عصر ایران؛ مهرداد خدیر- زمان، چنان شتابان میگذرد که چهرههایی که روزگاری به جوانی شهرت داشتند به پیری میرسند و بیماری و سرانجام مرگ. دکتر حسن غفوریفرد هم این مسیر ناگزیر را پیمود و درگذشت.
نسل فعالان رسانهای آن قدر جوان شده که از او بیشتر به عنوان رییس سابق هیات بازرسی شورای عالی انقلاب فرهنگی یاد کردهاند در حالی که در این مملکت وزیر و معاون و مشاور رییس جمهوری بوده و اشتهار غالب او البته به خاطر دوران ریاست سازمان تربیتبدنی در دولت اول هاشمی رفسنجانی (68 تا 72) و قبل از آن هم وزارت نیرو در دولت اول میرحسین موسوی (۶۰ تا ۶۴).
نفر سمت راست نخستوزیر(موسوی) با سر خمیده در تصویر زیر و به عنوان وزیر نیرو
غفوریفرد متولد ۱۳ مرداد ۱۳۲۲ در تهران بود و به رغم فقر خانواده تحصیلات عالی دانشگاهی را در رشتههای کاملا تخصصی دنبال کرد و حال که درگذشته میتوان فاش گفت بخشی از هزینههای دانشگاه را با ادای نمازهای استیجاری تامین میکرده است.
او بعد از پیروزی انقلاب دو بار و با فاصلۀ 20 سال در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شد منتها با دو هدف متفاوت. نوبت اول در مهر 1360 و در حالی که امام خمینی منع کاندیداتوری روحانیون برای ریاست جمهوری را برداشت و حزب جمهوری اسلامی هم دبیر کل جدید خود (در پی شهادت دو دبیر کل طی دو ماه در تابستان 1360) را به عنوان نامزد معرفی کرد. البته جای تعجب بود که چرا غفوریفرد که عضو حزب بود میخواهد با دبیر کل (آیتالله سید علی خامنهای) رقابت کند در حالی که بر سر ایشان چنان اجماعی درگرفته بود که آیتالله مهدویکنی نخستوزیر وقت هم از نامزدی منصرف شد. در آن زمان البته مقام ریاست جمهوری چندان اختیاری نداشت و رقابتها بر سر کسب نخستوزیری بود.
غفوریفرد در توجیه کاندیداتوری و رقابت با آیتالله خامنهایِ رهیده از ترور و با دستِ آسیبدیده اما نکتۀ جالبی گفت. این که چون دشمنان شخصیتهای ما را ترور میکنند من اگر ترور شوم اتفاقی نمیافتد ولی وجود آقای خامنه ای ارزشمندتر است.
سه ماه قبل و در واقعه هفتم تیر دکتر حسن عباسپور وزیر نیرو به شهادت رسیده بود و مهندس موسوی برای وزارت نیرو سراغ غفوریفرد رفت که هم چهرهای دانشگاهی بود و اگر چه به جناح راست و محافظهکار حزب تعلق داشت اما مخالف اندیشههای میرحسین نبود.
جالب اینکه در سال ۸۸ بی آنکه از موتلفه جدا شود و در عین اصولگرایی به میرحسین موسوی رای داد و در یک برنامه تلویزیونی در گرماگرم حوادث ۸۸ هم مواضعی گرفت که شباهتی به ادبیات امثال اسدالله بادامچیان نداشت. (هم او که تازگی گفته مرگ مهسا امینی برنامهریزی شده بود چون طبیعی نیست دختری با آن وضع از کردستان به تهران بیاید و وقتی به او تذکر می دهند بیفتد و بمیرد. یکی نیست بپرسد: کدام وضع؟ و چرا سفر از کردستان به تهران طبیعی نیست و طفلک چه میدانسته در این شهر بیدر و پیکر ماموری او را به مقر پلیس هدایت میکند.)
عین توضیح او دربارۀ انتخابات 88 از این قرار است: رسما اعلام کردم به آقای مهندس میرحسین موسوی رأی دادم و زمانی که انتخابات تمام شد و میتوانستم بگویم به آقای احمدینژاد رأی دادم ولی در آن شرایط فکر کردم باید به آقای موسوی رأی بدهم و این هم بعد از اینکه نتیجه انتخابات مشخص شده بود و آقای احمدینژاد برنده شده و این را هم میدانستم که این حرف برای من هزینه سیاسی دارد.
همین که غفوری فرد موتلفهای بود اما مثل بادامچیان نبود از تفاوت او حکایت میکند و به خاطر همین تفاوت اخلاقی و گفتاری و رفتاری با همحزبیها بود که در دولت سید محمد خاتمی مشاور علمی رییس جمهوری شد اگرچه به اقتضای ماموریت حزبی در انتخابات ۸۰ ردای رقابت با رییس خود را پوشید. همان انتخاباتی که اصولگرایان میدانستند از پس سید محمد خاتمی برنمیآیند و به جای یک نفر ۸ تن را به میدان فرستادند و برای اولین -و تا حالا آخرین بار - شورای نگهبان ۱۰ کاندیدا را تایید کرده بود. شاید تا هر کدام با کسب یک میلیون رای خاتمی ۲۰ میلیونی را به ۱۰ میلیونی تبدبل کنند اما این بار به جای ۲۰ میلیون ۲۲ میلیون رای آورد (و لابد اکنون و در ۱۴۰۱ میپرسید چه کردند با اعتماد مردم به صندوق؟)
غفوریفرد در انتخابات مجلس پنجم به عنوان نماینده تهران به مجلس راه یافت و طبعا در مجلس ششم که بازی در دست اصلاح طلبان بود بختی نداشت اما به لطف نظارت استصوابی بیشتر و کاهش مشارکت در دوره هشتم نیز به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی برگزیده شد.
مدتها از دکتر غفوریفرد خبری نبود تا همایشی که به تازگی معاونت زنان دولت ابراهیم رییسی با عنوان «زنان تاثیرگذار» برپا کرد و به خاطر گمنامی مهمانان خارجی سر و صدا کرد و در آن میان و در میان زنان ایرانی تاثیرگذار توجهها به خانم سوده غفوریفرد جلب شد که مشخص شد دختر دکتر غفوریفرد است.
دلیل انتخاب این استاد دانشگاه شهید بهشتی به عنوان یکی از هفت برگزیده «کنگره زنان تاثیرگذار» انتشار ۱۳۵ مقاله علمی در سال ۲۰۲۲ اعلام شد یعنی هر سه روز یک مقاله علمی در حالی که این کار تنها از روزنامهنگاران حرفه ای و در جستار (اسی) نویسی برمیآید نه مقاله علمی دانشگاهی که به صرف ماهها وقت نیاز دارد و به همین خاطر بیشتر به ارتباطات پدر نسبت داده شد و این البته برای دکتر غفوریفرد پدر که در بهترین دانشگاهها و با رنج و تامین هزینه به شیوه گفته شده تحصیل کرده بود جالب نبود و حال روشن شده اگر واکنشی نداشت به خاطر تشدید بیماری بوده است.
نویسنده این سطور نمیتواند از خوشرویی او در دیداری در دفتر ورزشگاه آزادی و برای پیگیری یک پروژه ناکام یاد نکند. ورزشگاه آزادی به این خاطر که ساختمان سازمان تربیت بدنی در ضلع شمالی پارک شهر تهران در فروردین 1367 در حمله موشکی ویران شد و خوشبختانه چون تعطیل بود آسیب زیاد جانی نداشت و مقر سازمان به ورزشگاه آزادی منتقل شده بود و غفوریفرد هم کار خود را در سال 1368 در آنجا شروع کرد. مهمترین بداقبالی او در این دوران شاید نمایش صحنه پاک کردن گوش در افتتاحیه المپیک سیول بود که درست وقتی تصویر او روی صفحه بزرگ نمایشگاه ورزشگاه نشست که تیم ایران داشت رژه میرفت.
با این حال نمیتوان فراموش کرد در فضای پس از جنگ و برای جلب اعتماد و توجه مردم علی پروین را به مربیگری تیم ملی برگزید و سازمان تربیت بدنی را از شکل صرف اداری خارج کرد. از شگفتیهای سپردن مدیریتهای کلان او به او این بود که به رغم آنکه بسیار قبلتر از دیگران در زمینه انرژی اتمی تحصیل کرده بود هیچگاه رییس این سازمان نشد شاید به خاطر آن که در بیان صریح بود و پرونده از حالت صرفا فنی خارج و سیاسی شده است.