود یا نشود ولی دیده بود ایران تضعیف شده
دعایی: بله دیده بود ایران تضعیف شده و الان وقتش است. قرارگاهش را در بصره زد و برادرش برزان تکریتی را مسئول قرارگاه کرد و دوتا کنسول گری در کرمانشاه و خرمشهر داشتند که اینها را هم برای یار گیری در داخل و نفوذ در داخل و برنامه ریزی فعال کرد کاملا فعال بودند؛
دعایی: صدام داشت آماده می شد برای این برنامه ریزی که انقلاب پیروز می شود و او سعی می کند که از طریق ایادی خودش در داخل با همکاری کنسول گری های خودش در بصره و در خرمشهر و کرمانشاه فعالیت داشته باشد و به اسم مبارزان علیه خودش هم یک سری تشکل های سیاسی را سازمان داده بود به عنوان مبارز ضد عراق ایادی او بودند بعضی ایادی خودش هم تحریک کردند که در ایران کارهایی را صورت بدهند که آن کارها به نفع برنامه های آینده ی عراق باشد این برنامه ریزی ها را داشت البته در تبادل سفارت ایران و عراق سفیر مبادله شد بنا شد من آنجا بروم البته من بعدا متوجه شدم که در پذیرش من اختلاف شدیدی بین تندروها و میانه روهای بعثی بوده است
نصیری: آن ایام ما بعد از پیروی انقلاب غیر از مورد بحرین ما در مطبوعات خودمان کیهان و اطلاعات آن موقع مثلا سخن از اینکه در عراق هم انقلاب خواهد شد انقلاب به آنجا سرایت خواهد کرد
دعایی: فراتر از این قصه ها بود آقای منتظری رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود در نماز جمعه خطاب به مردم عراق گفت که بعثی ها را سرنگون کنید علیه حسن البکر حرف زد رادیوی عربی اهواز ما در اختیار مرحوم آقای صادقی تهرانی بود به عربی خطابه می خواند علیه...
نصیری: اینکه تایید می کند ما در این زمینه ها بی احتیاطی کردیم
دعایی: بله اصلا شرایطی حاکم بر کشور ما بود که بهانه دست آنها می داد. البته من در رابطه با آنچه که در ایران تبلیغات بود گاهی می آمدم در شورای انقلاب یا وزارت خارجه می گفتم این تبلیغات را نکنید اینها فایده ای ندارد مردم عراق جرات گوش کردن به این چیزها را ندارند فکر نکنید که آنها الان نشستند پای رادیو هر چی شما بگویید گوش می کنند عوض اینها شما بیایید فعالیت های اینطوری بکنید بیایید افکار و اندیشه های مرحوم آقای مطهری و شریعتی را بگویید که مردم آنجا استفاده کنند تاثیرگذار باشد فحش و فضیحت به بعث دادن به دیگران دادن فایده ای ندارد. در یک موقعیتی من مراجعه ای به وزارت خارجه پیش آقای سعدون حمادی داشتم وزیر خارجه ی عراق که آدم پخته ای بود گفتم که انگیزه ی شما از این تبلیغات چیست؟ گفتم در ایران یک انقلابی صورت گرفته یک آزادی وجود دارد بندها گسسته شده و تا بیاید قید و بند مجددی ایجاد شود زمان می برد شما شرایط ایران را درک کنید آنچه که در ایران اتفاق می افتد بیان انقلابیون واقعی نیست بیان حاکمیت نیست این احساسات و حساسیت های کسانی هست که آزاد شدند هر چی دلشان می خواهد می گویند این را درک کنید. بلندپایگان ایران، امام، نخست وزیر، وزراء و شخصیت ها کسانی هستند که وزیر امور خارجه ی شما اظهارات آنها را بسنجدو
نصیری: یعنی ما در اظهارات امام چیز تحریک کننده نداشتیم؟
دعایی: نداشتیم؛ امام خیلی هوشمند بود امام به این واقعیت رسیده بود که رهبر نهضت غیر از رهبر نظام است رهبر نهضت باید نهضت را پیش ببرد با تمام شعارها و تمام آرمان خواهی ها و اینها اما رهبر نظام رهبری است که باید نظام را حفظ کند و اساس و شالوده را نگه دارد به همین دلیل هم در پیام پاسخی که مرحوم آقای رجایی برای رئیس جمهور فرانسه فرستاده بود امام اعتراض کردند دستش را گرفته بودند گفته بودند شما نباید از این حرف ها بزنید یعنی شما در موقعیت نظام جمهوری اسلامی هستید نه نهضت انقلاب ایران؛ که آن متن هم مرحوم گل آقا نوشته بود که آقای رجایی آمد به گل آقا گفت که امام به دیکته ی تو اعتراض کرده است به هر حال فرق می کرد. من به سعدون حمادی گفتم شما که می دانید من به امام نزدیک بودم در اینجا من رابط ایشان بودم الان هم از طرف ایشان آمدم و اینها شما چرا اجازه نمی دهید که یک بحث روشن و جدی در رابطه با تمام آنچه که شما مایل هستید انجام شود تمام آنچه که در ایران اتفاق می افتد از نزدیک ببینید یک مذاکراتی داشته باشید می دانید که من به ایشان نزدیک هستم بگویید من می گویم.
دو روز بعدش من را خواست گفت که پیغام شما را به من به رئیس یعنی صدام دادم صدام گفته که اینها هم جزء تاکتیک هایی بود که او می خواست برای بهره گیری از تحرکات بعدی که می خواهند داشته باشد بگوید ما زمینه ها را فراهم کردیم گفت ایشان گفتند که شما به رهبر ایران بگویید که نماینده ی تام الاختیاری را انتخاب کنند او برای مذاکره بیاید نه اینکه ما بیاییم نه اینکه ما نماینده بفرستیم رهبر ایران نماینده ی تام الاختیاری را به عراق بفرستد فقط در تمام دورانی که من عراق بودم فقط همین یک پیغام بود من هم آمدم ایران که امام آن موقع قم بودند خدمت ایشان رفتم و گفتم که حاکمیت عراق چنین پیغامی داده است و من آمدم که اجازه بگیرم اگر که مصلحت بدانید کسی را اعزام بکنید من پیشنهاد می دهم که آقای رفسنجانی بیایند فرمودند من باید فکر کنم. چند روز بعدش من خدمت ایشان رفتم گفتم من می خواهم برگردم نظر شما چیست؟ فرمودند من هر چی فکر کردم در اینها حسن نیت ندیدم تاکتیک هست اینها ما را در شرایط ضعفی تشخیص می دهند و یک سری ادعاهایی دارند و طبیعتاً در این شرایط ارتش منسجمی که بتوانیم دفاع کنیم نداریم قوای نظامی ما هنوز شکل نگرفته، فضای امنیتی داخل ما هنوز سامان درستی نگرفته است و اینها مطالباتی دارند و اگر ما در مقابل مطالبات آنها تسلیم شویم مردم از ما انتظار نخواهند داشت ما تسلیم شویم که نسبت به تمامیت ارضی کشور تسامح کنیم نمی شود ما خواسته های آنها را نسبت به اقلیت ها و قومیت های داخلی بخواهیم بپذیریم که مصلحت نیست آنها بخواهند که خودمختاری عرب ها باشد خودمختاری کردها باشد اینطور مطالباتی دارند، ادعای جزایر را دارند طبیعتاً ما توان تسلیم نداریم و نباید هم تسلیم شویم حق ملت ایران است ما وظیفه ی دفاع از تمامیت ارضی کشور را داریم منتهی به اینها بگویید که اگر ما جواب منفی بدهیم و بگوییم نه می گویند ما حسن نیت داشتیم اینها نپذیرفتند شما بگویید که ما در آینده ی نزدیک دو تا انتخابات در پیش داریم یکی انتخابات ریاست جمهوری هست برای اولین بار در کشور مردم آزادانه رئیس اجرایی کشور را انتخاب می کنند یکی انتخابات مجلس قانونگذاری و مجلس شورای اسلامی است و باز برای اولین بار در تاریخ این کشور مردم آزادانه نمایندگان واقعی خودشان را برای قانونگذاری انتخاب می کنند من ترجیح می دهم برای مذاکرات بنیادی این چنینی بین دو کشور نمایندگان واقعی ملت ایران باشند من الان موقتا در شرایط گذار نظارت دارم و شما تا آن موقع چند ماهی بیشتر نیست تا آن موقع حسن نیت نشان بدهید بگذارید فضا آرام باشد وقتی انتخابات ما برگزار شد و نمایندگان واقعی ملت ایران می آیند با شما وارد مذاکره می شوند پیغام بسیار دیپلماتیک و معقول و روشن و اصولی بود.
ضمنا تشکر هم کنید که حسن نیت نشان دادند و پیشنهاد مذاکره و بحث از این قبیل مطرح کردند من هم رفتم به سعدون حمادی اولا امام تشکر کردند از حسن نیت رئیس و دوستان عراقی و برای اینکه مذاکراتی در این سطح تضمین شده باشد و اصولی و اساسی برگزار بشود پیشنهاد دادند که نمایندگان واقعی و منتخب ملت در این زمینه تصمیم بگیرند و تمام شد. منتهی از همین نکته ای که ما پیغام دادیم به رئیس اینها صدام در نطق های خودش بعد از انقلاب اگر یادتان باشد یک جاهایی اشاره کرده بود که ما پیغام دادیم و از این حرف ها؛ غیر از این دیگر هیچی صورت نگرفت. جنگ شروع شد امام هدایت کردند انقلاب و نظام و به هر حال به پیروزی انجامید در مسیر هدایت امام، امام برای تحکیم مبانی که به آن اعتقاد داشتند و در مسیر آن هم ملت هماهنگی و همراهی کرده و خون ها زیادی ریخته شده بود امام به این نتیجه رسیده بودند که برخی تشکل های لیبرالی و تشکل های سیاسی داخل را باید از صحنه کنار گذاشت، این یک واقعیتی هست.
نصیری: اینجا الان بعضی ها معتقد هستند که امام برخورد تندی با نهضت آزادی داشتند
دعایی: ببینید اصلی که امام به آن اعتقاد داشتند اصل مقاومت در مقابل آمریکا بود ریشه ی اصلی تمام مشکلات ایران و منطقه را دولت آمریکا می دانستند، امپریالیسم آمریکا میدانستند و هر نوع مماشات و تنازل یا به هر حال حسن برخوردی را در آن رابطه امام بر نمی تابید و به شدت حساس بود به همین دلیل حرکت لانه ی جاسوسی و حرکت تسخیر سفارت را امام تایید کردند که به هر حال این پدیده در کشور دیگر اصلا وجود نداشته باشد که کسی این توهم را داشته باشد که می شود یک روزی با آمریکا ساخت و آمریکا در کشور مثل گذشته نفوذ و حضور داشته باشد
نصیری: الان خیلی از جریان های سیاسی و به خصوص اصلاح طلبان که آن روز البته خودشان هم در اشغال لانه ی جاسوسی نقش داشتند و هم مدافع این نوع برخورد حضرت امام با آمریکا بودند الان نقد دارند به این مسئله یعنی می گویند که ما در مسئله ی آمریکا ستیزی زیاده روی کردیم در اشغال لانه ی جاسوسی مثلا می توانست خیلی سریع تر مسئله حل بشود یا اصلا اصل آن حرکت اشتباه بود. از این مسئله تحلیل شخصی شما چیست؟
دعایی: ببینید من اعتقادم این است که یک دوران گذاری بود که ما هنوز در پایان دوران جنگ بودیم هنوز پیروزی نهایی را نگرفته بودیم هنوز مراتب تسلیم رژیم صدام در مقابل ایران را نداشتیم شرایطی این چنین بود و طبیعتاً همه در صدد بودند که راه و خط امام را جدی تلقی کنند و خود امام هم همینطور؛ اما شرایطی پیش آمد که دیگر صدام وجود نداشت ما پیروز منطقه بودیم در یک موقعیتی هم با اطلاع حضرت امام در یک بهره گیری از امکانات آمریکایی ها ما یک تاکتیکی را دنبال کردیم جریان مک فارلین که منجر به یک سری تحرکاتی شد یک تجربه ی این چنینی را در زمان ریگان داشتیم. امام البته فرمودند تا جایی پیش بروید که بتوانید به مردم بگویید یک طیفی هم آمدند اینجا رخنه کردند و مهدی هاشمی بود و افشا کردند و مانع از بهره گیری درست هوشمندانه شدند که البته قهرمان این بهره گیری و هوشمندی مرحوم آقای هاشمی بود و امام آقای هاشمی را قبول داشت.
نصیری: یعنی جریان مک فارلین با همراهی با امام بود یعنی اینکه آقای هاشمی خودش مستقل خودسرانه این کار را کرده باشد؟
دعایی: قطعا امام گفته بودند و در دوران ثبات ما، در دوران قوام ما، در دورانی که تمام مخالفین ما در منطقه به سزای اعمال خودشان رسیدند صدام به آن روز افتاد و دیگران و آمریکایی ها از یک موضع جدیدی تمایل داشتندکه با ما رابطه داشته باشند
نصیری: این الان برای بعد از ارتحال حضرت امام است؟ یعنی این فضایی که شما دارید می فرمایید؟
دعایی: بله؛ البته خود حضرت امام گاهی فرموده بودند که اگر آدم بشود اگر چنین بشود اگر چنان بشود یک تعابیر این چنین داشتند که می شد به آن تمسک کرد ولی به هر حال به این نتیجه رسیده بودند که آن سرسختی ها و آن مقاومت هایی که مجبور به تحریک مجدد دشمن بشود شاید مثلا مناسب باشد که یک نوع انعطافی یک نوع تسامحی در این زمینه باشد با حفظ همه ی اصولی که به آن معتقد هستیم حتی تمام خط امامی ها و تمام دوستان اینطوری به هر حال این را به نوعی اینجوری می شود توجیه کرد و اینجا یک خوشبختی هم هست که سکّاندار بعد از حضرت امام شخصیتی است که قویا وفادار به مشی امام و مقاومت در مقابل دشمن هست و تا سایه ی این نازنین بر سر انقلاب هست و بر سر جامعه ی ما هست یقیناً هیچ تخلفی صورت نخواهد گرفت و هیچ توطئه ی دشمنی به نتیجه نخواهد رسید
نصیری: توی این ایام فکر می کنم سال ۷۰ بود مقاله ی مذاکره ی مستقیم آقای مهاجرانی در اطلاعات چاپ شد و من آن موقع در کیهان بودم یک نزاع قلمی و شدید در گرفت و استدلال ما این بود که چرا چیزی که حضرت امام مطرح کردند و مذاکره با آمریکا را صریحاً را رد کردند چرا آقای مهاجرانی سخن از مذاکره با آمریکا می گویند شما الان با این تحلیلی که دارید می فرمایید چطور آن روز این را پذیرفتید؟
دعایی: مذاکره غیر از ایجاد سازش و تسلیم هست. افراد زیادی بودند که اینها به عنوان رابط بین آمریکا و ایران یا رابط بین ایران و آمریکا دلال بودند پیغام می آوردند و پیغام می بردند این استدلال منطقی بود که چه دلیلی دارد که ما واسطه درست کنیم اگر که بحثی را می خواهیم با طرف مطرح کنیم به خودش بگوییم مذاکره چه اشکالی دارد؟ بحث مذاکره غیر از نزدیکی و سازش هست استدلال آقای مهاجرانی در آن زمان این بود و ادب ایشان هم نسبت به رهبری سکوتی بود که نشان می داد که به هر حال حاضر است که هر نوع عتاب و هر نوع چیزی را بپذیرد و خدای نکرده گستاخی به عنوان پاسخ دهی به ایشان را نداشته باشد که البته آقای هاشمی رفته بود یا آقا صحبت کرده بود و آقا با بزرگواری و کرامت از آقای مهاجرانی تفقد کردند.
نصیری: من همین نکته را می خواهم بگویم آنجا یکی از استدلال های ما این بود که نه تنها مذاکره نباید صورت بگیرد طرح چنین موضوعی در حد یک مقاله ی مطبوعات هم خط قرمز ماست نباید اساسا چینن مقاله ای منتشر می شد که البته بعد رهبری که صحبت کردند و مسئله ی مذاکره را نفی کردند گفتند اصل طرح موضوع ایرادی ندارد هیچ اشکالی نداردو
دعایی: آقا بخشیدند ولی شما نبخشیدید
نصیری: بله؛ البته کیهان بود، جمهوری اسلامی بود فکر می کنم حالا بعضی از جریان های چپ آن روز هم بودند اما جالب این بود که رهبری گفتند که اصل طرح موضوع هیچ ایرادی ندارد حالا یک بحثی و یک گفتگویی در گرفته است ایشان نظرش را مطرح کرده است از آقای مهاجرانی تجلیل کردند و البته ما بعدش به طور گسترده ی موضع رهبری را منعکس کردیم در روزنامه صفحه ی اول یعنی هم اصل نفی مذاکره منعکس شد هم تجلیلی که رهبری از آقای مهاجرانی کردند و این نکته که نه طرح موضوع و گفتگو ایرادی ندارد.
دعایی: حالا آنها برای اینکه انتقام از امام گرفته شود طیفی از علاقمندان ایشان در خارج از کشور سناریویی ترسیم کردند که این سناریو سه ضلع داشت ضلعی مرحوم آقای بازرگان بود یک ضلع آن مرحوم آقای بهشتی بود یک ضلع هم من بودم و از من یک سیمایی ترسیم کرده بودند که خیلی حق به جانب و خیرخواه گریه کردم جنگ می شود، نگذارید و ....... که من هم تسلیم بشوم بگویم از من که دارند این ....... از آن طرف می گفتند فلانی رفت جنگی آغاز کرد از این طرف می گویند این نمی خواست بشود گریه می کرد و التماس می کرد و امام اینجوری کرد از امام انتقام بگیرند و این واقعاً جفای به امام بود. آقای یزدی خاطراتش که نوشته بود بخشی از آن که مربوط به دوران عراق و اینها بود داد به من که ببینم من دیدم این قسمت در آن نبود یک جاهایی اشتباهاتی بود من گفتم اصلاح شد حالا شنیدم که بخشی از آن در خارج کشور اشاره کرده که من به اتفاق ایشان رفتیم خدمت حضرت امام و مثلا ابراز نگرانی کردیم و ........
نصیری: که اصلا چنین چیزی نبود؟
دعایی: اصلا من هیچ موقع به اتفاق این دوستان هیچ کدامشان خدمت امام من نرسیدم این واقعیتی است و تنها موردی که بود همان بود که پیغام بود و پاسخ امام بود و اینجوری؛ آقای یزدی در مسجد نور ایشان آمده بود برای شرکت در فاتحه ی همسر اخوی خودشان اواخر عمرش هم بود تقریبا با زحمت راه می رفت من به ایشان گفتم آقای یزدی ما هیچوقت به اتفاق شما خدمت امام نرفته بودیم و این تعبیری که من شنیدم شما کردید ظاهرا در یک مصاحبه ی با دهباشی کرده بودند شما اگر صلاح بدانید اصلاح کنید ایشان نگاهی کرد و رفت و هیچی نگفت. به هر حال این موردی بود که آن آقای حسین زاهدی که در آمریکا بود این را مطرح کرده بود و خیلی قویاً هم روی آن تبلیغ کردند بارها و بارها از طریق فضای مجازی وسیعاً منعکس می شد مدام هم من را می دیدند از من می پرسیدند من هم می گفتم نه دروغ است واقعیت ندارد می گفتند مصاحبه کن و بگو که من ناگزیر شدم چند جا صحبت کردم و چند بار مصاحبه کردم منتهی مصاحبه ی ما و خیلی انعکاس ندارد ولی تلاش آنها برای انعکاس وسیع سناریو خیلی گسترده بود که خوشبختانه آقای مهاجرانی اخیرا به دنبال صحبتی که من در یزد کردم و مسئله را شکافتم چون یک اقدام خیلی زیبایی را شروع کرده که الان تقریبا نزدیک به ۴۰ یا ۵۰ تا موردش را ایشان تا به حال ذکر کرده اند
نصیری: حضرت امام قبل از انقلاب این ایده را مطرح کرده بودند که روحانیت نمی خواهد در مصادر اجرایی قرار بگیرد و وزیر و پست های اجرایی و اینها بیشتر می خواهد به عنوان مرشد باشد راهنمایی کننده باشد مظهر اتحاد دینی و ملی باشد. بعد که آمدند به ایران و اتفاقاتی که افتاد و نظر امام عوض شد.
دعایی: اول هم همانطور نظرشان بود اعمال می کردند یعنی حتی در جریان انتخابات ریاست جمهوری کاندیدادی حزب جمهوری اسلامی مرحوم آقای بهشتی بود یک مراجعه ی خیلی طولانی را آقای هاشمی با امام داشتند که امام اجازه بدهند ولی ایشان قویاً نهی کردند چون اعتقادشان بر این بود که روحانیت نباید در امور اجرایی وارد شوند.
نصیری: اگر این عملیاتی می شد به نظر می رسید که شاید امروز با خیلی از آفات ما مواجه نبودیم
دعایی: قطعا همینطور است منتهی شرایطی پیش آمد که امام با کاندیداتوری مقام معظم رهبری در آن موقع موافقت کردند
نصیری: شما چقدر با این ایده و گزاره موافق هستید که ما بعد از چهل و دو سال از پیروزی انقلاب لازم هست که برگردیم و این تجربه چهل ساله را هم به لحاظ گفتمانی و شعارها و هم به لحاظ عملکردی که این سال ها داشتیم یک محاسبه و یک بازنگری و یک بازبینی داشته باشیم
دعایی: حداقل آسیب شناسی کنیم
نصیری: بله چون کسی که مقام عصمت نداشته و کسی مدعی عصمت هم نبوده است چه ایرادی دارد ما برگردیم نقاط قوت را حفظ کنیم
دعایی: یک فضایی را تصور کنید که اگر چنین می بود چه می شد؟ شما تصور کنید که اگر مرحوم مطهری از دست نمی رفت و ما یک شخصیت ایدئولوگ، تاثیرگذار و برنامه ریز اساسی و بنیادی مثل ایشان را می داشتیم.
نصیری: اگر اجازه بدهید بیاییم سر مسئولیت جنابعالی در موسسه ی اطلاعات و روزنامه ی اطلاعات که از طرف حضرت امام منصوب شدید و تا امروز هستید و روند موفقی داشتید. همیشه تنش هایی و چالش هایی بین اطلاعات و کیهان بوده و هنوز هم هست اینها به یک نوعی رقیب بودند از جمله در دورانی که من در کیهان سردبیر و مدیر مسئول بودم این چالش ها یادم هست که بود سر مقالاتی که آقای حجتی کرمانی بعد از پایان جنگ نوشتند مقاله ای به عنوان عصر خردگرایی آقای مرحوم سعیدی سیرجانی مقالاتی نوشتند ما نقد کردیم و مقاله ی مذاکره ی مستقیم آقای مهاجرانی بود و بعضی از قصه های دیگر؛ حالا من مایل هستم که اولا می خواهم ببینیم این تقابل بیشتر در چه دوره ای بود؟ دوره ی قبل از من بود؟
دعایی: نه من گستاخی می کنم شما همیشه عمل به تکلیف کردید و الان هم در اوج تکامل و شکوفایی هستید. بین کیهان و اطلاعات از قدیم رقابت هایی وجود داشته است
نصیری: ما یک شوخی می کردیم می گفتیم برای اطلاعات بیشتر کیهان بخوانید شما متقابلاً چه شوخی اطلاعاتی نسبت به کیهان می کردید
دعایی: از قدیم رقابت هایی با هم داشتند چون به هر حال انگیزه ی تاسیس کیهان رقابت با اطلاعات بوده است شاه می خواسته که در مقابل مرحوم مسعودی یک مانوری بدهد و یک پایگاه جدیدی را تاسیس کند که می آید امکاناتی در اختیار مصباح زاده قرار می دهد و به این صورت عمل می شود
نصیری: ظاهرا شاه توجه داشته می خواسته مثلا کیهان صبغه ی انتقادی بیشتری داشته باشد
دعایی: البته من خمیر مایه ی شاه را در این نمی بینیم که انتقادی باشد ولی فرصت طلبی خود مصباح زاده ایجاب کرده بوده که مشی ای را انتخاب کند که روشنفکران بعد از انقلاب در کیهان انجمن اسلامی تشکیل می شود و طیفی می آیند و اینها و جمعیتی را جذب می کنند و آقای جلال رفیع با آقای دکتر هادی و می آیند و مرحوم آقای مبشّری می آید و به هر حال درگیری بین اتحادیه ی انجمن اسلامی کارکنان کیهان و قدیمی های کیهان هم معضل ایجاد می کند این معضل مدتی که آقای مهدیان برای حل آن می آیند و مرحوم آقای عراقی در همین مسیر کمک به ایشان شهید شد و اینها امام تصمیم می گیرند که نماینده ای را انتخاب کنند که به هر حال مسائل حل شود آقای دکتر یزدی را انتخاب می کنند آقای دکتر یزدی هم آید و طیف نهضت آزادی و همراهان و اینها، طیف وسیعی و کیهان را قبضه می کنند و بنی صدر اعتراض به امام می کند چون بنی صدر از گذشته ی دور در رقابت با نهضت آزادی بود آقای یزدی را قبول نداشت بعدا به هم می رسند. ولی آن مواقع به شدت رقابت داشتند و آقای بنی صدر تصورش این بوده که الان کیهان پایگاه مخالفین خودش خواهد بود و او اعتراض به امام کرد این کارهای دولتی هست شما چرا تصمیم این چنینی گرفتید؟ مثلا حاج احمد آقا به من زنگ می زند می گوید که ما تصمیم گرفتیم امام پیشنهاد دادند که شما به اطلاعات بروید منتهی پیشنهادم این است که شما با حکم آقای بنی صدر بروید می خواست دست بنی صدر را توی حنا بگذارد که همین کارها که امام کردند او هم بکند من گفتم من با حکم بنی صدر نمی روم من طلبه هستم امام اگر امر کنند می روم گفت امام می نویسند ولی تو اجازه بده بنی صدر هم بنویسد برای دلجویی از او حکم بنی صدر هم برای من گرفتند در حقیقت من با دو تا حکم به اطلاعات آمدم منتهی آنچه که برای من اهمیت داشت حکم امام بود. آقای دکتر یزدی در مسیر اداره ی کیهان مشی ای را انتخاب کرد که آن مشی نوعی عدم پذیرش صد درصد نقطه نظرات امام بود
به هر حال پیشنهاد می دهند به آقای یزدی که استعفا کند ایشان هم می گوید نه من را عزل کنید. امام آقای خاتمی را منتهی آقای خاتمی را وقتی منصوب می کنند که آقای خاتمی ایران نبود ایشان نماینده ی مجلس بودند از طرف مرحوم رجایی به آلمان رفته بود برای یک سری مذاکرات و اینها به دلیل سابقه ای که در آلمان داشتند نبودند از دفتر امام به من پیغام دادند که تا آقای خاتمی می آید شما کیهان را اداره کنید آقای صانعی زنگ زد آقای خاتمی هم از آلمان یک تلگرافی برای من زد که تا من می آیم شما باشید ما یک جمعی را از دوستان اطلاعات آقای شمس الواعظین، آقای سعید اسماعیلی، آقای محمدی، آقای شهیدی مودب و طیف هایی که دوستان بودند برداشتیم را چون آقای یزدی وقتی که رفت طیفش هم رفتند
نصیری: الان هم با ایشان (خاتمی) ارتباط دارید؟
دعایی: من به ایشان عشق می ورزم و ارادت دارم و در هر سالگرد تولد ایشان من سعی می کنم یک احساسی را بروز بدهم؛ آخرینش امسال بود که ایشان در شرایط قرنطینه در منزل بودند از ایشان اجازه گرفتم آن کیک تولد ایشان را با هفتاد و هفت شاخه ی گل زیبای رز را بردم منزل ایشان به ایشان تقدیم کردم
نصیری: شما برای ایجاد الفت مجدد بین ایشان و نظام کاری نکردید؟
دعایی: یک دفعه آقای حجازی از دفتر به من پیغام دادند که شما نسبت به انعکاس مطالب آقای خاتمی تحفّظ کنید آقا نظر دارند من یک نامه ای را خدمت آقا نوشتم
نصیری: این شجاعت شما به رگ کرمانی شما می خورد؟
دعایی: به طلبگی و سربازی امام زمان (عَجَلَ اللهُ تَعَالَی فَرَجَهُ الشَّرِیف) می خورد
نصیری: البته یزدی ها هم شجاع هستند
دعایی: یک نامه ای خدمت آقا نوشتم یک درددل صمیمانه ای با ایشان کردم توضیحاتی را دادم و ماه رمضان بود بعد از نماز دادم به دست خودشان؛ روز بعدش دیدم که آقا وقتی که می خواستند بروند اندرون من را دیدند به من رو کردند گفتند که من هم مثل تو نرم هستم ولی دلم به نرمی تو نیست این را تایید عاطفی ضمنی کردند یعنی من را درک کردند که من بعد از آن سعی کردم که مطالب آقای خاتمی را منعکس کنم که آقای حجازی یک دفعه به من گفت من دیگر یادآوری نکردم رفتم متن نامه را برای ایشان خواندم و تعبیر آقا را هم گفتم گفت اگر حجت دارید پیش خودتان و خدا اشکال ندارد ما چاپ کردیم تا اینکه بعدا اخیرا به شرایط جدید برخوردیم که به هر حال تصمیم متاسفانه اینطوری شد.
نصیری: همه ی کسانی که با آقای خاتمی کار کردند و از نزدیک ایشان را دیدند هر چند اختلافات نظری و دیدگاهی فراوانی داشته باشند هیچکس در شرافت ایشان و نجابت ایشان شک ندارد هیچکس
دعایی: یک تعبیری آقا داشتند که آن تعبیر شنیدنی است آقای حجتی نقل کردند. آقای حجتی گفته بودند که شخص آقای خاتمی قابل احترام و قابل تحمل است منتهی پیرامونی ایشان مسئله دارند یعنی آن مجموعه ی پیرامونی ایشان که خود آقای خاتمی هم نسبت به آنها انتقادات زیادی داشت برخوردهای زیادی هم کرده بود. یکی از کسانی که اصرار داشت که این الفت تکرار بشود و ایجاد شود مجدداً مرحوم آقای سلیمانی بود ایشان به من گفت حاج آقا کارهایی کردید باز هم دنبال کن؛
نصیری: حاج آقا الان که مدیر موسسه ی اطلاعات هستید آقای شریعتمداری هم نماینده ی رهبری در موسسه ی کیهان هستند آقای مهاجری هم که مدیر مسئول روزنامه ی جمهوری اسلامی هستند در واقع منصوب از طرف رهبری هستند و شما سه بزرگوار هر کدام یک مشی متفاوت و جداگانه ای دارید یک معنای آن این است
دعایی: البته من تفاوت با آقای مهاجری را قبول ندارم جز در چند مورد؛ گاهی مثلا ما از تعریف کردیم ایشان یک عنایتی فرمودند
نصیری: بله البته که نسبت به آقای مهاجری الان کمتر شده ولی در عین حال سه مشی متفاوت هستید
دعایی: من خیلی به ایشان احترام می گذارم
نصیری: شما بزرگوار هستید به همه احترام می گذارید
دعایی: یک سرمایه بزرگی است ایشان برای مطبوعات کشور ما
نصیری: این یک معنی خیلی واضحش این است که رهبری با سعه ی صدر در این قضایا برخورد می کنند
دعایی: تعبیری بود که آقا به آقای مهاجرانی داشتند فرموده بودند که هم اطلاعات منسوب من هست و هم کیهان منسوب من هست و خواسته بودند بگویند که من هیچکدامش را نمی خواهم
نصیری: یعنی می توانستند سه تا موسسه مثل کیهان باشد مثلا می گویم ولی نشد. از این نوع سعه ی صدرهای ایشان خبرها و مصادیق بسیاری است اصلا الان فرصت مطرح کردن آن نیست بیشتر در جلسات خصوصی مثلا اینکه چند سال پیش ایشان مرحوم ایرج افشار را دعوت می کنند خودشان
دعایی: چه عکس قشنگی هم با هم دارند
نصیری: بله و آنجا می آیند دو سه ساعت حالا ساعتش ولی زمانی می نشینند با هم صحبت می کنند حرف می زنند.سوال من این است که چرا این مشی یا این هم بگویم برای ثبت اگر خلاف بود بعد تکذیب کنند در سال ۷۳ که آقای بازرگان مرحوم می شوند ایشان پیام تسلیتی می نویسند که حضرتعالی به من فرمودید که شما حامل این نامه و پیام تسلیت به آقای دکتر یزدی باشید سال ۸۴
دعایی: به آقای سحابی
نصیری: بله به آقای سحابی؛ معذرت می خواهم. سال ۸۴ آقای دکتر سحابی فوت می کنند و ایشان باز پیام تسلیتی می نویسند خیلی پیام تسلیت غرّا که وقتی ایشان پیام تسلیت را می دهند به دفتر که در رسانه ها منتشر شود حالا از فرزندان ایشان یا بعضی از اعضای دفتر مشورتاً خدمت ایشان می گویند که این اگر منتشر شود در حزب الله بازتاب های تندی خواهد داشت و اینها همه معترض خواهند شد که چرا اینقدر از آقای سحابی که دبیر کل نهضت آزادی بوده شما تجلیل کردید ایشان در پاسخ می گویند که حزب الله باید سطح تحلیلش را بالاتر ببرد و مسئله ای نیست منتشر شود حالا سوال من اینجا این است که چرا این مشی همراه با شرح صدر ایشان در میان اقشار حزب الهی و انقلابی تر ما بسط پیدا نمی کند؟ اینجا چه ماجرایی است چه مانعی برای این مسئله ست؟
دعایی: این معذوریت ایشان است یعنی جریانی که باید منویات ایشان را و به هر حال نظریات این چنینی ایشان را در مسائل مختلف عرضه کند شاید با احتیاط یا با خست یا با هر دلیلی کوتاهی کردند.
نصیری: من اجازه بدهید آخرین سوال را مطرح کنم البته خیلی از حرف ها و سوال ها ماند که به خصوص خاطرات شما خیلی مهم بود حالا اگر انشاءالله فرصت دیگری دست بدهد ولی آخرین سوال من باز مرتبط با این ایام هست این است که به نظر حضرتعالی اگر ما با این تجربه ای که الان داریم برگردیم اول انقلاب چه کارهایی کردیم که باید نمی کردیم و چه کارهایی را نکردیم که باید می کردیم و انجام می دادیم
دعایی: به عنوان یکی از تاثیرگذار ترین و بنیادی ترین آثار و امکاناتی که در ترویج انقلاب در شفاف سازی مسائل انقلاب در پاسخ به شبهات و بسیاری از مسائل می توانست کارساز باشد را به این ترتیبی که تا حالا اداره کردیم اداره نمی کردیم صدا و سیما را سعی می کردیم متفاوت عمل کنیم
نصیری: این متفاوت مثلا به مفهوم تنوع بیشتر، سعه ی صدر بیشتر است؟
دعایی: اولا بی طرفی نسبت به جریانات موجود کشور؛
نصیری: عنوانش رسانه ی ملی است
دعایی: وضعی باشد که همه صدا و سیما را محرم و امین خودشان بدانند
من اعتقادم این است که ما این کار را نکردیم تا به الان و اگر فضایی ایجاد شود که بتوانیم این کار را بکنیم خیلی خوب است
نصیری: یعنی چتر نظام فراگیر بر سر همه ی ملت باشد بر سر همه ی جریان ها و جناح ها و آدم ها باشد
دعایی: اجازه بدهید من دیگر بیش از این گستاخی نکنم