روزنامه همشهری - فهمیه پناه آذر: دهه70 زمانی که نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در محل نمایشگاههای دائمی تهران برگزار میشد، علاوه بر استقبال از غرفههای کتاب نمایشگاه، بازار دستفروشان کتابهای ممنوعه هم داغ بود؛ دستفروشانی که در بحبوحه آزادیهای آن دوران از کتابهای سیاسی غیرقابل انتشار گرفته تا رمانهای قدیمی ممنوعه و از همه جذابتر، کتابهای ترانه را میفروختند؛ کتابهای ترانهای که خواندش برای بسیاری از علاقهمندان مانند گوشدادن به آن ترانهها لذتبخش بود.
در هر دههای کتابهای ترانه مشتریان خود را داشته، اما در دورهای که فضای اینترنت رشد زیادی کرد و وبلاگها، محلی برای دلنوشتهها و ترانهها شد، چاپ کتابهای ترانه کمتر شد و علاقهمندان در فضای اینترنت بهدنبال ترانههای مورد علاقه خود بودند.
این روزها باز هم کتابهای ترانه در پیشخوان کتابفروشی و بساط دستفروشها دیده میشود؛ کتابهایی که بهزعم برخی کارشناسان و منتقدان به لحاظ کیفیت مشکلات اساسی دارند و نمیتوان از آنها بهعنوان یک کتاب ترانه که دارای استانداردهای لازم است، نام برد.
آشفتگی و بیدقتی در انتشار
حسین عصاران، نویسنده و پژوهشگر، از منتقدان کتابهای ترانه منتشر شده در بازار کتاب امروز است.
او میگوید: «بیشتر و نه همه کتابهایی که تحت عنوان کتاب ترانه منتشر شدهاند، نهتنها به رشد کیفیت ترانهها کمک نکردهاند، بلکه بهخاطر حجم بیدقتیهای موجود در آنها، بر حجم آشفتگیهای عرصه ترانه هم افزودهاند که به گمان من رفتهرفته بر انباشت تصاعدی این بینظمیها هم افزوده میشود».
عصاران در ادامه به نام «کتاب ترانه» هم اشاره میکند و اینکه در نگاه اول نام کتاب ترانه قضیه را آشفتهتر میکند؛ چرا که ترانه در ذات معنایی خود به مفهوم کلام آهنگین است.
وی ادامه میدهد: «بنابراین محتویات این کتابها، کلام ترانه هستند که یا قبلا آهنگی روی آنها قرار گرفته و ترانه شدهاند و یا اینکه پیشنهادی برای ترانهشدن هستند».
عصاران از دلایل خود برای عدماستفاده از عبارت شعر برای کتاب ترانه اشاره کرده و اضافه میکند: «کلام بسیاری از ترانهها، اصولا فاقد ارزش شاعرانگی هستند که اطلاق عنوان شعری ترانه به آنها، بر حجم بیدقتیها و مخدوششدگیها خواهد افزود.
البته این مسئله هم اصلا مربوط به ترانههای دوران معاصر نیست، چنانچه درصد بیشتری از ترانههای تاریخ ما اصولا فاقد کلام شاعرانه هستند و بیشتر در حد کلامپردازیهای موزون براساس اوزان مختلف باقی ماندهاند.
در نقطه مقابل هم اکثر قریب به اتفاق کلامپردازیهای ترانهسرایانی چون شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی برای ترانه، کاملا ارزش شاعرانه دارند که به درستی باید آنها را شعر ترانه دانست.
بنابراین با داشتن دیدگاههای منتقدانه، نمیتوان و نباید همه کلامپردازیهای انجام شده برای ترانه را ذیل عنوان شعر نامگذاری کرد».
به اعتقاد این پژوهشگر پرداختن سرسری به این مسائل بهدلیل نبودِ نقد جدی در عرصه ترانه، بر حجم سوءتفاهمات خواهد افزود و امیدوارم روزی فرصت نقد، گفتوگو و تبادل نظر در این موارد اساسی بهوجود بیاید.
ترانه، هنر مستقلی نیست
مونا برزویی، ترانهسرا ازجمله افرادی است که کتاب ترانهاش توسط انتشارات نگاه منتشر شده است.
او به همشهری میگوید:« در گذشته اعتقادی به چاپ کتابهای ترانه نداشتم؛ چرا که معتقد بودم ترانه شکل شنیداری شعر است و اگر بهصورت مکتوب منتشر شود شاید برای مخاطب جذاب نباشد.
ابتدا فکر میکردم، ترانه هنر مستقلی نیست و وقتی با ملودی عرضه میشود، حرفهایتر است.
اما بعدها وقتی کتاب ترانهام توسط انتشارات نگاه منتشر و عرضه شد، متوجه شدم که اگر کتاب ترانه به شکل صحیح و فرم خودش منتشر شود مخاطبان از آن استقبال میکنند».
ناشران حرفهای؛ منجی کتابهای ترانه
برزویی که تاکنون با احسان خواجهامیری، شادمهر عقیلی، مهدی یراحی، سعید مدرس و علی لهراسبی همکاری داشته به انتشار کتابش اشاره میکند؛ «انتشارات نگاه ازجمله ناشرانی است که در زمینه چاپ ترانه فعالیت جدی دارد و زمانی که مرحوم افشین یداللهی با من تماس گرفتند و از چاپ کتابهای ترانه توسط نگاه گفتند، متوجه شدم این ناشر بهصورت جدی به این موضوع میپردازد و بعد از آن برای چاپ کتاب موافقت کردم.»
وی ادامه میدهد: «اگر ناشری در یک فرم و ساختار استاندارد کتابهای ترانه را منتشر کند علاقهمندان به این نوع کتابها از آن استقبال میکنند و زمانی که بهخودم آمدم متوجه شدم که جزئی از این جریان شدهام و از کارم پشیمان نیستم».
بسیاری معتقدند که زبان کلام ترانه بهدلیل گفتاری بودن، باعث شده در شکل کتابی نتواند موفقیت زیادی داشته باشد.
عصاران، نویسنده کتاب «واروژان» توضیح میدهد: «درهرحال، عموما زبان کلام ترانه، بهنحوی از زبان کتابت عبور کرده و به بافت زبان گفتار نزدیک شده و به همین دلیل صرف انتشار آنها در قالب یک کتاب، جز تجمیع آثار یک کارورز عرصه ترانه ارزش افزوده آنچنانی ندارد.
چنانچه اگر دقت کنیم بهدلیل همین تفاوت زبان کتابت و زبان گفتار، هنوز در همین قبیل کتابها به رسمالخط یکسان و واحدی نرسیدهایم؛ مثلا اینکه «را»ی مفعولی را که در زبان گفتار به «اُ» تبدیل میشود، چطور بنویسیم؛ در یک کتاب مینویسند «خورشیدو» و در دیگری«خورشیدُ». اینها هم جزو مواردی است که باید در مورد آنها دقت کرد».
ارزش افزوده کتاب ترانه برای مخاطبان
عصاران در پاسخ به این سؤال که منظورش از این ارزش افزودهها چیست؟ میگوید: «مهمترین و البته مقدمات آن جمعآوری و تدوین اطلاعات تاریخشناسانه مربوط به هر ترانه است که در سادهترین شکل نام ملودیساز، تنظیمکننده، خواننده و سال خلق هر کدام از آنهاست.
این نخستین و ضروریترین مسئله است. حالا در نگاهی دقیقتر چهبسا که تاریخ خلق کلام ترانه با تاریخ آهنگسازی، اجرا و انتشار آن متفاوت باشد که اشاره به آنها بر ارزش کار خواهد افزود.
حالا مواردی چون تهیهکننده، استودیوی ضبط و مؤسسه انتشاراتی و این قبیل موارد هم آن را کامل خواهد کرد.
از همه مهمتر در کتابِ کارورزان جوان این عرصه، به مواردی برمیخوریم که هنوز آهنگی روی آنها ساخته نشده و در واقع در همان حیطه پیشنهاداتی برای ترانه شدن باقی ماندهاند اما در متن کتاب هیچ اشارهای به این مسئله نشده است.
طبیعی است که در مطالعات آینده این کتاب، نتیجهای جز سردرگمی بهوجود نیاید یا با توجه به سنت ترانهسرایی ما، این مسئله که این کلام روی ملودی ترانه پردازش شده و یا اینکه خود بهطور مستقل روی کاغذ آمده و بعدا روی آن ملودی ساخته شده است هم تفکیک شود.
اینها همه مواردی از جنس اطلاعات هستند که میتواند در نگاههای تاریخشناسانه بعدی موردنظر قراربگیرد اما جدا از این موارد، خود مسئله چگونگی شکلگیری و خلق کلام این ترانهها موردی است که جدا از جذابیت ذاتی برای مخاطب پیگیر، میتواند به ابزاری برای شناخت جهان فکری خالق آن بدل شود.
از این منظر اگر به این مسائل توجه کنیم واقعا با مجموعهای کتاب مواجه میشویم که در حد رونویسی از روی کلام ترانه باقی ماندهاند.
هرچند که در این زمینه نکات مثبت و قابلتاملی هم وجود دارد؛ مثلا در کتاب «نامه بیتمبر و امضا» که به کوشش احسان سلطانیان از آثار زویا زاکاریان شکل گرفته است، به سالها و یا تفکیک سرودهشدن روی ملودی و یا بهطور مستقل اشاره شده است.
در کتاب «زمزمههای یک شب سیساله» که منتخبی از سرودههای ایرج جنتیعطایی است هم در پانویسها به این مسئله اشاره شده است اما به گمان من کتاب «دریا در من» که اخیرا زیرنظر خود شهیار قنبری منتشر شده است، با فاصله زیادی از بقیه این قبیل کتابها مجموعهای از این ارزشهای افزوده را در خود جا داده است.
جدا از ثبت و جمعآوری اکثر قریب به اتفاق اشعار شهیار قنبری برای ترانه در این کتاب، البته تا سال۱۳۷۴، پانویسهای مفصل و خواندنی شهیار قنبری، کتاب را از سطح اولیه جدا کرده و جهان شاعر و خود شعر را بیش از قبل معرفی میکند».
ضرورت تاریخنگاری در کتابهای ترانه
عصاران همچنان همان بهرهنبردن از یک تاریخنگاری دقیق را نقص بزرگ این دسته از کتابها میداند و از این زاویه بخش اعظم کتابهای منتشر شده در اینباره را نوعی کتابسازی میشمارد.
وی اضافه میکند: «شاید راهحل دوری از این موارد استفاده از پژوهشگران و یا آشنایان به این عرصه در هنگام تدوین این قبیل کتابها باشد که به نسبت دانستههای خود سطح کیفی این کتابها را ارتقا بدهند».
ترانهسرایان جویای شهرت
برزویی هم به 2جریان در زمینه چاپ و انتشار ترانه اشاره میکند: «متأسفانه در این میان 2جریان هم وجود دارد؛ از یک سو ترانهسراهای جوانی هستند که برای آنکه دیده شوند حاضر هستند آثار خود را به هر ناشری بسپارند و کتابها با کیفیت پایین چاپ میشود و حتی برخی ترانهسراها برای چاپ کتابشان به ناشران پول میدهند.
از سوی دیگر، ناشران برای فروش کارهایی انجام میدهند. بهطور مثال وقتی کتابی از یک نویسنده چاپ میشود کسی آن را نمیخرد اما وقتی از یک بازیگر کتابی چاپ میشود مردم برای رفع کنجکاوی هم که شده کتاب را میخرند.
درخصوص ترانه هم اینگونه است؛ چون مخاطب ترانه وجود دارد، برخی ناشران بدون اجازه دست به چاپ کتابهای ترانه میزنند تا فروش داشته باشند و این باعث شده که کیفیت آثار پایین باشد و گاهی حتی غلطهای فاحش در آن دیده میشود.»
نبود نگاه نقادانه در انتشار کتابهای ترانه
عصاران نیز که کتاب «باران عشق» را نوشته درباره فعالیت ناشران، یادآور میشود: «هر ناشر مجاز است هر کتابی را که صلاح میداند، منتشر کند، همچنان که هر کسی هم به ضرورت آزادی بیان، حق دارد برای انتشار هر اثر و هر نوشتهای از خود تلاش کند.
هر مانعی بر سر این راه از نظر من اشتباه است. مشکل اصلی ما نبود دیدگاههای انتقادی است که نسبت به محصولات فرهنگی و هنری اطراف خودمان بیتفاوت هستیم.
چه بسا که درصورت وجود مخاطبانی هوشیار و آگاه که روی اتفاقات فرهنگی و هنری اطراف خود حساس باشند، این حجم از کتابسازی در این زمینه شکل نمیگرفت و هر کارورزی این جرأت را پیدا نمیکرد که سیاهمشقهای خود را هم بهعنوان کتاب عرضه کند.
در واقع با بیتفاوتی مخاطبان و در نبود نگاه نقادانه، انتشار کتاب به سادهترین و نخستین راه دمدستی شناختهشدن تبدیل شده است. حال آنکه بهنظر من انتشار این قبیل از مجموعه آثار باید جزو آخرین مراحل تکوین شخصیت یک هنرمند باشد».
وقتی ترانهسرا ممنوعالکار میشود
با همه کمبودها و خلأهایی که در انتشار کتابهای ترانه وجود دارد، اما بسیاری از ترانهسراها بهدلیل ممنوعالفعالیت بودن تمایل به چاپ آثارشان دارند، حتی برخی از ترانهها که میشنویم بهدلیل همین ممنوعالکاری مقطعی و دائمی نامشان بهعنوان امضا پای آثارشان نمیخورد.
برزویی یکی از دلایل موافقت ترانهسراها برای چاپ آثارشان به کتاب با توجه به اینکه کتاب ترانه زبان گفتاری دارد، ممنوعالفعالیت بودن ترانهسراها عنوان میکند.
این ترانهسرا توضیح میدهد:« یکی از دلایلی که ترانهسراها با چاپ آثارشان بهصورت کتاب و یا درج ترانهها در فضای مجازی موافقت کردند بهخاطر ممنوعالفعالیت بودنشان است که نمیتوانند امضای خود را در ترانههایشان داشته باشند».
*تیتر مطلب برگرفته از شعر آمانج آزرمی است
تصنیف به دستهای قدیم
اوایل دهه۱۳۲۰ ش، ترانهسرایی بهتدریج رونق گرفت و یکی از مشاغل سازمانهای اداری موسیقی در پایتخت شد و از آن به بعد، به جای تصنیفسازی، ساختن آهنگ و سرودن شعر 2 کار جداگانه شد؛ آهنگ تصنیف را «نواساز» و شعر آن را «ترانهسرا» میساخت و واژه ترانهسرا از همان سالها رواج یافت و شناخته شد.
ترانهسرایان مطرح و حرفهای نظیر رحیم معینی کرمانشاهی، اسماعیل نواب صفا، پرویز خطیبی، بیژن ترقی ، تورج نگهبان و رهی معیری از سردمداران اصلی جریان ترانهسازی در سالهای ۱۳55- ۱۳25 ش بودند و بعد از انقلاب اسلامی (۱۳۵۷ ش) نیز بهطور مقطعی و پراکنده به ترانهسرایی ادامه دادند.
سالها پیش که دستگاههای ضبط و تکثیر صدا با تنوع امروزی وجود نداشت، شنوندگان رادیو برای اینکه ترانه مورد علاقه را در اختیار داشته باشند تصنیفهای چاپ شده خوانندگان را میخریدند.
این تصنیفها معمولا در 8 صفحه کوچک چاپ میشد که صفحه اول آن اختصاص به عکس خواننده موردنظر داشت و در هر صفحه یک تصنیف با ذکر نام خواننده، آهنگساز و ترانهسرا چاپ میشد که گاهی اوقات ناشر این تصنیف (غلامعلی شعبانی) آنها را بهصورت یک مجموعه ارائه میکرد.
در آن سالها فقط یک نفر بود که با تمام نیروی خودش مجری انتشار ترانههای آن روزها بود؛ غلامعلی شعبانی. در یکی از سکانسهای فیلم سوتهدلان (1356) ساخته علی حاتمی، یکی از شخصیتهای فیلم(مجید ظروفچی/ بهروز وثوقی) در کوچه تصنیف مریم جان اثر قاسم جبلی را میخواند و تصنیفش را میفروشد.
این سکانس از معدود جلوههای ثبت شده در سینمای ایران از سنت فراموش شده تصنیففروشی است.