انقلاب اسلامی ایران به سختی به ثمر نشست و جان های زیادی فدای آن شد. جوان و پیر و زن و مرد همه به میدان آمدند و پای کار بودند. شهدای زیادی هم بعد و قبل از انقلاب فدا شدند. از رجایی ها و باهنرها گرفته تا بهشتی و مفتح ها. در این گزارش به یکی از شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی می پردازیم.
محمدجواد باهنر متولد سال ۱۳۱۲ در کرمان بود و تحصیلات حوزوی خود را از سن ۱۱ سالگی شروع کرد و همزمان تحصیلا دبیرستانی خود را نیز ادامه میداد.
در سال ۱۳۳۷ تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه تهران آغاز کرد و تا مقطع دکتری در همان دانشگاه ادامه داد. در سال ۱۳۴۲ مشغول تدریس در آموزش و پرورش شد و علاوه بر آن با دفتر تحقیقات و برنامه ریزی وزارتخانه نیز همکاری داشت. ایشان همچنین با تالیف کتابهای مختلف دینی نقش به سزایی در آگاهسازی جوانان نسبت به انقلاب ایفا کرد و با سخنرانیهای متعدد خود مقدمات مبارزه با رژیم پهلوی را فراهم کرد.
وی در سال ۱۳۵۰ درباره جشنهای پر خرج ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی صحبتهایی را مطرح کرد که پس از آن توسط ساواک احضار و سپس ممنوع المنبر شد، البته در این مدت هم بیکار نماند و فعالیتهای فرهنگی بسیاری نظیر تأسیس دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، تأسیس مدرسه راهنمایی مفید، تأسیس و بنای کانون توحید و تأسیس مکتب امیرالمؤمنین (ع) را انجام داد.
در سال ۱۳۵۶ و همزمان با گسترش تظاهرات و مخالفتهای مردم علیه رژیم پهلوی، در کنار سایر روحانیون در جهت نمایش بیشتر چهره منحوس رژیم سلطنتی تلاش کرد که همین امر هم باعث شد که در هنگام سخنرانیاش در شیراز دستگیر شود.
امام خمینی (ره) چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به منظور سازماندهی انقلاب و هدایت نیروها دستور تشکیل شورای انقلاب اسلامی را صادر و شهید آیتالله مطهری، شهید آیتالله بهشتی، شهید باهنر، آیتالله موسوی اردبیلی و آیتالله هاشمی رفسنجانی را به عنوان هسته اولیه آن شورا تعیین کردند.
این شورا در دی ماه ۱۳۵۷ شکل گرفت و با توجه به وضعیت خاص کشور در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نقش مهمی در هدایت و برنامهریزی امور انقلاب ایفا کرد. محمدجواد باهنر و سید محمدحسین بهشتی به همراه جمعی از شخصیتهای دیگر حزب جمهوری را تاسیس کردند و پس از شهادت آیت الله بهشتی، باهنر به دبیرکلی حزب انتخاب شد و این مسئولیت را تا زمان پذیرش پست نخستوزیری بر عهده داشت.
شهید باهنر درباره تشکیل حزب جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی گفته است: حدود بیست و هفتم بهمن بود که در بعضی از ملاقاتهایی که با امام خمینی صورت گرفته بود، ایشان بازخواستند که چرا حزب اعلام نمیشود و معلوم بود که ضرورت تشکیل حزب را بعد از پیروزی، ایشان بسیار احساس کرده بودند. در حالی که قبل از پیروزی به این اندازه اعلام حزب ضرورت نداشت، بعد از انقلاب دوره آزادی بود و قشرهای مختلف اجتماعی افکار خودشان و بینشها و برداشتها و موضع خودشان را به صورتهای مختلف ابراز میکردند و طبعاً محیط گستردهای برای تشکیل گروهها و دستهجات و جناحهای مختلف به وجود آمده بود و ایجاب میکرد در این شرایط یک حزب اسلامی در خط انقلاب اسلامی به رهبری امام اعلام موجودیت کند که بتواند بیشترین نیروهای مبارز را در بر گیرد و از پراکندگی و از همگسیختگی این نیروی بسیج شده جلوگیری کند و یا از این که به دام این و آن گروه چپ و راست بیفتد و بر این اساس امام مؤاخذه میکردند و میگفتند که چرا حزب را اعلام نمیکنید و ما در روز ۲۹ بهمن یعنی یک هفته پس از پیروزی انقلاب موجودیت حزب را اعلام کردیم...
وی در جای دیگر در مورد ویژگیهای حزب جمهوری اسلامی و چگونگی ارتباط آن با تشکلهای دیگر چنین گفته است: اما از آن جایی که ایدئولوژی حزبمان از اسلام الهام میگیرد اصل آزادی فکر و ابراز عقیده و فعالیتهای اجتماعی را محترم میشماریم، در صورتی که خیانت و تحریک و توطئه وجود نداشته باشد. اگر چنین باشد، فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و فکری را جلوگیری نمیکنیم و موضع گیری منفی نداریم و مورد احزاب اسلامی هم اگر واقعا احزاب اسلامی باشند (اسلامی پاک و راستین) و رابطه آنها با اسلام نه یک رابطه پوششی باشد برای بیان ایدئولوژی دیگری، یا رابطه آنها با انقلاب اسلامی صرفاً یک رابطه سپر حفاظتی نباشد برای خودشان، در حالی که در پشت پرده وابستگیهایی به بیگانه یا به عمال خائن رژیم گذشته و ... دارند، (از آنها جلوگیری نمیکنیم).»
یکی از ویژگیهای شهید باهنر، دنیاگریزی بود. با سادهزیستی قابل تحسینی زندگیاش را اداره میکرد و کمترین طمع و توقعی نسبت به مال دنیا نداشت. او در هنگام تصدی مقام نخستوزیری فاقد اتومبیل شخصی بود. زندگی مختصر و دور از اشرافیتی داشت. مدتی در مناطق جنوب تهران در یک زیرزمین روزگار میگذراند و بعدها که به خانهای در جماران منتقل شد، بخاری خانه را از منزل شهید بهشتی آورده بود. شاید جالب باشد بدانید که منزل او هنگام شهادت خانه سازمانی بود.
در مسافرتها میگفت: «من چیزی احتیاج ندارم؛ لحافم عمامه است و پتویم عبایم»، نقل است وقتی به همراه شهید رجایی به کهنوج رفته بود، شب را در اداره آموزش و پروش مانده بودند و شهید باهنر از کفش خود به عنوان بالش و از عبایش به عنوان پتو استفاده میکرد.
در دوران تصدی مسئولیت، در یک اتاق ساده و به دور از تشریفات کار میکرد. در توصیف اتاق کار او گفتهاند: «در یک گوشه اتاق دو میز تحریر وجود داشت، پشت آن مینشست و کار میکرد. در یک گوشه اتاق هم بساط چای گذاشته شده بود؛ یک زیرانداز ساده هم انداخته بود و در آن دوران بحرانی به دور از تشریفات کشور را اداره می کرد.
وقتی گزارش کار در نهضت سوادآموزی برای امام میدهد، امام میگویند که شما این همه کار کرده اید و هیچ نمیگویید. شهید باهنر می گوید: «چه لزومی دارد که آن را مطرح کنم؟». میگفت «ترجیح میدهم کارهای یک وزیر را انجام بدهم، ولی اسم وزیر را نداشته باشم.» امام خمینی (ره) باز هم به شهید باهنر گفتند: که چرا کارهایی را که انجام میدهید مطرح نمیکنید برای جامعه؟ میگفت: حالا چه لزومی دارد مطرح کنیم که ما این کارها را کردیم؟
در پی برکناری ابوالحسن بنی صدر از مقام ریاست جمهوری و انتخاب شهید رجایی به عنوان رئیسجمهور در سال ۱۳۶۰ ؛ محمدجواد باهنر به عنوان نخستوزیر به مجلس شورای اسلامی معرفی شد. تابستان سیاه سال شصت و منافقان و ترورهای کور. عمر کابینه باهنر بسیار کوتاه بود، زیرا هشتم شهریور ۱۳۶۰ دفتر ریاست جمهوری توسط سازمان مجاهدین ایران (منافقین) منفجر شد، درست دو ماه بعد از شهادت آیتالله سید محمدحسین بهشتی. در انفجار هشتم شهریور محمدعلی رجایی رئیسجمهور و محمدجواد باهنر نخستوزیر و عدهای دیگر به شهادت رسیدند و کارنامه سیاه منافقین را سیاهتر از قبل کرد.
پس از شهادت، بسیاری از مقالات و سخنرانیهای شهید باهنر با نامهای «انسان و خودسازی»، «گفتارهای تربیتی»، «فرهنگ انقلاب اسلامی»، «اسلام برای نوجوانان»، «مواضع ما در ولایت و رهبری» و «گذرگاههای الحاد» از سوی دفتر نشر فرهنگ اسلامی در تهران به چاپ رسید.
172727