خبرگزاری فارس- همدان، سولماز عنایتی: پرچم عزا و حیاط دنگال به جمعیت نشسته و سماور بخارکرده. استکانهای کمرباریک و مجمعهای نقرهنشان و جوانان تازهنفس همگی آمادهاند تا عقربهها کنار بیایند و سر ساعت بنشینند و مجلس شروع شود.
شوق و ذوق از چشمان جوانان آویزان و بیرق عزا رقصان در باد و کلیات دعا مهیا؛ هر آنچه فکر کنید فراهم است تا مجلس سوگواری پدر یتیمان برقرار شود و دِین چندین و چندساله ادا.
انگار پیاله ساعت هم کوتاه آمده و انتظار به سر رسیده، حالا کرور کرور خانم با بچههای قد و نیم قد راهی سرسرا میشوند و همهمه حضور خانه را برمیدارد؛ همه وعده دارند از آن وعدههایی که دلدادهها میدانند.
پس و پیش جمعیت بر جمعیت اضافه میشود و سلام و علیک و خوش و بش رونق میگیرد، استقبال آنچنانی است راستش بیشتر از آنکه پای عدد و رقم و گنجایش خانه بنشینیم.
شلوغی و رفت و آمد هنوز به راه است که صدای صاحبخانه تلنگر زمان میدهد و وقت عزیز این شبها را غنمیت میشمارد. به ضربی همهمه تمام میشود و به آنی بانوان قامت میبندند و دوش به دوش هم به نماز میایستند. من هم مابین دعوتشدگان رو میگیرم و میان صف کنجی را مییابم و به رسم هر ساله قامت میبندم.
تکبیرگویان سه شبانهروز نماز قضا به جماعت اقامه میشود، انگاری بناست همه آداب تمام و کمال اجرا شود و فیض کامل حاصل. زیر نور مهتاب در حیاط به جوانه رسیده یکی پشت آن یکی نماز قضا خوانده میشود، عجب نمازی!
اینجا خانهای به وسعت دل تمام زنان شهر است که روضههای مناسبتی مثل احیای شب بیست و یکم رمضان تماما زنانه برگزار میشود. یعنی همت زنانه از کوچکترین کارها تا اداره مجلس و مداحی بانی مجلس یکدست زنانه میشود.
جایی که مادران و فرزندان قد و نیم قدشان پای منبر ائمه مینشینند و گفت و شنود دینی و معنوی دارند. جایی که بانوان آیه به آیه قرآن میخوانند و کوچه صدایشان روضه سر میدهد.
خانم همایونی هم، بانی مجلس احیای زنانه است، زنی تمام عیار و عاشق پیشه؛ از آنهایی که عمرش پای دستگاه ائمه گذشته و افزون بر کلبه درویشی دلش را هم وقف کرده، از آن وقفهایی که راه برگشت ندارد.
مولودخانم عمری داشتههایش را خرج دستگاه امام حسین(ع) و مولاجان کرده؛ دمی با مداحی و روضهخوانی، گاهی هم با راهاندازی مجلسهای خانگی. چه دختربچههایی که زیر بال و پر مولودخانم خاطرخواه دستگاه امیر و فرزند امیر نشدند.
تمام هم و غمش جمع کردن بانوان زیر بیرق حضرت است، سوگواری و عزاداری برای خاندان پیغمبر؛ حالا فرقی نمیکند یک دل سیر شب قدر و درهای رحمت و آرزوهای رنگ گرفته را بانی باشد یا روضههای دهه اول محرم را.
عهدی بسته با جانان که تا جان در بدن دارد در آستان این دستگاه خدمت کند، خدمتی از نوع زنانه، با همه آنچه در چنته دارد.
اشکهای زیر چادر
نماز تمام شده و مولودخانم چادرش را دور کمر میبندد و قبول باشهای با صدای رسا حواله بانوان میدهد و گوشزد میکند تا زودتر جاگیر شوند و دعای جوشن کبیر بر تار و پودشان زمزمه شود.
بانوان سرسرا را زیر پا میگذارند و کنار خانواده و دوست و آشنا بر پشتی یا دیواری تکیه میزنند و دعاهای پوست و از گوشت جدا شده قدیمی را باز میکنند.
مولودخانم هم قند در دلش آب میشود و به شوق جمعیت مهمان شده که تعدادشان به ۴۰۰ و ۵۰۰ نفر میرسد، گونههای به چین افتادهاش گُل میاندازد. تندی روی صندلی روبروی حضار مینشیند و بلندگوی روشنش را چک میکند و با لحنی مادرانه از بیخ دل عزای امیرالمومنین(ع) را تسلیت میگوید و گریزی به فضایل شب قدر میزند.
هنوز حرف و حدیث به داغ سنگین کوفه و دلهای غمین یتیمان کوفه نرسیده که مجمع مجمع چای فرد اعلا با عطر نافذ گلاب مجلس را عطرآگین میکند و خستگیهای روزانه را دَر.
دختران جوان مشکیپوش سر و دست میشکنند و در معیت غلغل سماور ۱۲۰ لیتری چای میریزند و تعارف میکنند، پیشکسوت خادم هم هست، دو سه نفری که موی سپید کردن در این راه.
یکهو ولوله سبک و سبکتر میشود انگار که دیگر وقتش رسیده. حالا بسماللهی جوانانه دل جمع را میبرد درست در خانه مولا، بغل به بغل دل زینب(س). جمعیت رو میگیرند و زیر چادر حائل شدهشان دعا میخوانند و ریز ریز اشک میریزند.
من هم عین دلباختگان با دستانی خالیتر از خالی چارقد سیاهم را روی صورت میاندازم و الغوث الغوث را عمیق از ته دل فریاد میزنم.
همصحبتی با خدا
اینجا سبک و سیاق خواندن و شنیدن دعا طور دیگری است، آیه به آیه همصحبت خدا میشوی و کلمه به کلمه رازی نهان را برملا میسازی، انگار حساب و کتابش فرق دارد. از حصار زمان بیرون میآیی و همه تن گوش میشوی، گاهی هم چشمهایت باران شبانه کوک میکنند و خیال بند آمدن ندارند، خلاصه که خیلی توفیر دارد.
از آیهها به علی(ع) میرسی و یاد دلتنگی کوفه؛ از روضه به خدا میرسی و یاد بانوی پهلوشکسته، از شب قدر به شهر پراشک بیصدا میرسی. چند فرازی که میخوانی، به وقت «یَا عِمَادَ مَنْ لا عِمَادَ له» دلت میلرزد و وصیت حضرت و نام خون خدا طنین انداز میشود. پهنای صورتت اشک و دل گرفتهات کربلا میخواهد، این هم جزیی از دعای شب قدر است، برات کربلا.
اواسط دعا همان موقع که فرازهای جوشن کبیر در برابرت دفرمه میشود و امان میخواهی «یَا حَبِیبَ مَنْ لا حَبِیبَ لَهُ» را زمزمه میکنی، تا دلت بخواهد دل و چشم سبک و عشق بازی میکنی تا دمدمای پایانی دعا که نفست به شماره میافتد و هق هقت به راه میشود.
دوباره مولودخانم بلندگوی خانگی را دست میگیرد و حال خوش مهمانان را خریدار است، حالی که نمیدانم از ثمرات جوشن کبیر است بر تار و پود وجودمان یا عزاداری دورهمی زنانه و شاید هر دو.
۳۴ شب قدر در ۳۴ سال بدون وقفه
مجال میدهند تا نفسی چاق کنیم، مجددا جوانان منتظر و حاضر به یراق از مهمانان پذیرایی میکنند و دست به دست چای و میوه میآورند و جویای حال بانوان میشوند.
نوبتی هم باشد نوبت مناجات امیرالمومنین(ع) است و الهی العفو و «بک یا الله»، چراغها خاموش میشود و تک به تک آداب اجرا. بعد صفحات نورانی قرآن تاجی بر سر و تمنای این شبها یک به یک از دل میگذرند، اصلا از جنس دیگری دادرس خواستن، فریاد میشود.
حالا وقت رفتن است و دل کندن، اما چیزی میان سرسرای خانم همایونی همه را پاگیر کرده طوری که دل کندن و رفتن سخت شده، زنان با چشمان پف کرده و دلهای صیقلی یکی یکی مجلس را ترک میکنند و دعای خیرشان را روانه جان صاحبخانه.
مولودخانم تند تند میگوید: «من چه کارهام، من فقط وسیلهام، هرچه بود از نگاه خود حضرت بود». تمام شب پرسوجو از کم و کیف احیای زنانه مثل خوره به جانم افتاده و این جملات فتح الباب این قصه شده است.
پای حرفش نشستم، یکی در میان با مهمانان خداحافظی و برایم تعریف میکرد. از اینکه مراسم احیا در خاندان همسرش از سال ۱۳۴۰ برگزار میشده و اولین مجلس زنانه شب قدر را در سال ۶۷ با همفکری همسرش برگزار کرده و تمام این ۳۴ سال حتی یک شب چراغ خانهاش در شب قدر خاموش نشد.
از اینکه پدر همسرش، حاج غلامحسین همایونی و پدر او از ۱۶۰ سال پیش روضهدار امام حسین(ع) بودند و حالا از سال ۶۷ بعد از فوت پدر و برادر بزرگتر، خانم همایونی ادامهدهنده این راه شده.
از اینکه روضههای زنانه در ۱۲ روز اول محرم و چهارشنبه اول هر ماه و شبهای قدر در همین خانه برگزار میشود و خانوادهاش وقف ائمه هستند.
در مکتب امام حسین
کمکم بانوان رفتند، دستاندرکاران هم بنای رفتن دارند، من ماندم و خانم همایونی و تعریف از برکات این همه عاشقی؛ مولودخانم، این مداح حسینی باز هم میگوید: «در تمام این چند سال هر چه بوده برکت بوده، از برکت حضور چندصدنفره خانمهای شهر تا استقبال جوانان جدید الورود، از معجزه سر پا ماندن مجلس تا کرامات ائمه اطهار.»
خانم همایونی مجلس زنانه سوگواری مولای متقیان را مختص بانوان میداند تا فضایی برای عزاداری و سوگواری داشته باشند با بهترین امکانات همراه فرزندشان حضور پیدا کنند و بچهها پای مکتب حسین(ع) بار بیایند.
به سحر نزدیک میشویم و صحبتمان را کوتاه میکنیم، مولودخانم خسته اما خوشحال میگوید: «برای برگزاری این مراسم خیلی مشتاق هستم، از ابتدای ماه رمضان برنامهریزی میکنم تا این مراسم به بهترین شکل برگزار شود، امیدوارم تا زنده هستم این نوکری قسمتم باشد.»
پایان پیام/89033/