برترینها: این روزها در فضای مجازی ژانری به راه افتاده که توجه خیلیها را به خودش جلب کرده است. ژانر: «بگو ... هستی بدون این که بگویی ... هستی!» در واقع این سوال از مخاطبش میخواهد یک مساله را به صورت غیر مستقیم و تلویحی بیان کند. به طور مثال یک کاربر از مخاطبانش میخواهد بگویند در ایران زندگی بدون این که بگویند در ایران زندگی میکنند. دیگر کاربران هم در پاسخ جوابهای جالب و بعضا بسیار خندهداری میدهند. یکی از آخرین سوژههای این ژانر هم این است: «بگو ادایی هستی بدون این که بگویی ادایی هستی!»
همه ما با رفتارهایی که اصطلاحا به آن «ادایی بودن» یا «ادا درآوردن» میگویند آشنا هستیم. رفتاری که امروزه بیشتر از آن با «کلاس گذاشتن» و البته اصطلاحات دیگری که کمی غیرمودبانه هستند یاد میشود. نکته مهم در این باره این است که دقیقا نمیشود گفت کدام رفتار در دسته «ادایی بودن» قرار میگیرد. حتی به کار بردن برخی جملات و اصطلاحات هم میتواند در زمره چنین رفتاری قرار بگیرد. مثلا برخی از ما در خانه خودمان یک جور رفتار میکنیم اما در بیرون و دقیقا در همان موقعیت به شکلی دیگر. حالا سوال این است که آیا ما داریم ادا در میآوریم؟ آیا ادایی هستیم؟ نمیشود به این سوال پاسخ قطعی داد. چون اصولا هر رفتاری قابل اجرا در هر محیطی نیست. اصلا ما ایرانیها یک ضربالمثل داریم که میگوید: «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» پس نمیشود تفاوت رفتار در یک موقعیت اما در دو مکان مختلف را به ادایی بودن نسبت داد. اما نمیشود کتمان کرد که برخی رفتارها دیگر واقعا ادا محسوب میشود و تحمل کردنی نیست. اصولا معاشرت با این آدمهای ادایی هم کار بسیار دشواری است و به روحیه آسیب میزند.
حالا ببینیم کاربران با چه جملاتی نشان میدهند ادایی هستند. البته بدون این که مستقیما بگویند من ادایی هستم! اولین نفر با منتشر کردن تابلوی یک کوچه بنبست به نام «بنبست ادایی» بقیه را تشویق کرده که به این ژانر بپیوندند!
یک نفر نوشته: «من از ایران خرید نمیکنم!» چیزی که احتمالا خیلی از ما شنیدهایم و حسابی حرصمان را درمیآورد.
نفر بعدی هم جمله آشنایی را نوشته است: «اتفاقا مزهش رو خیلی هم دوست دارم ولی متاسفانه حساسیت دارم. زبونم جوش میزنه.»
«از کله پاچه حالم به هم میخوره» واقعا این هم جرو اداهاست؟؟؟
کلهپاچه البته یک واکنش جالب هم به همراه داشته: «این ادا نیست. سلیقه است. اداش میشه وای باورم نمیشه چهطور به این لب میزنید.»
چند نفری هم در پاسخ به نام یک بازیگر اشاره کردند و نوشتند: «استاد این کار صابر ابر هست.»
این هم احتمالا کوتاهترین نماد ادایی بودن است: «نوموخوام»
یک نفر هم انگار از مدیرش دل پری داشته او را لو داده است: «یه مدیر داشتیم همش میگفت من فقط قهوه تلخ میخورم، رفتیم کوه، رفیقم قهوه دم کرد واسش ریخت، یه قلپ خورد رنگش پرید گفت این چیه؟ رفیقم گفت قهوهاس دیگه. مدیره دست کرد تو خورجینش یه شیشه مربا پر شکر درآورد نصفش رو خالی کرد تو لیوان قهوه هم زد، سرکشید گفت حالا شد!»
«یعنی چی که سوشی دوست نداری؟ مگه عقل نداری؟» این جواب طرفداران زیادی دارد گویا!
«بد نیست ولی سلیقهی من نیست!» این را هم خیلی از ماها از رفقای دور و نزدیکمان شنیدهایم.
این هم یک پاسخ نسبتا عصبانی: «منظورت چیه غذای گلوتن فری ندارین؟ مگه حیوونین؟»
«بیستمین روز ماهِ اولِ دومین سالِ قرنِ پانزده» این هم روی اعصاب خیلی از کاربران بود انگار.
با این توئیت پای یک هنرمند دیگر هم به ماجرا باز شد: «سجاد افشاریان و صابر ابر کاش با هم فیت بدن.»
گویا این سوال هم برای به گوش خیلیها رسیده است: «کافهی خلوت و آروم برای درس خوندن معرفی میکنید؟»
«وای شما چطوری غذای سلف و خوابگاه رو میخورید؟ من اگه بخورم راهی بیمارستان میشم.» این بین دانشجوها حسابی رایج است.
تراپیستم گفته : (متن حاوی توییت من چقد خوبم و انسانها قدرمو نمیدونن)
این هم هنرمند سوم: «صابر جان ابر و اردشیر جان رستمی!»
«کمی نقاش، اندکی عکاس، کمی تا حدودی شاعر...» این هم در بیوی اینستاگرام بسیار دیده شده.
این هم حسن ختام: «چیه این اینترنت و موبایل هوشمند و کوفت و زهرمار؟ کاش میشد همه اینارو کنار گذاشت و رفت اینجا (عکسی از خانه سمندون) زندگی کرد!»