بر کتیبه ورودی چغازنبیل جملاتی با عنوان «نفریننامه اونتاش ناپیریشا، پادشاه تمدن ایلام باستان» حک شده است: «من اونتاش ناپیریشا با آجرهای طلایی رنگ، نقرهای رنگ، سنگهای عقیق و سنگهای سفید این معبد مطبق را ساختم و به خدایان ناپیریشا و اینشوشیناک از محله مقدس هدیه کردم. کسی که آن را ویران کند و کسی که آجرهای آن را منهدم کند، کسی که طلا و نقرهاش را، سنگهای عقیق سیاه، سنگهای سفید و آجرهایش را بردارد و به محل دیگری ببرد، باشد که نفرین خدایان محل مقدس ناپیریشا، اینشوشیناک و کریریشا بر سرش نازل شود و باشد که نسل او زیر خورشید برچیده شود.»
جنگهای عیلام و آشور از زمان سارگن دوم (دوران حکمرانی ۷۰۵-۷۲۲ پ.م) آغاز شد و به غیر از جنگهای پراکنده و کوچک، ۷ دوره جنگی مشخص را شامل میشود. آخرین این جنگها در ۶۴۵ پ.م. اتفاق افتاد و با پیروزی آشور بنیپال و نابودی عیلام به پایان رسید. در سالنامههای آشور بنیپال به ذکر هشتمین لشکرکشی پرداختهاند، خوم بان کالداش پادشاه عیلام که پس از شکست تحت تعقیب مهاجمان بود، به شهری که امروزه هم به همان نام زمان آشوربنی پال، ایدیدیه نامیده میشود و باقیمانده آن، با نام دهنو از بالای چغازنبیل به خوبی مشهود است، پناهنده میشود.
احتمالا او میاندیشیده که به خاطر رودی که مابین دو لشکر گسترده شده، دسترسی به او دشوار خواهد بود، ولی با وجود توهم وی، سپاه آشوری از این رود میگذرد و او دوباره متواری میشود. تعقیب او تا کوهسارانی که شاه عیلامی به آن پناه برده بود ادامه مییابد. در کتیبهای که نمایانگر پیروزی چپاول و غارت و نسلکشی آشور بنیپال است، آمده است:
«۱۴ شهر را به اضافه قصبههای بیشمارشان در ۱۲ بخش عیلام فتح کردم، من زیگورات شوش را که از آجرهایی با سنگ لاجورد لعاب درست شده بود، شکستم... معابد عیلام را با خاک یکسان کردم... شوش را تبدیل به یک ویرانه کردم... ندای انسانی و بانگ شادی به دست من از آنجا رخت بربست.»