بهگزارش همشهری آنلاین ،«آفتاب که خیال رفتن به سرش میزد، صدای اذان حاج عباس خدابیامرز در دل کوچه میپیچید، همسایهها دور هم جمع میشدند تا به شکرانه یک روز عبادت و روزه داری،طعم شیرین یک افطار دستهجمعی را در کنار هم بچشند. بعد از افطار و شبنشینی نوبت بازیهای جمعی بود که فارغ از برد و باخت و سرگرمی،روحیه همدلی و مهربانی میان همسایهها به برکت ماه مهمانی خدا زنده میکرد. » این چند سطر روایتی بوداز «سید رسول امینی» نویسنده کتاب «طهران در گذر زمان (محله سلسبیل) » درباره ماههای رمضان تهران قدیم در محله سلسبیل،در پازل دهم پایتخت.
از خانه تکانی تا تهیه آذوقه
برای ما ایرانیها ماه رمضان دست کمی از ایام نوروز ندارد و به نحوی فصل دل تکانی و خانهتکانی محسوب میشود. «سید رسول امینی»، با بیان این مطلب سر صحبت را باز میکند : «از چند روز مانده به ماه مبارک، خانمهای خانه دست به کار رفت و روب و نظافت خانه میشدند. اینکه ماه رمضان در چه فصلی باشد، چندان مهم نبود.خانه باید برای پذیرایی و دید و بازدیدهای ماه رمضان تمیز و مرتب و آماده میشد.در کنار این کار، غبارروبی مساجد،شستوشوی فرشها و قالیچهها و تمیز کردن شیشههای مسجد «بابالحوائج» از مهمترین برنامههای اهالی در استقبال از ماه رمضان بود. »
به گفته امینی،تهیه آذوقه و اقلام غذایی اولیه برای خانوادههای بیبضاعت و کمدرآمد محله با مشارکت و همیاری اهالی و خیّران از دیگر رسمهای نیک اهالی محله سلسبیل در این ماه مبارک بود.
کوچه گلچین و مناجاتهای سحر حاج عباس
۳۰ سالی است که حاج «عباس امینالدوله»،از اهالی قدیمی و خوشصدای کوچه گلچین،دعوت حق را لبیک گفته و به آسمان ابدیت پرواز کرده است،اما هنوز هم قدیمیهای کوچه از صفا و صمیمیت ماههای رمضان قدیم و صدای دلنشین این مرحوم یاد میکنند. امینی در سفر خاطراتش از مرحوم حاج عباس و اذان گفتنهای دلانگیز او زمان افطار و سحر یاد میکند : «اغلب در ایام ماه رمضان، بهویژه وقت سحر، برای رعایت حال همسایهها صدای بلندگوی مسجد را کممیکردند. در انتهای کوچه ما (کوچه گلچین) حاج عباس از همسایههای خوشصدای محله بود. او سحرها برای خبر کردن مردم از روی خرپشته پشتبام با صدایی خوش اذان میگفت. همسایهها به اذان گفتن او بهوقت سحر برای دست از غذا کشیدن و نماز خواندن و هنگام افطارها به باز کردن روزه عادت داشتند. خدا رحمت کند، مرد خوشاخلاق، معتقد و باخدایی بود.»
به گفته این همسایه قدیمی ما،حاج عباس در ماه رمضان سال ۱۳۶۸،وقت سحر، در میانه اذان گفتنش از دنیا رفت. او در ادامه تعریف میکند: «طبق عادت، حاج عباس رفته بود بالای خرپشته تا اذان بگوید که یکباره صدایش قطع شد.همسایه متعجب مانده بودند چرا اذان حاجی ناتمام مانده که با صدای شیون اهل خانهاش متوجه شدیم از این دنیا پرواز کرده است. »
بانوی دست و دلباز محله سلسبیل
قدیمها مردم چندان اهل امتحان کردن و خوردن خوراکیهای گوناگون به وقت افطار نبودند. درواقع، اغلب سفرههای افطاری ساده، اما خاطرهانگیز بود. سفرهها به اندازه پذیرایی از اهل یک محله و جمعیت جا داشت. با اینکه خوردنیها محدود،اما لذتبخش بودند و طعمی به یاد ماندنی داشتند.امینی میگوید:«مستاجری داشتیم به نام زینب خانم.این بانو شبهای ماه رمضان سفرهاش برای کسبه،همسایهها و دوست و آشنا پهن بود. آن زمان هم اکثر خانوادهها پرجمعیت بودند و رفتوآمد زیادی هم داشتند. زینب خانم بساط افطاریاش را درحیاط میچید. برای مردم آن روز سفره زینب خانم یک سفره شاهانه بود؛نان و پنیر، سبزیخوردن، ماست، زولبیا و بامیه و یک نوع شام، اما آنقدر این سفره گیرا و لذتبخش بود که همسایهها تا ساعتها بعد از افطار دور همین سفره گرم گفتوگو و بگوبخند داشتند. »
گلریزان برای خانواده های نیازمند
بازیهای شبانه بعد از افطار و اجرای مراسم گلریزان برای کمک به خانوادههای آبرومند محله از دیگر ماجراهای جالب شبهای رمضانی اهالی محله سلسبیل است که امینی به آن اشاره میکند : «چند ساعتی که از افطار میگذشت نوبت بازیهای شبانه همسایهها بود. بعضی از بازیهای آن روزگار، مانند ترنا و زو، به قول امروزیها از مدافتاده است.ما بچههای قدیم محله،دلمان به ماه رمضان و همین بازیها خوش بود. معمولا سر کوچه خودمان،گلچین و در خانه استاد «باقر ملایینژاد» بعد از افطار به اتفاق پدرها و بردارهایمان جمع میشدیم و میایستادیم پای بازی پرهیجان زو. خانمها هم از پنجره با تشویق همسر و فرزندانشان در این بازی مشارکت میکردند. یادش به خیر! اینروزها جای بسیاری از افرادی که در این بازیها مشارکت میکردند در میان ما خالی است. »