به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد؛ شبنم کاظمی مطلق؛ از زمین و آسمان سیل بود که فوران میکرد برفپاککن ماشین دیگر تاب و توانش را ازدستداده بود و جیغ میکشید تا همین چند ساعت پیش، آفتاب طوری بر شهرمان میتابید که گویا میخواست با تیزیِ اشعهاش بجنورد را بشکافد و من در این انقلاب ِآبوهوایی میخواستم به هر صورتی که شده جمعیت را کنار بزنم و خودم را به لحظهی افطار برسانم، افطاریهای خانهی مادرم عطر و بوی خانهی مادربزرگم را میدهد، مادربزرگ مرحومه عزیزم که عاشق ماه رمضان بود و در افطار و سحرهایش معتقد بود سحری باید تازه و با عطر و بو باشد و ما از ۲ صبح با عطر سحریاش مست از بوی غذا با هیجان بیدار میشدیم.
عزیز جان همیشه ماه رمضان را برای ما قشنگ و پر خاطره میکرد گاه با سحری و افطارهایش گاهی با رفتار و صبوریاش.
سفرههای ماه رمضان
آخ که چه کیفی داشتند آن سفرهها، چقدر پربرکت بودند چه طول و عرضی. سفرههایی که الان تبدیل به میز و صندلی شدند، سفرههایی که دهها نفر دورش مینشستند و سیر میشدند و شکر خدا میگفتند نمیدانم چه شده که حسرت گذشتهها آنقدر سنگینی میکند روی دلمان.
از آخرین ماه رمضانی که با عید همراه شد سالها میگذرد امسال همانند آن سال عید و رمضان یکی شدند و خاطرات را زنده میکنند، فکر و خیالاتش یکییکی از جلوی چشمم میروند کنار و پردهی بعدی برای نمایش کنار زده میشود آدمهایی که دیگر نیستند، میایند، مینشینند روی تفکراتم و خاطرات گذشته را میغلتانند روی صورتم و مثل باران سیلآسای بیرون از چشمهایم سر میخورند. آخ که چقدر گذشتهها زود گذشت و چه حیف.
نمیدانستیم بعد اذان مغرب افطاری بخوریم یا از سرو کول هم بالا برویم و برای عیددیدنی حاضر شویم. مهمان که از راه میرسید سر از پا نمیشناختیم آخر میتوانستیم تا سحر بیدار بمانیم و مهماننوازی کنیم حسابی، البته همراه بچههای مهمان.
عید دیدنیهایمان منحصربهفرد بودند؛ چون از افطار شروع میشدند و تا سحر ادامه داشتند.
عید دیدنیهای ماه رمضانی
یادم میاید خیلی کودک بودم افطار را که خوردیم عیددیدنی رفتیم خانهی دایی جان، خانهی دایی برای ما بهشت بود؛ چون دخترداییهای هم سن و سالی داشتم که بهترین همبازی و همصحبتم بودند و هیچ جا بهاندازهی خانهی دایی برایم جذاب و دوستداشتنی نبود آن شب به اصرار زندایی سحر را هم آنجا ماندیم و همگی دور هم ماندیم و بعد اذان و نماز صبح هم برگشتیم خانه یادم است که آن عید حتی بیشتر از عیدهای دیگر به من خوش گذشت انگار زمان بیشتری برای هم میگذاشتیم در این عیددیدنیها، انگار از روی عجله و رفع تکلیف به دیدن هم نمیرفتیم با فراغبال بعد از افطار میرفتیم و تا ساعتها میخوردیم و میگفتیم و میخندیدیم.
سیزدهبدر ماه رمضان
حتی آن سال سیزدهبدر هم خاص و جذاب بود، نزدیکهای عصر از خانه بیرون زدیم و جایی پیدا کردیم و نشستیم و مشغول درستکردن افطاری شدیم البته بهصورت دست جمعی و خانوادگی.
آن سیزدهبدر با اینکه از صبح شروع نشده بود از بهترین سیزدهبدرهای عمرم بود بهترین افطار و سحری بود که خوردم و از بهترین سیزدههای فروردینی بود که گذراندم چندین خانواده از دایی و خاله و مادربزرگ همه با هم و در کنار هم سیزده را بدر کردیم؛ ولی این بار در ماه رمضان و با افطار و سحری.
خلاصه اینکه به نظر من سالی که با ماه مبارک رمضان شروع شود؛ یعنی سال نو همراه بابرکت و روزی.
البته ماه رمضان همیشه از کودکی برای من پر از خاطره پر از رزق و برکت و پر از شیرینی بوده و فکر میکنم برای اکثر مردم کشور اینچنین باشد ماه رمضانی که بسیار دوستش دارم، خصوصاً طنین اذان در سحر و دعای ربنا در افطار.
چقدر خاطرهها دارند در سرم رژه میروند از کودکی؛ سحرها دعا میکردیم که بیدارمان کنند کلی قسم میدادیم بزرگترهایمان را که ما را یادشان نرود آنها هم گاهی لطف میکردند و گاهی کملطفی، ماه رمضان ِدنیای کودکی که دیگر قشنگیاش را حس نخواهیم کرد و حالا که بزرگ شدهایم و در روزمرگیها و مشغلهها ماندهایم و میچرخیم خاطراتش را بیشتر به یاد میآوریم .
آن موقعها سادهتر بود همه چیز، انگار رمضان و روزههایش هم راحتتر بودند یادم میآید مادربزرگم همیشه قبل از شروع ماه رمضان برای خرید میرفت و چند ساعت بعد با دستانی پر برمیگشت بر خلاف امروزه که اگر برای سادهترین خرید بیرون بروی لااقل نصف روز مشغولی انگار ترافیک هم آن موقع یارتر بود.
زولبیا و بامیه ماه رمضان
کودکیها مزههایش هم متفاوت بود زولبیا و بامیه ماه رمضانش را دیگر هرگز نخوردیم مگر در همان کودکی. تفاوت در مزهها نیست، در افکارمان است، بزرگ شدهایم آنقدر شیرینی و تلخی روزگار چشیدهایم که همه چیز برایمان گس شده است وگرنه چه به کیفیت و چه به کمیت امروزه قویتر و بهتر هستیم؛ ولی انگار مغزمان در همان کودکی و دههی شصت مانده اگر چه دههی سختی بود دههی کوپن و جنگ و صف و...بود؛ ولی شیرین بود برایمان، به همان خوشمزگیهای زولبیا و بامیه ماه رمضان.
رمزها در رمضان است، خدا میداند، برتر از فهم و گمان است، خدا میداند
ماه رمضان ماه پربرکت ماه مهمانی خدا ماهی که هم جسم را شستشو میدهیم هم روح را صیقل، ماه شکرگزاری برای همهی آنچه که داریم و آنچه نداریم ماه زیبای نیایش و عبادت ماه خلوص ماه خدا.
بیاییم در این ماه بزرگ و پرنعمت مهمان لایق و شایستهای برای صاحبخانهمان باشیم سپاسگزار تمام نعماتی باشیم که بر سر سفره میچیند و از ما پذیرایی میکند؛ زیرا که خدای بزرگ بد و ناحقی برای هیچ یک از بندگانش نمیخواهد بیاییم همچون گذشته و گذشتگان این عبادت زیبا و فریضهی واجب را به بهترین شکل و نحو انجام دهیم تا برکت و نعمت جسم و جان و خانهمان را در برگیرد که خدای بزرگ فرموده است: «یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»، «ای کسانی که ایمان آوردهاید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه که بر کسانی که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد که پرهیزگاری کنید».
پایان پیام/ک